امید

جنده ای شدی واس خودت ها

نوشته : داداش سما این داستان مال سالها پیشه   ۲۰ سالم بود که از سر کار به خونه اومدم و با چهره برافروخته و خشمگین مادرم ترسیدم ، ازش پرسیدم مامان چی شده که اصلا جواب منو نمی‌داد ترس وجودمو گرفت و با خودم میگفتم باز چی شده که داره با من اینجوری رفتار […]

جنده ای شدی واس خودت ها بیشتر بخوانید »

نادیا به گا رفت

نادیا هستم یه خانوم متاهل ۳۰ ساله با اندام معمولی اما باسن درشت که به چشم میاد . اسم همسرم امیده . امید کارمنده و توی اداره اش یه همکاری داره به اسم مهدی که اونم متاهله و اسم خانومش نگاره …   ما با مهدی و نگار رفت و آمد زیادی داشتیم و تقریبا

نادیا به گا رفت بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا