خواهران قریب

من 14 یا 15 سالم بود، پدرم مغازه داشت و من همیشه مواقع بیكاری پیشش بودم. پدرم از این قیافه های حزب الهی داشت و با بچه های اون موقع سپاه و كمیته خیلی رفیق بود نمیدونم چطور شد كه برای یكی از این بچه های كمیته ای یه خونه اجاره كرد. البته خونه دایی خودش رو.
كم كم یادمه كه با هم رفت امد خانوادگی رو شروع كردیم.اسم خانومش منیژه بود.دو تا بچه داشت كه یكیش 4 سالش بود و او یكی 1 ساله بود. خانوم خوشگلی بود. نمیخوام بگم كه توی نخش رفتم و از این حرفها چون اون موقع من شاهكارم این بود كه یه جق بزنم، همین. .
اصلا توی نخ این حرفها و كس كردن نبودم. زدو این بنده خدا رو كه شوهر این خانوم بودو دادن به یكی از این شهرای نزدیك ما كه یك ساعت با ما فاصله داشت. اونجا این بنده خدا با داشتن مدرك كلاس اول دبیرستان شد فرمانده كمیته اون شهر. (خر تو خر رو كیف میكنی)و اونا مجبور شدن از اون خونه بلند بشند.
اونا از شهر ما رفتن یك روز این بنده خدا به پدرم زنگ زده بود كه بابا بیاید اینجا كه زنم بد جور مریضه و بد حال و كسی رو ندارم اینجا. اخه اصلیتشون مال اطراف همدان بود .
پدرم هم اومد خونه وبه مادرم گفت بلند شو بریم بهشون یه سر بزنیم. اینها رفتن من خونه موندم یادمه یه ویدیو بتا مكس از این فیلم كوچكها داشتیم،كه اندازه یك تراكتور بود. یه فیلم هم داشتیم كه یكم لختی پختی توش بود هر وقت خونه خالی بود. یكی از این بچه خوشگل های كوچمون رو به بهونه دیدن فیلم میارودم خونه وجاتون خالی كونش میزاشتیم. البته ساك زدن اینها رو كه ما اون موقع نمیفهمیدیم. فقط شلوارو نصف و نیمه پایین میكشیدیم، و یه تف یا خیلی مرام میزاشتیم از روغن نباتی استفاده میكردیم و با چندتا تكون اب كمرمو تو كونش خالی میكردم. اون روز هم همین كار رو كردم. نزدیكهای غروب بود، كه دیدم پدر و مادرم و منیژه خانوم و شوهرش و بچه هاش اومدن. مادرم یه طرف منیژه رو گرفته بود و شوهرش هم یك طرفشو آورن اونو خوابوندن رو تخت خواب پرسیدم چی شده مادرم گفت بردنش دكتر و گفته كه بهش شك وارد شده. و باید تحت مراقبت باشه گفتم خوب چرا اوردیش اینجا؟ گفت خودت كه میدونی اینا اینجا كسی رو ندارند. غریبن مادر. ثواب داره، گفتم بابا چرا اوردیش تو اتاق من؟ گفت به خاطر اینكه اینجا تخت داره راحتره. اخه فقط من توی خونه تخت داشتم. زیر لب یه فحشی دادم كه مادرم فكر كنم متوجه شد و یك پس گردنی ابدار خوابوند بیخ كلم. شوهرش صبح ساعت 6 میرفت و ساعت 10 شب میومد. گفتم كه فاصله چندانی نداشت. و ماشین مفت دولت هم كه زیر پاش بود كه حتی پول بنزینشو دولت میداد…

 

بنده خدا مادرم شده بود پرستار بی جیره مواجب این خانوم و دایه مفتكی بچه هاش. یه روز رفتم تا از اتاقم وسایل بردارم، اول در زدم بعد رفتم تو. دیدم بیداره یه سلام كردم و رفتم داخل. بیدار بود یه ملحفه نازك روش بود كه تا بالای روناش بالا رفته بود. من بدبختِ حریص داشتم باچشام قسمت لخت پاهاشو میخوردم.
پرسید امیر جان چیزی میخوای ؟كه به خودم اومدم. گفتم: شما خوبید خندید گفت:من اره اما مثل اینكه تو خوب نیستی! گفتم چطور مگه؟ گفت:هیچی. چی میخوای؟ گفتم: اومدم ساكم رو بر دارم. ( بخدا من اصلا ساك نمیخواستم یادم رفته بود اومدم چی ببرم ) اومدم بیرون همش اون سفیدی و تپولی پاهاش جلوی چشمم بود. رفتم توی توالت جاتون خالی یه جلق درست حسابی زدم وای چقدر اب تو كمرم بود.
از اون روز دوست داشتم كه یه جورهای بدنشو دید بزنم. ولی یه ترس داشتم.
كم كم منیژه خانوم از تخت میومد پایین و راه میرفت. زیاد با من شوخی میكرد. مخصوصا مواقعی كه تنها بودیم. دیگه صبح كه شوهرش میرفت، من اون باهم با اجازه پدر و مادرم به پارك نزدیك خونه میرفتیم. تا هم رو حیه اش بهتر بشه هم پیاده روی داشته باشه، تا اینكه كامل خوب شد و برگشتن به شهری كه شوهرش اونجا بود. دیگه هر پنج شنبه جمعه یا ما خونه اونا بودیم یا اونا خونه ما. دیگه پیش من رو سری سر نمیكرد.منم هر وقت میدیمش سریع به یادش یه جلق اساسی میزدم. یروز پدرم اومد به خونه گفت فلانی زنگ زده و برای یه ماموریت قرار بره به یكی از شهراهای جنوبی، خواسته كه تو بری پیش زنو بچه اش تا بیاد. (البته به مادر گفت) مادر بنده خدا گفت كه نمیتونه. تا بستون بود، بهش گفتم خوب بگو اون خانموش رو برداره بیاره اینجا پدرم گفت بهش گفتم. اما گفته كه شهر امنیت زیادی نداره، امكان داره وسایلشون رو بدزدن. مادر گفت خوب امیر رو بفرستیم پیشش، كه پدرم گفت: نه بابا زشته.
-زن جوان.
مادر گفت: بابا اینكه بچه است. (مثبت مثبت بودم به جون خودم)
پدرم گفت بزار بهش میگم،اگه قبول كرد، میفرستیمش.
غروب بود با بچه ها رفته بودیم فوتبال دیدم كه ماشین كمیته اومد. وای همه پشم تخمامون فر خورد.
گفتیم :حتمأ یكی از این همسایه های دیوس گزارش دادن كه ما اینجا سر وصدا و اذیت كردیم.
دیدم پدرم از ماشین پیاده شد منو صدا كرد گفت بیا كه فلانی اومده دنبالت تا تورو با خودش ببره خونشون اونجا اذیت نكنی بدو لباسهاتو بپوش.
خدایش دوست نداشتم برم. اخه برای تابستانم كلی برنامه داشتم. و حالا همه برنامه هام پر !!
رفتم خونه مقداری لباس وسایل برداشتم پدرم هم مقداری پول بهم داد. (دمش گرم هیچوقت منو لنگ نمیزاشت)
با سفارش پشت سفارش با فلانی رفتیم خونشون.

 

اونم كلی سفارش كرد كه فردا من میرم اینجا زیاد توی شهر نرو هر چی خواستید زنگ بزنید به فلانی براتون میاره. اینجا دیدشون به مامور بده از این حرفها شب من توی اتاق خوابیدم.
نصفه های شب بود كه با صدای زمزمه مانندی از خواب بیدار شدم. انگار یكی داشت گریه میكرد یا شاید هم التماس میكرد.
كی بود؟ ترس و دلهره داشتم. خوب گوش دادم، فهمیدم صدای منیژه است. یكم جلوتر رفتم و به در نزدیك شدم. داشت میگفت: اروم تورو خدا اروم وای پاره شدم. درش بیار. اخ بزارش جلو. وای
قلبم داشت میومد بیرون.
شوهرش میگفت: بزار خوب بكنمت یه یك ماهی دیگه نمیتونم، این كس كون رو ببینم.
منیژه میگفت: اروم تر الان امیر بیدار میشه زشته. گفت: نه رفتم بهش سر زدم مثل خر خوابیده. (دیوس خر پدرو مادرته من بیدارم).
فقط صدا بود كه میشنیدم. صدای ناله های شهوت ناک منیژه كیرم قد كشیده بود. دستم خود به خود رفت سمت كیرم و شروع كردم به مالیدن. و صداهای ناله های منیژه منو هم توی عالم دیگه برده بود. داشت ابم میومد، هیچی جز لنگه جورابمو پیدا نكردم. (اینجا همونجاست كه میگند لنگه كفش هم در بیابان نعمته).
ابمو روش خالی كردم. رفتم خوابیدم. صدا ها كم شده بود معلوم بود اون یابو هم كارشو كرده بود. خوابم برد صبح بیدار شدم. دیدم كه منیژه بیداره بخدا دورغ نمیگم، ولی درست راه نمیرفت. پرسیدم: چیزی شده؟ گفت: نه صبح كه شوهرم داشت میرفت دم در پام پیچ خورده. من خر هم باورم شده بود. نگو دیشب خانوم از كون داده داره گشاد گشاد راه میره.
پرسیدم، مگه رفت؟ گفت: اره تو خواب بودی نزاشتم بیدارت كنه. الان دیگه تو مرد این خونه ای. ببینم، مرد شدی یا نه؟
منیژه هر وقت كه بچه یكسالش رو شیر میداد یه رو سری یا دستمال روی سینه هاش میزاشت، تا سینه هاش معلوم نباشه. ولی اون روز داشت به پسرش شیر میداد، در حالی كه سفیدی پستونش رو برای اولین بار دیدم. وای كه چه حالی داشتم، داشتم نگاهش میكردم، پرسید: چیه چیرو نگاه میكنی؟ بازم خودمو به خریت زدم، یعنی روم نمیشد كه گفتم: هیچی خنده ای كرد و گفت: این سعید ناقلا تازه دندون در اورده، پدر منو در اورد.
نوك پستونامو داغون كرده هروقت بهش شیر میدم سینه هامو گاز میگیره. بیا ببین وای خدای من …. گفتم من ببینم گفت اره دیگه ببین زن گرفتی نزار به بچه اش شیر خودشو بده. پستوناش از فرم میفته.
چی داشت میگفت ؟؟ ؟؟؟؟؟
گفت بابا بیا ببین. رفتم جلو پستونش رو از دهن پسرش در اورده بود وای چه خوشگل بود!! یه نوك قهوه ای با یه حاله كم رنگ دورش. منكه صدبار با یاد این پستونها جلق زده بودم. حالا داشتم میدیمشون. یه لحظه متوجه بالای پستنش شدم كه جای كبودی بود. گفتم: این چیه؟ كه گفت اینو دیگه بابای پسرم كرده! و لباسشو كشید پایین و پستوناشو جا ساز كرد.
وای چه حالی داشتم؟
گفت: نمیخوای بری حموم؟
گفتم: چرا
گفت: پاشو برو منم شب باید برم و بچه ها رو هم ببرم.
رفتم تو حمام سینه هاش جلو چشمم بود. كیرمو تو دستم گرفته بودم و چشمام رو بسته بودم، داشتم با كیرم ور میرفتم كه در حموم باز شد. خشكم زده بود. كیرم توی دستم منیژه روبروم وای …

یه نگاهی بهم كرد و رفت بیرون دیگه اصلا روم نمیشد برم بیرون.
چی میگفتم؟
اگه به شوهرش میگفت حتمی از كیر دارم میزد.
بابام میفهمید حتمی تخمهام رو در میاورد میداد دستم تا برم توی انجمن بیخایگان عضو بشم.
خاك بر سرم شد.
شاید باور نكنید ولی یه چیزی حدود نیم ساعت توی اون حالت بودم كیرم شده بود اندازه یك سنجد، میخواستم بیام بیرون و از او خونه بزنم بیرون برم تهران خونه یكی از فامیلها.
اومدم بیرون دیدم با تلفن داره حرف میزنه.
خاك بر سرم شد. حتما زنگ زده خونه ما،( آره حدسم درست بود با مادرم داشت حرف میزد).
خدایش مغزم خواب رفته بود. یك دفعه دیدم بهم میخنده، گفت: ها چیه كجایی؟ بیا مادرت باهات كار داره.
رفتم گوشی رو ازش گرفتم. نفسم در نمیومد مادرم چند بار صدا م زد زبونم چوب شده بود.با بدبختی جواب مادرمو دادم. چیزی بهم نگفت فقط گفت مواظب منیژه خانوم و بچه هاش باشم، اخه اونا امانت بودن دست من.
بعد خداحافظی كرد یه نفس راحتی كشیدم كه چیزی نگفته .
گوشی رو كه گذاشتم منیژه اومد پیشم گفت: خسته نباشی. چكار میكردی؟
یه ساعت اون تو سرخ شده بودم. داغ داغ انتظار داشتم به فحشم بكشه و جد و ابادم رو جلو چشمم بیاره، ولی باز با همون لبخند مهربان گفت بخواب تا پشتت رو بمالم آخه هر وقت حموم میرفتم و از حموم بیرون میومدم مادرم پشتم رو با پا میمالید.

 

گفتم: نه نمیخواد. (اون چند وقت كه خونه مون بود دیده بود).
گفت بخواب بابا میدونم عادت داری! خوابیدم پاهای نازشو روی پشتم قرار داده بود داشت ارو اروم پشتم رو ماساژ میداد.
گفت: اینجور اذیت نمیشی؟ گفتم: نه گفت: بزار با دست ماساژت بدم.
گفتم: نه نمیخواد، ولی اون شروع كرده بود به ماساژ دادن پشتم.
یه تی شرت تنم بود. لباسم رو یكم بالا داده بود. داشت، ماساژ میداد.
وای چه حالی میداد بازم كیرم بلند شده بود.
دیگه ماساژم نمیداد بلكه داشت بدنم رو فشار میداد. و من هیچی نمیگفتم. خیلی داشتم خر كیف میشدم، كه صدای بچه هاش بلند شد و مجبور شد كه بلند بشه و بره به اونها برسه.

رفتم توی شهر یه كس چرخی زدم.
چه شهر دلگیری بود!! بنده خدا حقش بود كه اینجا مریض بشه.
با اینكه نزدیك شهرمون بود و بارهای بار اسمشو شنیده بودم ولی بار اولی بود كه داشتم اونجا رو میدیدم. خیلی كیری بود. برگشتم خونه داشت با بچه هاش بازی میكرد. وای چی میدیدم؟منیژه یه لباس باز سكس تنش بود كه وقتی دیدمش من روم نشد تو چشاش یا به بدنش نگاه كنم.
گفت: چیه خوشگل شدم؟ یكدفعه نمیدونم چطور شد گفتم خیلی ماه شدی.
خندید.« بازم همون خندها………..».
اومد جلو گفت: گوشتو بیار جلو یه چیزی بهت میگم، ولی به كسی نگی ها!! گفتم: خوب همونجا بگو.
گفت: نه بیا جلو، گوشمو جلو بردم كه حرفشو بهم بگه، كه نرمی دوتا لب ناز رو رو گونه ام احساس كردم و گفت مرسی.

وای منیژه منو بوسید!!!! چه حالی داشتم؟!
«بازم این لرزش لعنتی تو بدنم».
غذا رو با هم خوردیم.
گفت: من بچه ها رو میبرم حموم تو هم بشین تلویزیون نگاه كن.
اون موقع درست یادم نیست فقط فكر كنم تلویزیون یه شبكه 2 و 1 رو داشت.
اون رفت حموم و بچه ها رو اول دختر كوچكش رو فر ستاد بیرون، من لباسهاشو تنش كردم. اینقدر خسته بود كه همونجا كنار من خوابید.
بعد چند دقیقه دیدم كه منیژه صدام میكنه، رفتم پشت در گفت امیر جان بیا اینو ازم بگیر. (بچه كوچكش رو میگفت).
در حموم رو باز كرد،« باز هم همون لبخند…….».

 

اما اینبار من بجز اون لبخند نصفی از بدن سفید و تپل منیژه رو نیز میدیدم. وای بازم داغ شده بودم. بچه رو گرفتم نصفی از بالا تنه اش رو دیده بودم. بند سوتین كرمی رنگشو اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخ

بچه شو به ارامی با حوله خشك كردم ولباسهاشو تنش كردم یكم تو بغلم تكونش دادم و راهش بردم كه اونم خوابید.
بچه رو گذاشتم توی جاش و نشستم كه منیژه در حموم باز كرد و گفت امیر جون یه زحمت بهت میدم، گفتم چی؟ كه تلفن زنگ خورد. رفتم گوشی رو برداشتم صدای شوهرش بود كه با من داشت احوال پرسی میكرد. سراغ زنشو گرفت. خواستم بگم حمومه، كه منیژه كه دم در حموم وایستاده بود دستش رو به علامت هیس جلوی لبش گرفت و دوید سمت گوشی.
گوشی رو از من گرفت شروع كرد به حرف زدن با شوهرش. وای تازه متوجه شده بودم كه منیژه لخت لخت جلوم وایستاده با یه شرت مشكی و سوتین كرم!!!
اون پشت كرده بودبه من داشت حرف میزد ومنم با خیال راحت داشتم نگاهش میكردم.
بخدا كیرم داشت میتركید میخواستم بدوم برم توی دستشوی خودم رو تخلیه كنم.
اصلا به شوهرش نگفت كه حموم بوده گفت دیگه داشتیم میخوابیدیم بچه هارو خوابوندم. و بعد كلی حرف زدن گوشی رو قطع كرد كه برگشت سمت من تازه متوجه شده بود با چه وضعیتی جلوم وایستاده. باز هم یه لبخند……….!!
گفت:چیه چشم چرون؟ چیو نگاه میكنی؟
من كه زبونم بند اومده بود، گفتم: هیچی.
«باز خنده………….».
گفت پاشو بیا پشتم رو یه لیف بزن بیایم بخوابیم دیر وقته. گفتم من ؟؟

گفت:اره دیگه تو كه همه چیز منو دیدی.
بلند شدم یعنی به خودم جرات دادم گفتم:(بلند شو امیر، خره بزار یبار هم شده به بهونه لیف زدن بتونی به بدن یه زن دست بزنی تا كی بد بخت میخوای از قافله عقب بمونی؟).
رفت تو حموم. گفت: یالا دیگه مگه میخوای بری كوه بكنی؟
بلند شدم و پشت سرش راه افتادم.
با همون لباس شلوار رفتم تو، برگشت یه نگاهی بهم كرد. بازهم همون خنده ……… زیبا.
گفت:چیه میترسی منم بدنتو ببینم؟ در بیار خیس میشه. توهم بیا تو یه دوش بگیر بیرون رفتی هوا گرم بوده بدنت عرق كرده .

لخت شدم و باشورت رفتم تو، شاید خجالت،یا نمیدونم یه استرس لعنتی كه حتی با دیدن بدن كسی كه بارها به یادش جلق زده بودم، كیرم سنجد شده بود،یا همون پاپیون.
رفتم تو هنوز داغ بودم. داغی گوشهام شرمم رو یادم میاورد. گفت: چرا وایستادی نمیخوای بیای زیر آب؟

 

 

رفتم زیر آب با یه كاسه كه تو حموم بود بهم داشت آب میپاشوند.
بیشتر به روی شرتم همون كیر كوچكم هم نمایان شده بود چون شرتم خیس شده بود.
گفت: بیا پشتم رو لیف بزن. لیف رو دستم كردمو صابون رو توی لیف شروع كردم به لیف زدن.
گفت: امیرررررر… گفتم: بله.. گفت: چقدر میتونم بهت اعتماد بكنم و زبونت چقدر چفت وبست داره؟
گفتم:در چه مورد؟
گفت:كلی.
گفتم:اخه تا چه موردی باشه؟
گفت:در مورد همین كه با هم اومدیم حموم وتو داری منو لخت میبینی میدونی كه من شوهر دارم و موقعیت شغلیشو میدونی،میدونی اگه بفهمه چه بلای سرت میاره؟
گفتم:خوب تو خودت گفتی كه بیام برات لیف بكشم.
گفت: صبح چی من بهت گفته بودم كه با اونجات ور بری؟؟

دیگه داشتم سكته میكردم، به خودم گفتم:(كره خر این میخواسته تورو امتحان كنه تو بی پدر و مادرم مثل گاو سرتو انداختی پایین اومدی توی حموم كه اینو لیف بكشی آخه كره خر مگه تو دلاك حمومی؟).
هیچی نگفتم.
گفت:نترس من دهنم چفت وبس داره و به كسی چیزی نمیگم.
گفتم: بخدا منم چیزی نمیگم. من برم بیرون؟
گفت: كجا بابا؟ بیا منو بشور. شروع كردم به شستن بدن نازش اما هیچ حسی نداشتم.
گفت:چرا فقط داری یه جای بدنم رو میشوری؟
گفتم: چكار كنم پس؟
گفت:این سینه بندمو باز كن.
گفتم: من بلد نیستم.
گفت:بابا كاری نداره دوتا گیره داره بازش كن.
گیره سوتینشو براش باز كردم. وای بازم داغ شدم، اگه كسی یه كاسه اب سرد روم میریخت ،میتونم بگم كه اون موقع بخار از من بلند میشد. داشتم میسوختم. كیرم داشت بلند میشد.
گفت: خوب دیگه لیف بزن. شروع كردم به لیف زدن چه حالی میداد تمام فكرم پیش ممه های خوشگلش بود.
گفت:بسه دیگه بزار منم پشت تو رو لیف بزنم.
گفتم:نمیخواد.
گفت:بشین بابا،از پشت داشت بادستهاش بدون لیف پشتم رو ماساژ میداد.
دستشو صابونی كرده بود، وای دیگه روی ابرهابودم یه لحظه پستونهاشو روی پشتم حس كردم.از پشت خودشو بهم چسبونده بود. پشت صابونی من لیزی بدنم رو كامل كرده بود و من داشتم از هوش میرفتم.
شاید باورتون نشه اما یه لحظه گرمای دوتا لب رو رو ی گوشهام حس كردم. داشت با لبش با گوشهام بازی میكرد. دستش بیكار نبود كیرم بلند شده بود و دیگه شرم و حیا حالیش نبود. آخخخخخخخخخخخخخخخ
دستشو كه تا كنارهای شرتم میومد ومیرفت رو حس میكردم یك لحظه كیرمو رو از روی شرت تو دستش گرفت. دیگه نفسم بالا نمیومد .

منیژه اومد جلوم، «بازهم همون لبخند…….».

 

انگار كه هیپنوتیزم شده بودم. لال لال شده بودم شرتمو كشید پایین گفت وای عجب چیزی داری ناقلا چرا پنهونش كردی؟
كیرمو گرفته بود توی دستش برای اولین بار در زندگیم یه زن داشت، كیرمو با دستش لمس میكرد یه حالت سبكی خوشی داشتم.
سرشو بر جلو یه بوس به كیرم و اونو كرد توی دهنش.
وای هنوز هم گرمای دهنشو به یاد دارم. لباشو دور كیرم حلقه كرده بود برام ساك میزد. من اون موقع اصلا اسم ساك رو هم بلد نبودم. یا نمیدونستم چرا این كار رو كرده؟ .

دستشو به باسنم گرفته بود و اونو به سمت خودش فشار میداد. یه حالت خوب كه هنوز هم از توضیح دادن اون حالت كم میارم.
با نوك زبونش دور كلاهك كیرمو نوازش میداد بلند شدو لباش رو لبام گذاشت،شروع كرد لبم رو میك زدن، وای چه شیرین بود. ومن منگول هنوزهم فقط یه نظاره گر…

چی میكشیدم؟ آخ دستمو گرفت برد گذاشت روی سینه هاش و با همون دستش دستهای منو به سینه هاش فشار میداد.
گفت: چرا خودت رو اذیت میكردی اینهمه امیر ؟
دوستت دارم.
با این جمله یه اه كشید و باز هم لباشو رو لبام قفل كرد بعد چند لحظه گفت:خودت رو بشور بریم بیرون.
اون رفت بیرون تازه داشت یخهای من باز میشد. (یخ توی حموم همینه دیگه).
به خودم اومدم گفتم خاك برسرت بیشعور چرا مثل گاو وایستادی؟زود باش این خودش داره بهت پا میده اینهمه رفتی به یادش جلق میزدی،حالا لخت جلوت وایستاده داره كیرتو میماله و تو گاو شدی .
اومدم بیرون دیدم با حوله نشسته توی رختخواب.
بازم خندید. گفت: چرا منتظری؟ بیا بخواب دیگه.
گفتم:كجا؟دستاشو باز كرد،گفت تو بغل من.
بده؟
گفتم:آخه . گفت چیه حالا من باید بیام نازتو بكشم؟
گفت داری میای اون برق رو خاموش كن.
با یه زیر شلوار و یه تیشرت بودم كه اومدم پیشش دراز كشیدم حوله رو زد كنار پستونای سفید و گرد آخ جوووووووووووووووووووون
زیر نور قرمز شب خواب چقدر بدنش زیباتر شده بود.

خودشو بهم چسبوند دستشو برد توی شرتم وباز با كیرم داشت بازی میكرد. بازم لبهاشو گذاشت رو لبهام سرشو بالا آورد گفت: تو چرا لبهای منو نمیبوسی دوست نداری؟
گفتم:چرا اما میترسم كه تو بدت بیاد .
خندید گفت بدم بیاد نه بخور لبامو، من از امشب مال توام به شرطی كه دهنت چفت و بس داشته باشه.
لبهاشو بازم روی لبهام گذاشت. منم اروم داشتم میبوسیدمش. سرمو به سمت سینه های سفیدش هدایت كرد نوك قهوه ای و خوشگل سینه اش رو به دهن گرفتم. شنیده بودم كه باید میك بزنم، منم یه میك محكم زدم، كه دیدم وای یه چیز گرمی اومد توی دهنم. كه صدای ناله منیژه بلند شد.
میگفت: جووووون داری شیر میخوری بخور شیر من مال خودته………
حالا منم لخت لخت توی آغوش منیژه بودم. آخه منیژه تمام لباسهای منو در اورده بود گفت صبر كن
اومد روی بدن من شروع كرد لب گرفتن اشكارا هر دوتا مون داشتیم میلرزیدیم توی اون هوای گرم داشت كل بدنم رو لیس میزد تا حالا كسی برام اینكار ها رو نكرده بود. و همین تازگی برام یك دنیا لذت داشت. نمیدونستم چكار باید بكنم اما نا خواسته مثل مار به خودم میپیچیدم. نوك سینه هامو لیس میزد و گاهگاهی یك گاز كوچولو. تجربه ای زیبا حالا كیرمو تا ته توی دهنش كرده بود و داشت برام ساك میزد.
من نا خوداگاه دستم رو بردم روی سرش شروع كردم به نوازش كردنش با دستش با تخم هام بازی میكرد و ناله های من بلند شده بود. منیژه همینطور كه داشت كیرمو میخورد قربون صدقه خودمم و كیرم میرفت. یك لحظه حس كردم تمام خون بدنم داره از كیرم میزنه بیرون. بهش گفتم.

 

 

دستشو دور كیرم حلقه كرده بود داشت برام جلق میزد صورتش رو جلو اورده بود سرعت دستشو بیشتر كرده بود. دستمو بردم گذاشتم روی یكی از سینه هاش. شروع كردم به مالیدن. وای آبم بافشار پاشید رو صورت منیژه، ولی من دیگه چشمهامو بسته بودم و صدای منیژه بود كه میومد و میگفت جون چه آب داغی داری!! نه بابا تو دیگه مرد شدی.
یه لحظه چشمهامو باز كردم دیدم تمام صورتش رو آب كیری كردم.
بازم لبخند… زد و گفت راحت شدی با اشاره بهش گفتم اره . «بازم همون لبخند……»
گفت پس من چی ؟؟ گفتم چكار كنم گفت صبر كن من برم صورتم رو بشورم الان میام
بعد از چند لحظه برگشت. بدنم سست شده بود بچه اش از خواب بیدار شده بود اومد کنارش دراز کشید و پشتش به طرف من بود کون لختش منو بازم تحریک کرده بود. یه دستش رو اورده بود عقب و داشت با کیر من بازی میکرد. نمیدونم چطور شد که خودمو بهش چسبوندم و بهم گفت پشت گردنمو لیس بزن موهاشو جمع کردم توی دستم و شرو ع کردم به لیس زدن. کیرم رفته بود لای کپلهای کونش و در عالمی دیگه سیر میکردم و داشتم اروم اروم تلمبه میزدم.
خودش دستشو برده بود پایین و از همون جا کیرمو رو کسش هدایت میکرد وای چقدر خیس بود و لزج و داغ کیرم برای اولین بار با جای در تماس بود که همیشه آرزو میکردم.
برگشت سمت من و« بازهم همون لبخند….» گفت: تا حالا با کسی سکس داشتی؟
که بازم من زبونم گرفت. گفت:دیگه داری از چی خجالت میکشی؟ تو که ابتو ریختی روی صورت من.
گفتم نه.
گفت:پس باید من مردت کنم.

ولی اول تو هم باید مال منو لیس بزنی، بعد پاهاشو باز کرد وگفت زود باش منو بسمت وسط پاهاش هدایت کرد. داشتم کسش رو که زیر نور قرمز لامپ میدرخشید رو نگاه میکردم،سرمو گرفت برد روی كسش خیس بود. من بخاطر اینكه فكر نكنه كه بچه ام زبونم به خیسیش زدم، یه طعم خواصی داشت با برخورد زبانم به كس منیژه ناله منیژه بلند شد.
اون داشت منو تشویق میكرد كه بیشتر و بهتر بخورمش.
دیگه مزه ای در كار نبود خودمم خوشم اومده بود.
اون از من میخواست كه زبونم رو بیشتر تو كسش بكنم و من هم همینكار رو میكردم.
از من خواست كه بر عكس بشم همونی كه بهش الان میگن 69 و اون داشت كیر منو میخورد و من وحشی تر از اون داشتم كسش رو میخورم، و با دستم با سوراخ كونش بازی میكردم صدای ناله هاش منو بیشتر تحریك میكرد.
گفت: بسه بیا بخواب. به پشت خوابیدم. اومد روم كیرمو گرفت توی دستش و اونو گذاشت دم سوراخ كسش با یه فشار كیرمو تا ته كرد توی كسش و شروع كرد به تلمبه زدن، وای چه داغ بود لباشو روی لباهام گذاشته بود گاهی با لاله گوشم با زبونش بازی میكرد گاهی گردنمو لیس میزد منم همرا با بالا و پایین رفتنهاش تلمبه میزدم. داشت میلرزید و میگفت: كه من تكونم بدم و من هم با تمام سرعت داشتم تلبمه میزدم.
درست مثل موقعی كه كون یكی از بچه محل هامون گذاشته بودم.
وای چه حالی داشتم گفت خواستی بیای بهم بگو.
گفتم دارم میام.
بلند شد و كیرمو توی دهنش گرفت.
گفتم:درش بیار دارم میام.
گفت:بیا همینجا.

 

آبم با فشار داشت میومد، بدون اینكه یك زره از ابم بیرون بیاد، منیژه وقتی دید من اروم شدم كیرمو از دهنش در اورد آبی كه توی دهنش بود رو روی شكمم خالی كرد.
با همون لبهاش اومد ببوستم ولی من نزاشتم. خندید« باز هم از اون خنده ها…..».
گفت: تو امشب مرد شدی و تا وقتی شوهرم بیاد تو مرد منی.
گفت: تا حالا یه همچنین سكسی نداشته.
بلندم كردو با هم رفتیم حموم.
از حموم اومدیم بیرون لخت توی بغلش خوابم برد. نمیدونم كی خوابم برد؟
صبح با فشار دوتا لب بر رو لبام چشمهامو باز كردم.
باز هم همون لبخند…. دیوانه كننده وزیبا.
چشامو باز كردم گفت پاشو عزیز بیا با هم صبحونه رو بخوریم. بچه هاش بیدار شده بودن یه لباس باز پوشیده بود.
دیگه اون ترس اضطراب همیشگی رو نداشتم، بلند شدم رفتم دست صورتم رو شستم، با حوله صورتم رو خشك كردم اومدم. جاتون خالی صبحانه رو زدیم توی رگ.
گفت: باید این چند روز خودتو خوب تقویت كنی. عسل بخور.
گفتم: برای چی؟
گفت: مگه تو مرد من نیستی؟
من از مردم هیچوقت سیر نمیشم،و میخوام همیشه اماده باشی.
خیلی خوش میگذشت در طول روز با بچه ها بازی میكردم، با خود منیژه شوخی میكردم، گاهی بهش كولی میدادم. نمیدونم امتحان كردی یا نه؟
كسش روی پشت ادم پستوناش چسبیده بهت خیلی حال میده.
بازم شب شد، بچه ها خوابیدن منیژه اومد پیشم، گفت:دوستم داری؟
سرمو پایین انداختم و گفتم: خیلی زیاد.
گفت: منم از همون اول كه دیدمت ازت خوشم اومد اما هیچوقت فكر نمیكردم باهات سكس كنم .
بلند شد رفت یه نایلون اورد،از توش یه پماد بیرون اورد
گفتم: چیه جایت درد میكنه؟
خندید گفت:اره.
گفتم كجات؟
اولین بار ازش این اسم رو میشنیدم، گفت كسم درد میكنه و فقط كیر امیر میتونه خوبش بكنه. بازم شرم لعنتی….
اتاق روشن بودو منیژه لبش رو لبهام گذاشت و دستش برد و از روی شلوارم داشت كیرمو نوازش میكرد. ومن در حال هوای دیگری بودم آخ چه حالی میداد.
دستهامو بازم خودش روی پستوناش گذاشت ومن شروع كردم به مالیدن اون دوتا گوی زیبا ،شلوارمو كشید پایین.
گفتم:بچه هات بیدار میشن.
گفت: نه اونا هیچكدوم عادت ندارن شب رو بیدار بشن فقط گاهی مواقع این كوچیكه بیدار میشه كه اونم چیزی حالیش نیست.
شلوار و شرتمو از پام در اورد و لختم كرد.
گفت: تو نمیخوای منو لخت كنی؟
لباسشو در اوردم یه شرت سوتین ست مشكی تنش بود كه زیبایی بدنشو بیشتر نشون میداد.

 

 

سوتینشو در آوردم خودش شرتشو در آورد.
وای با وجود اینكه دیشب كرده بودمش ولی الان توی روشنای نور داشتم بطور كامل یه كس زیبا رو میدیدم كه قلمبه و گوشتی بود.
فهمید دارم بهش نگاه میكنم.
گفت:دوستش داری؟
با سر جوابشو دادم گفتم اره.
گفت:خوب پس بیا نازش كن. اون پماد رو بیرون اورد.
گفتم:این چیه؟
گفت: این مال بی حسیه.
گفتم:خوب چكارش میكنی؟
گفت:میخوام بزنم به كیرت.
گفتم:چرا گفت میخوام دیر ابت بیاد.
گفتم: مگه میشه؟
گفت: اره و گفت كه این پماد یه كارتن بوده كه شوهرش از یه بدبختی گرفته و اون یه كارتن رو بین دوستهاش تقسیم كرده، فكر كنم، به پدر تو هم داده بیا منم به تو بدم. برات بمالم كه هم تو حال كنی و هم من.

كیرمو با اون پماد حسابی چرب كرد بعد چند دقیقه گفت: بیا الان دیگه ابت دیر میاد اما شاید باور نكنید توی همون لحظه های كه داشت كیرمو میمالید، نزدیك بود ارضا بشم .

رفت دوتا بالشت اورد، گذاشت زیر باسنش طوری كه كس تپلش قشنگ بالا اومده بود.
سر كیرمو گرفت گذاشت روی كسش برای اولین بار میخواستم بخوابم روی یه كس،اخه دیشب اون بود كه روی من خوابیده بود،ولی امشب این من بودم كه میخواستم كیرمو فرو كنم.
اروم كیرمو داشتم توی كسش میكردم داغ و لزج. «بازهم لبخند زیبای منیژه…..».
كیرم تا ته رفته بود تو،گفت:شروع كن.
اروم شروع كردم به تلمبه زدن، صدای ناله كردن منیژه بلند شده بود من یه دستم روی پستون منیژه بود و یه دستم هم موهاشو گرفته بودم. داشت منو تشویق به لیسیدن گردنش میكرد. و من هم مثل گرگ گرسنه داشتم گردنشو لیس میزدم. صدای ناله های منیژه منو خیلی تحریك كرده بود.
بدن منیژه داشت میلرزید .یه لحظه ترسیدم و وایستادم گفتم چیه شده؟ كه با فریاد میگفت: لا مذهب تكون بده.
باز هم شروع كردم به تكون دادن كمرم خیلی دوست داشتم كه منم ابم بیاد و تخلیه بشم اما نمیشد دیگه تمام بدنم غرق عرق شده بود.
منیژه بیحال زیرم افتاده بود. گفت: صبر كن، برگشت و به حالت سگی قنبل كرد.
گفت: بزار تو كونم.
وای چی میشنیدم؟
كیرمو كه حسابی با اب كسش لیز بود رو بردم دم كونش،گفت: چكار میكنی؟ برو روغن بیار اول چربش كن بعد.
رفتم روغن اوردو و كونش رو چرب كردم. شاید باورتون نشه ولی منیژه خودش توی كونش انگشت میكرد.
گفت: الان خیلی اروم بزارش.
سر كیرمو گرفته بودم و اونو به روی سوراغ كونش هدایت میكردم.

 

 

خیلی تنگ بود با دستش یك طرف باسنشو میكشد، ومنم اروم كیرمو فرو میكردم،واقعا لذت بخش بود دیگه تا ته كیرمو كرده بودم توی كونش.
گفت:صبر كن تو تكون نخور من خودم تكون میدم خیلی آروم داشت تكون میداد،منم كم كم داشتم تكون میدادم، صدای ناله هاش بلند شده بود.
سرعت من هم زیاد شده بود باز هم خیس عرق شده بودم اما از ابم خبری نبود، با یه دست پستوناشو میمالیدم كیرمو تا آخر از كونش در میاوردم وبازم با فشار توی كونش میكردم،وای چه حالی میكردم. جاتون خالی،دیگه داشتم میومدم، بهش گفتم.
گفت:همون تو خالیش كن.
خیلی دوست داشتم كه ابمو رو سینه هاش خالی كنم. دیگه داشتم میومدم تموم ابمو با فشار توی كونش خالی كردم و همونجور روش خوابیدم.
توی اون چند روزی كه اونجا بودم بد جور به منیژه انس گرفته بودم و تقریبا جز چند شب رو كه بهم گفت پریوده و نمیتونه با هم سكس داشته باشیم ، با هم سكس داشتیم.
و من با وجود معلمی مثل منیژه(واقعا یك استاد شده بودم). انواع اقسام سكس رو با هم داشتیم.
توی روزهای آخر بهم قول داد كه منو با خواهرش كه یكسال از من كوچتره و همدان زندگی میكرد. آشنابكنه، تا من و منیژه برای همیشه در كنار هم بمانیم.(بماند كه روزگار با ما چكار كرد)
شوهرش یك شب زنگ زد كه فردا داره میاد بد جور دمق شده بودم.
منیژه كه حال منو دید گفت: من از تو دلخورترم، من باید خوشحال باشم كه شوهرم داره میاد، اما تو در این مدت عشق من شدی. نمیتونم به راحتی ازت دل بكنم. گفت: ناراحت نباش تو خونه ما میای ما خونه شما میایم هر جور بشه با هم سكس میكنیم.

گفتم من بخاطر سكس تورو نمیخوام. من بهت عادت كردم خیلی از این جمله من كیف كرد. چون پریدو منو بوسید، گفت: من فدای تو بشم بیا امشب رو كنار هم هستیم، با هم خوش باشیم.
بچه ها ساعت نزدیك 11 شب بود كه خوابشون برد بلند شد و لباسهاشو در اورد.
گفت:امشب میخوام ببینم توی این مدت چی یاد گرفتی ?
منم لخت شدم رفتم جلو «باز هم همون لبخند زیبا…» اومد تو بغلم، لبامو گذاشتم رو لبهای نازش، دیگه الان یاد گرفته بودم چه جور لبهاشو بخورم كه اونم خوشش بیاد، دیگه هر دوتا مون لب تو لب بودیم من زبونم رو میفرستادم داخل دهنش و اونم همین كار رو برای من میكرد.
با پستونهاش بازی میكردم و دستمو میبردم لای پاهاش كه حسابی خیس شده بود.
گفت:برات پماد بمالم؟
گفتم: نه امشب نه .
میخوام بازم داغی اون تو رو حس كنم چشمای قشنگی داشت،وقتی شهوتی میشد، خیلی خوشگل تر میشد.
رفتم سراغ كسش و اونو براش حسابی لیسیدم صدای منیژه در اومده بود. دگه من نزاشتم كیرمو ساك بزنه دو تا بالش زیر باسنش گذاشتم و كیرمو فرستادم توی اون دروازه زیبا داغ و لزج واییییییییییییییییییییییی ییییییی
وقتی تا ته كردم تو، گفت: تكون نده، كسش رو تنگ میكرد. وای چه فشاری به كیرم میومد؟ خیلی خوشم میومد. شروع كردم به تكون دادن و همزمان زیر گلوشو براش لیس میزدم. وقتی كه با فشار كیرمو بهش میزدم واقعا صحنه جالبی پیش روم بود. چون با هر ضربه من پستونهای خوشگلش تكون میخورد منو حشری تر میكرد.
دیدم منیژه پاهاشو دور كمرم حلقه كردو یه لرزش شدید. پاهاشو بد جور دور كمرم قفل كرده بود.
یكم كه شل شد، من تكون دادنم رو شروع كردم. داشتم میومدم یه لحظه بیاد آرزوم كه همون خالی كردن ابم روی پستوناش بود، افتادم. كیرمو بیرون كشیدم و بادستم شروع كردم به مالیدن و هرچی آب كیر داشتم، با فشار روی بدن منیژه و پستونهاش خالی كردم.
و ان هم میگفت وای چه داغه.همونجا روش خوابیدم.

 

 

روزی كه شوهر منیژه برگشت برای من بد ترین روز زندگیم بود. منو با ماشین تا خونموم برد خداحافظی تلخی بود.
توی خونه گوشه گیر، كم حرف شده بودم و با كوچكترین بهانه داد و بیداد راه مینداختم. كه اگه پدرم خونه بود ازش كیر میخوردم. خیلی افسرده شده بودم. پنج شنبه شده بود، ساعت 5 غروب یكم دیرو زودش رو زیاد یادم نیست ولی امدم خونه كه لباسهامو بردارم وبا برو بچ بریم فوتبال دیدم ماشن كمیته در خونه مونه وای قلبم ریخت تو دهنم یعنی منیژه جونم اومده بود؟ تا دم در خونه رو بكوب دویدم. نمیدونید چطور خودم رو رسوندم خونه؟ وقتی در باز كردم پریدم تو ی خونه دیدم همه دارند متعجب منو نگاه میكنند .
فهمیدم سوتی دادم پدرم نگران پرسید امیر چیه چه خبره ؟؟
گفتم:هیچی…
شوهر منیژه جلو اومد باهام دست داد و احوالپرسی كرد. دیدم منیژه نیست پدرم گفت ببین اقای…(شوهر منیژه)باهات چكار داره یه لحظه عرق سردی روی بدنم نشست یعنی فهمیده اون با من چكار داره گفتم:بله
گفت:امیر جان این چند روز كه من نبودم خیلی توی زحمت افتادی میدونم كه تابستان و دوست داری كه با رفقات باشی ولی من باید چهار روز دیگه برم تا ماموریتم كامل بشه ،البته خواهر منیژه هم اومده خونمون ولی منیژه اصرار داشت كه به تو هم بگم كه بیای اونجا و اگه خریدی چیزی داشتن مثل دفعه قبل براشون انجام بدی اگه میشه این چند روزه كه من نیستم بیای پیششون منم بهت قول میدم یه توپ میكاسای عالی برات بخرم .

گفتم:نه بابا این حرفها چیه؟(آخه باشنیدن حرفهاش تو كونم عروسی شده بود اونم با ساز و دهل )و چه سرو صدای میكرد!!!!
اون چهار روز هم تموم شدو من اینبار خودم باید ماشین میگرفتم و میرفتم خونشون.
پدرم گفت: نمیخواد بری ترمینال خودم با ماشینم میبرمت. توی راه كلی نصیحت كرد، كه بابا مواظبشون باش اینها امانتی هستن دست تو گفتم مگه دفعه قبل مواظب نبودم ( ای كر خر مواظب بودی؟كره خر تو كه فقط كس میكردی).

گفت: چرا بودی اما بهت گفتم كه یادت نره خلاصه مخ منو خورد تا رسیدیم ایست بازرسی شهر، اون موقع یادمه تا ته كون ادم رو میگشتن .اكثر سربازا و بچه های كمیته ما رو میشناختند ولی اون روز یه سرباز جدید اونجا بود كه واقعا نمیدونم از كجا اورده بودنش بهمون گیر داد و كشیدمون پایین پدرم گفت بابا ما فامیل فلانی هستیم. یارو كم مونده بود برینه به خودش برای بابام احترام نظامی گذاشت، و منم خنده امانم رو بریده بود. تمام ماشینا رو داشتن میگشتن، همه بر بر مارو نگاه میكردن كه بدونن بابای من كیه، كه این سرباز یه همچین احترامی براش گذاشته؟
اینقدر التماس كرد كه به فرمانده اش چیزی نگیم. اومدیم خونه شوهر منیژه رفته بود منیژه كه منو دید،« باز هم همون لبخند زیبا…‌‌» چای اورد پدرم چایشو كه خورد رفت.
بچه های منیژه داشتند از سر كولم بالا میرفتن یكدفعه یه دختر اومد توی اتاق تپل قد متوسط با لپهای سرخ گونه برجسته وای وایییییییییییی

واقعا زیبا بود. و طراوت از صورتش میبارید. منیژه گفت: چیه داری با نگاه خواهرمو میخوری، سرمو پایین انداختم، گفتم: ببخشید« باز هم همون لبخند…..»
گفت: چه خبر اصلا نه زنگی زدی نه خبری گرفتی؟
دوست داشتم منیژه رو بغل كنم و ببوسم، ولی خواهرش اونجا بود منیژه رفت اشپزخونه و منو صدا كرد رفتم تو كه دستشو جلو چشمام گرفت گفت كجای بودی نامرد، دلم برات یه ذره شده بود. و لباشو به لبهام رسوند.

لبهامون روی لب همدیگه بود و منیژه داشت لبمو میخورد و توی همون حال دستش روی کیرم بود گفتم نکن شاید خواهرت بیاد گفت نترس نمیاد یه لذت زیبا تمام بدنم رو فرا گرفته بود و دوست نداشتم از اون حالت بیرون بیام یه لحظه سنگینی نگاهی منو به خودم آورد.
خواهر منیژه داشت نگاهمون میکرد. تمام صورتش سرخ شده بود یه لحظه از اینکه داشت نگاهمون میکرد، داشتم حال میکردم، که برگشت و رفت بیرون.
به منیژه گفتم.
گفت:عیبی نداره من میرم توی حموم تو هم بیا.
گفتم:بابا زشته.!!
گفت:تو کاریت نباشه.
منیژه رفت داخل حموم منو صدا كرد. مردد بودم كه برم یا نه؟ ،اخه خواهرش،….
بازم صدام كرد امیر چرا نمیای؟ بیا اینجا كارت دارم. رفتم توی دیدم توی رختكن وایستاده.
گفتم:بابا زشته.!!
گفت:چی چی رو زشته؟ من نسرین خواهرمو اوردم اینجا كه باهات دوست بشه!!!!.
من خودم از شوهرم خواستم كه تور بگه كه بیای اینجا، میخوام باهاش توی این چند روز حال بكنی، ولی یادت نره اون دختره باید مواظب باشی.
گفتم:یعنی چی؟
گفت:بهت نمیخوره كه خنگ باشی .

 

بازم لبهاشو گذاشت روی لبم منم داشتم لبهاشو میك میزدم و صدای منیژه در اومده بود كه در حموم رو زدن منیژه گفت چیه؟
كه نسرین خواهرش گفت بچه ها اذیت میكنند منیژه بهش گفت یكم سرگرمشون كن الان میام. و «بازم همون لبخندهای زیبا…..» همش قربون صدقه خودمو كیرم میرفت.
كیرمو دراورد و نشست جلوم. كیرمو كرد توی دهنش شروع كرد به ساك زدن بازم همون لذت وصف نشدنی به سراغم اومد دستمو لای موهای خوشگلش كرده بودم و با دستم ریتم حركتشو تنظیم میكردم حالا با كمك منیژه منم داشتم توی سكس یك استاد میشدم. با یه دست داشت با تخمهام بازی مكرد و با اون دستش ته كیرمو گرفته بود و با دهنش داشت برام ساك میزد. چه لذتی میبردم؟ دیگه داشتم میومدم بهش گفتم. ولی دو دستش رو برد روی باسنم و نذاشت كه كیرمو بیرون بیارم. منم تمام آب كیرمو همونجا خالی كردم. چشامو بسته بودم، وقتی بازش كردم ،دیدم داره نگاهم میكنه، دهنشو باز كرد تمام اب كیرم ریخت بیرون.
بعد هم خندید…. گفت: خیلی دوستت دارم من تا حالا برای شوهرم هم چنین كاری نكردم راستش اصلا شوهرم از این كارها بدش میاد میگه كه گناه داره.
من و منیژه رفتیم توی حموم بازم بدن لخت منیژه منو وسوسه میكرد اینبار من خودمو از پشت بهش چسبوندم برگشت و خندید گفت چیه بازم میخوای ؟؟ گفتم:اگه بزاری اره.
گفت: نه بزار برای شب میخوام یه حال توپ بهت بدم.
از حموم كه بیرون اومدیم نسرین یه جوری نگاه میكرد، منم خودمو به خریت میزدم و سعی میكردم نگاهش نكنم، به خودم میگفتم؛اخه تو كه خواهرشو كردی خوب اینم كه بز نیست میفهمه دیگه وقتی تو منیژه با هم رفتید حموم خوب داشتید چكار میكردید. با اینكه سن سال زیادی نداشت ولی استخون بندی درشتی داشت و پستونای نازی در كل یه چیزی توی مایه های منیژه اما صورت منیژه خیلی زیباتر از نسرین بود.
شب شد غذا رو كه خوردیم داشتیم با بچه ها بازی میكردیم و هیجان عجیب داشتم بچه هایكی یكی خوابیدن منو نسرین ومنیژه بیدار بودیم منیژه جلوی چشم نسرین دستمو توی دستهاش گرفته بود. داشت نازش میكرد كه یكدفعه لبشو رو لبم گذاشت. نمیدونم چی شد؟ كه منم باهاش لب تو لب شدم دستشو برد روی كیرمو داشت برام میمالیدش عجب حالی میداد لبشو برداشت بهم خندید…. گفت نمیخوای به خواهر كوچلوی من یه لب بدی ؟

هیچی نگفتم منیژه دست خواهرشو كشید، گفت بیا دیگه قشنگ و به وضوح میدیدم، كه خواهرش داره میلرزه لب رو روی لبش گذاشتم ،هیچكاری نمیكرد فقط من لب بالاش رو براش میك میزدم منیژه داشت از روی شلوار با كیرم ور میرفت.

وای منیژه داشت كیرمو میمالید و منم داشتم از خواهرش لب میگرفتم.
منیژه دستمو هدایت كرد طرف پستونهای خواهر خوشگلش وای عجب پستونهای داشت سفت كوچك .
نمیدونم چطور شد كه سه تامون لخت توی بغل هم بودیم. من كیرم توی دهن منیژه بود و داشت برام ساك میزد و پستونهای خواهرش توی دهنم اخ كه چه حالی داشتم؟.
غرق شهوت و لذت تمام وجودم داشت از كیرم بیرون میزد. هنوز یه شرت سفید به پای خواهر منیژه بود دستمو بردم سمت شرتش و اونو از پاش در اوردم با این كار من منیژه بازم یه لبخند زیبا زد و گفت: وارد شدی!!! نمیدونم چرا اما ناخداگاه دهنمو بردم سمت كسش و شروع كردم به خوردن.
صدای ناله های خواهر منیژه بلند شده بود كسش ترشح داشت و ازش اب بیرون میومد. منیژه گفت دراز بكش من تخت خوابیدم و اون خواهرشو هدایت كرد روی من كسش جلوی دهنم بود كه منیژه كیرمو به ارامی به داخل كس خودش هدایت كرد. (كاش فقط برای یبار دیگه همچین كاری رو میكردم) كیرم به نرمی تو كسش رفت و منیژه داشت تكون میداد ومن
من توی همون حالت داشتم كس خواهرشو میخوردم منیژه حركاتش تند شده بود و با صدای بلند جلوی خواهرش داشت قربون صدقه خودم و كیرم میرفت. یه احساس غرور داشتم. كیرمو از كسش در آورد، به خوارهش گفت:بیا بخورش.
خواهر منیژه خیلی شهوتی شده بود و كیرمو تو دهنش كرد و داشت كیرمو میخورد، اما زیاد وارد نبود و دندونش به كیرم میخورد. گه گاهی كیرم به ته حلقش میخور و خلاصه از خوردن كیرم توسط خواهر منیژه زیاد حال نمیكردم تو همون حالت دیدم منیژه با یه روغن داره كون خواهرش رو چرب میكنه و انگشتشو توی سوراخ كونش میكنه منم دستمو بردم سمت كس منیژه خیس خیس بود وای چه بدنی داشت منیژه بخدا بدنش از یه دختر هم زیباتر بود (كاش یبار دیگه میدیدمش ) شروع كردم به مالیدن كسش صدای سه تامون در اومده بود و هر كدوم حال مخصوص خودمون رو داشتیم منیژ گفت بیا بكن توی كونش. خواهرش رو به حالت سگی خوابوند. و كیرمو چرب كرد گفت اروم براش بزار كه دردش نیاد.
اروم فشار میدادم كیرم اروم اروم داشت فرو میرفت و خواهر منیژه سرخ سرخ شده بود. ولی داشت تحمل میكرد الان دیگه نصف كیرمو تو كونش كرده بودم و منیژه داشت با باسنم بازی میكرد گاهی با زبونش باسنمو لیس میزد و گاهی هم حتی سوراخ كونم رو زبون میزد. وای چه حسی بود كه یكدفه تمام كیرمو با فشار توی كون خواهرش كردم نالیه كرد و خودشو جلو كشید كیرم از كونش در اومد منیژه گفت اروم چرا جیغ میزنی بچه ها بیدار میشند.
گفت:درد داره نمیخوام.

 

منیژه بهش گفت:الان خوب میشه، زود باش به همون حالت بخواب و از من هم خواست اروم تر كیرمو توی كونش بكنم،اما خواهرش همش میگفت درد داره.
منیژه خودش قنبل كرد و گفت:ببین خره درد نداره همون اولش درد داره و به من گفت بیا كون خودمو بكن.
وای كون تپل منیژه باسن خوشگل با یه سوراخ تنگ وناز حتی از مال خواهرش هم خوشگلتر بود.
كیرمو به ارامی به سوراخ كون منیژه رسوندم و اروم اروم كیرمو فرو میكردم، یك دنیا لذت سراسر وجودم رو پر كرده بود. كیرم به سختی داشت توی كون منیژه میرفت. میدونم كه منیژه درد داشت ولی بخاطر اینكه خواهرش نفهمه چیزی نمیگفت. كیرم تا ته توی كون منیژه فرو رفته بود و باسنش به شكمم چسبیده بود دیگه وارد شده بودم ومیدونستم، وقتی كیرم رو توی كون كردم باید چند لحظه حركت نكنم.
منیژه خودش داشت اروم تكون میداد و من هم حركتم رو شروع كرده بودم خواهرش داشت نگاهمون میكرد. منیژه با دست داشت با پستون خواهرش بازی میكرد حركتهای من تند شده بود و ناله منیژه هم در اومد.
وای داشتم ارضا میشدم اما دوست نداشتم به این زودی تموم بشه،ولی لذت كون منیژه و اخ و ناله هاش وبدن زیباش دیگه تحملی برام نزاشته بود منیژه از سرو صدام و حركات تند فهمیده بود كه دارم ارضا میشم، بهم گفت:یه وقت كیرتو نكشی بیرون همونجا خالیش كن .ضربه هام شدید شده بود دوتا هلو روبروم بودن و كیرم توی یه كون تپل وناز بود.
نمیدونم چقدر طول كشید تا همه ابم توی كون منیژه خالی شد، ولی میدونم كلی اب ازم خارج شد.
دراز كشیدم منیژه هم اومد كنارم خواهرش رو رها كرده بود مثل یك مادر مهربان داشت منو نوازش میكرد، سینه اش رو توی دهنم كرد ومنو با ولعه خواصی داشتم نوك پستونش رو میخوردم باز داشتم شق میكردم، كه گرمای یه چیزی رو روی كیرم حس كردم اره خواهر منیژه بود كه اینبار با خواست خودش كیرمو رو توی دهنش كرده بود.

کیرم باز شق شده بود منیژه لباشو رو لبام قفل كرده بود ومن هم لبهاشو میخوردم. و خواهرش اینبار از روی نیاز و شهوتی كه با دیدن سكس من و منیژه دیده بود كیرمو خیلی باحال تر از اولین باری كه كیرمو ساك زده بود برام لیس میزد. و همین كارش شهوت منو چند برابر میكرد.
كیرمو از دهنش در اوردم اینبار خواهر منیژه به حدی شهوتی شده بود كه خودش كونشو به كیرم میمالید. «و منیژه هم با همون لبخند همیشگی» كیرم به حد كافی كلفت و بلند بود كیرمو اروم اروم توی كونش میكردم، حالا تا ته كیرم تو كونش بود.
شروع كردم به تكون دادن صدای ناله هاش بلند شده بود و منیژه داشت بیضه هامو برام لیس میزد. با وجودی كه میدونستم كه دیر ابم میاد اما باز با تاخیر كیرمو عقب و جلو میكردم و همین كار لذت سكس رو برام دو برابر میكرد.
منیژه پاهاشو باز كرد و بهم گفت نمیخوای كس منو بكنی؟ نمیدونم این زن چه جذابیتی داشت كه من با شنیدن صداش هم احساس آرامش میكردم كیرمو از كون خواهرش بیرون آوردم.

رفتم طرف منیژه پاهاشو باز كرده بود اروم نشستم وسط پاش و كیرمو توی كسش فرو كردم. منیژه با یك دستش كس خواهرش رو میمالید و با یك دست منو نوازش میكرد. منم كه با آموزشهای خود منیژه دیگه برای خودم استاد سكس شده بودم داشتم، پستونها و زیر گردنشو لیس میزدم.
صدای خواهر منیژه بد جوری بلند شده بود و همزمان با منیژه داشت خودشو میمالید حركتهای من هم توی كس منیژه به اوج خود رسیده بود منیژه منو پایین اورد و خودش روی كیر من نشست و شروع كرد به تكون دادن. خواهر منیژه ارضا شده بود. داشت گاییده شدن خواهرش رو توسط من میدید.( البته بگم گاییده شدن من به دست منیژه درست تره) منیژه لرزشی خفیف كرد، ولی باز تكون میداد. آبم داشت میومد بهش گفتم، از كسش كیرمو بیرون آورد و تمام آب كیرمو روی صورت زیباش خالی كرد.
دیگه اونم میدونست من از اینكه ابمو روی سر صورتش سینه هاش بریزم لذت میبرم.
نمیدونم چقدر طول كشید، كه توی همون حالت توی اغوش منیژه خوابیده بودم، كه دستان مهربانش باز هم شروع به نوازش من كرد شاید باز هم نیاز به سكس داشت اما نه او نیاز به محبت داشت شوهرش همیشه مشغول كارش بود، و منیژه بعدا بهم گفت، كه از سكس با شوهرش راضی نیست .و منو عشق خودش میدونست.
روز بعد نمیدونم چه اتفاقی افتاد كه منو خواهر منیژه تنها با بچه كوچك منیژه توی خونه موندیم. قبل ازاینكه منیژه بیرون بره منو صدا كرد وگفت تا بر میگردم ببینم چكار میكنی امشب شب اخر كه پیش منی شوهرم شاید فردا بیاد، میخوام امشب رو فقط مال خودم باشی. پس خواهرمو خوب ارضا كن چون شب فقط منو تو كنار هم هستیم.
« بازم همون ناراحتی همیشگی» لپم وكشید گفت چرا اخم كردی؟
گفتم:هیچی
گفت: بگو دیگه
گفتم:بازم من تورو از دست میدم.
اخمی كرد گفت:دیگه اینو نگو چون شاید توی شناسنامه مال كس دیگه ای باشم اما قلب و روحم فقط مال توئه و منو بوسید و رفت.
اومدم تو كیرم داشت بزرگ میشد خوب خواهر منیژه هم بد تیكه ای نبود ولی كلا منیژه یه چیز دیگه ای بود.

رفتم جلو اون خودشم میدونست من چی میخوام خندید اومد جلو لبهامو رو لباش گذاشتم راحتر لب میداد شاید بخاطر این بود كه خواهرش دیگه نبود. و شرم حیا رو كنار گذاشته بود. سینه هاشو توی دستم گرفته بودم و براش نازشون میكردم كه یكدفعه خودش لباس و دامنشو در اورد شرت پاش نبود. خوابید. گفت:بیا كس منو بخور خیلی خوشم میاد.
خشكم زده بود این دختر از اون وقت كه دیده بودمش خیلی كم حرف بود، ولی انگار بد جور حشری بود زبونمو گذاشتم رو كس خوشگلش و براش لیس میزدم برای خودم استادی شده بودم. صدای ناله هاش بلند شده بود و همین كار منو بیشتر حریص تر میكرد با انگشت با سوراخ كونش بازی میكردم.
كیرمو بردم جلوی دهنش بدون هیچ حرفی كیرمو توی دهنش كرد. خیلی بهتر داشت برام ساك میزد و من نیز غرق لذت خوشی كونشو قلمبه كردم و به كیرم روغن زدم اروم كیرمو فرو كردم تا ته رفته بود بدون حركت ایستاده بودم و میشد درد رو از چهره اش خوند.
بهش گفتم:چطوره؟ گفت تكون بده شروع كردم به تكون دادن كیرم، احساس میكردم كه كیرم یه جای گیر كرده.
سرعت حركتم زیاد شده بود و خواهر منیژه هم خودشو تكون میداد با دست با پستوناش و كسش بازی میكردم كه بدنش شروع كرد به لرزیدن با لرزهای بدن اون اب منم اومد همونجا ابمو خالی كردم و روش خوابیدم.
كیرم كه خوابید از كونش بیرون افتاد. وقتی كه بلند شد ابكیرم كه با ان كونش قاطی شده بود و بزردی میزد از لای كونش بیرون اومده بود.
منیژه بعد چند ساعت اومد خونه تا شب سكوت عجیبی بین ما حكم فرما بود از اینكه باید فردا از پیش منیژه میرفتم،خیلی دل خور بودم.
توی حیاط نشسته بودم و توی عالم خودم بودم كه دو تا دست رو شونه ام خورد برگشتم منیژه بود« با همون لبخند زیباش…» گفت چیه چرا تو فكری؟ آهی كشیدم گفتم: فردا !! گفت :فكر میكنی برای من راحته؟ ولی اینو بدون كه من مال توام بازم فرصت هست كه كنار هم باشیم من از كوچكترین فرصتها برای در كنار هم بودن استفاده میكنم.

 

 

شب شده بود ومن در غمی مبهم فرو رفته بودم چون فردا شوهر منیژه برمیگشت من باید از اونجا میرفتم شاید باور نكنید،اما غذا رو با بی میلی خوردم.
منیژه كنارم نشست بود و با شوخیهاش میخواست منو بخندونه.
گفت بابا شوهرم میاد، قرار نیست كه بمیرم!!! ساعت 10 شب منو منیژه به یكی دیگه از اتاقهای خونشون رفتیم روی زمین جا رو پهن كرده بود لبهاشو رو لباهام گذاشته بود بوی عطر خوبی داشت بدنش رو میگم. این زن یكی از زیباترین شاهكارهای خدا بود.
با لب گرفتن‌هاش كیر من هم داشت بلند میشد كیرمو توی دستش گرفت و گفت قربون خودت و كیرت بشم مطمئن باش همیشه باهات هستم. رفت و پماد بی حس كننده رو اورد گفت امشب میخوام تا صبح بكنیم با این حرفهاش بیشتر حشری میشدم برق اتاق رو شن بود و بدن سفید منیژه درست مثل بلور میدرخشید كیرمو خوب با پماد اغشته كرد و باز زبونشو توی دهنم كرد منم زبونشو میك میزدم. اون توی سكس از هیچ چیز برام كم نمیزاشت با زبونش تمام بدنمو لیس میزد و بیشتر از هرجا با نوك سینه هام بازی میكرد چون میدونست من از این ناحیه خیلی تحریك میشم. هر بار كه باهاش سكس میكردم یا ابمو روصورتش یا توی دهنش خالی میكردم. و میدونست كه من این كار رو دوست دارم.
كیرمو توی دهنش كرده بود وتا جای كه میشد كیرمو توی دهنش فرو میكرد. و با دستهاش بیضه هامو میمالید. خوابید من رفتم سراغش از انگشت پاهاش شروع كردم به لیس زدن پاهاش یك تار مو هم نداشت صاف صاف كسی تپل و برجسته داشت كه همیشه براش با زبونم ابشو در میاوردم میگفت شوهرش از اینكار بدش میاد اما من غرق لذت میشدم نه باخاطر خوردن كسش بلكه بخاطر اینكه میدیم منیژه از اینكار لذت میبره.
زبونمو تا ته توی كسش میكردم بستونهاشو گاز میگرفتم و زیر بغلش رو غرق بوسه های ریز میكردم هر دو در اوج لذت بودیم.

کیرمو به آرمی به داخل كس منیژه هدایت كردم. آروم آروم داشتم كیرمو فرو میكردم، دیواره های كس منیژه به كیرم فشار میاورد، و با فرو كردن هر سانت از كیرم صدای ناله هاش بلندتر میشد.
وای كه غرق لذت بودم تا ته كیرمو توی كس منیژه كرده بودم و شروع كردم به تلمبه زدن و منیژه هم خودشو با تكونهای من تكون میداد.
بدن هر دوتا مون خیس عرق بود صدای شلاپ شلوپ برخورد كیرم با كس منیژه قشنگ به گوش میرسید و همین صداها منو حشری تر میكرد. نمیدونم چقدر تكون دادم ولی خوب یادمه دوبار منیژه ارضا شد.
منیژه داشت هزیون میگفت. داشتم میومدم بهش گفتم، خواستم كیرمو بیرون بكشم ولی منیژه پاهاشو دور كمرم محكم حلقه كرد و با داد میگفت ،آبتو خالی كن توی كسم،من ابتو میخوام باتمام وجودم خودمو بهش چسبونده بودم وتمام وجودم رو توی منیژه خالی میكردم.
حسی كه حتی از ریختن ابم روی صورت خوشگلش بهم دست نداده بود، كس منیژه انگار تنگتر شده بود یا داشت كیرمو میکشید توش. من روی منیژه دراز كشیدم و اون داشت منو غرق بوسه میكرد، و قربون صدقه ام میرفت و با دستش كمرمو ماساژ میداد گفت حالا دیگه ازت یه یادگاری دارم.
گفتم:یعنی چی؟
گفت:خوب ناقلا ابتو ریختی توی كسم دیگه!!!!!
یه ترس امیخته با غرور داشتم. بهش گفتم اگه شوهرت بفهمه؟
گفت:نترس.
شروع كرد به لب گرفتن گفت: من بازم كیر میخوام.
گفتم:بزار بازم بزارم تو كونت بدون هیچ حرفی دمر خوابید.
كیرم هنوز خواب نرفته بود نمیدونم چی بود؟ قدرت شهوت خودم! و یا اون پمادی كه به كیرم زده بود؟
اما من هم سكس میخواستم. كیرمو كه خواستم تو كونش بزارم گفت:امیر صبر كن و به حالت سگی خوابید.
گفت:یكم اینجوری بزار كسم.
كیرمو آروم جلو بردم و سركیرم خیلی راحت رفت توی كسش شروع كردم به تلمبه زدن.
حالا به لطف كس منیژه و آموزشهاش كاملا استاد شده بودم تو همون حالت با انگشت و با استفاده از آب كس خودش داشتم كونش رو باز میكردم بد جور منیژه سر و صدا میكرد كه یكدفعه در اتاق باز شد خواهر منیژه بود كه لخت جلومون وایستاده بود.
شاید باورش براتون مشكل باشه اما اون خودش با دهن خودش گفت منم كیر میخوام.
بازم خنده ……

 

منیژه صداش كرد.اومد جلو و همونجا جلو منیژه نشست و منیژه داشت با كسش بازی میكر من كه وایستاده بودم منیژه كمرشو تكون میداد یادم افتاد كه باید كون منیژه رو بكنم……

 

نوشته: حمید فایرکس

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

6 دیدگاه دربارهٔ «خواهران قریب»

  1. داداش حلالت،خیلی حال کردم با داستانت.همین جور که می‌خوندم مثل فیلم از جلو چشام رد میشد.خیییلی کیر خوش شانسی داری،چی حالی کرده اون چند روز.آدم اگه میخواد بکنه،مثل تو باید بکنه،مخصوصا وقتی خواهرشم آورده.کیر ما که از این شانسا نداشته.بازم دمت گرم با داستانت.من کمتر پیش میاد از داستانی خوشم بیاد.ولی داستان تو آب عشقم و آورد.

  2. سلام به خانمهای حشری و داغ دوس داری به کست یه حال توپ و درست و حسابی بدی من قد صدوهشتاد هیکل متوسط کیر متوسط ولی خیلی کلفت سفت سفت کمری سفت و دیر ارضا تا پنجاه دقیقه جواب داده اهل مواد مخدر و قرص تاخیری نیستم سیگارم نمیکشم کیرم خوشفرم و خوشرنگ و راست بدون یذره کجی عاشق کسهای خیسم جون میدن واسه خوردن تلگرامم پیام بدین 09380329496

  3. داستان جذاب و به صورت حرفه ای نوشته شده عالی و آفرین۰بر نویسنده

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا