رضا بکن توش
قسمت قبل سلام مجدد دوستان من نسرین هستم و اما ادامه ماجرا همینطور که گفتم آقای احمدی شوهر افسانه منو دید که رسول رو پیاده کردم فردا به بهانه تعویض طلا رفتم مغازش طلا فروشی داره خواستم یه جوری بهش بگم که چیزی به افسانه نگه خلاصه از هر دری حرف زدیم و من […]