شهوتناک

داستانهای شهوتناک فقط در سایت بزرگ صد داستان سکسی یا شهوتناک.

تابستون کوتاهه

دو نفر عشق ناکامی در جوانی داشتن و سرنوشت بینشون جدایی انداخت جوری که هر دوشون تن به ازدواج با دیگری دادن و ده سال حسرت وصال هم رو خوردن اما شوهر اون معشوقه از اول از ماجرا باخبر بوده و دلسوزانه تلاش میکرد تا عشق سابق خانم زیباش رو ببینه یا ردی ازش پیدا […]

تابستون کوتاهه بیشتر بخوانید »

اسم این کوستان با شما

ادمین: اینقدر این داستان مزخرف بود که اسم گذاشتنش رو میذارم به عهده خودتون. بخندین حالشو ببرین   مژگانو تا دیدم عاشقش شدم داداشم خواستگاری کرد برای پسرش من سوختم پسر داداشم با من همسنه من از خود تعریف نباشه خوشتیپ ترین و زیباترین جوان فامیل بزرگ و پر جمعیتی خودمون بوده و هستم من

اسم این کوستان با شما بیشتر بخوانید »

سرزمین یوتوپیکوس

در سرزمین یوتوپیکوس جایی که ملکۀ بزرگ همۀ هفت سرزمین حکومت میکرد، پرتو های نور و نسیم خنک صبحگاهی، هر موجودی رو مسحور میکردن. ملکۀ جدید برخلاف سنت های پیشینیانش مسیر دیگه ای رو پی گرفته بود!. بیست و دو سال داشت و سه سال بود که بر تخت نشسته بود و در این سه

سرزمین یوتوپیکوس بیشتر بخوانید »

آاخ که چه کوستانی

ادمین: دوستان عزیز باز هم بنا به رسم قدیمی و همیشگی هر از چند گاهی میکروفون رو میدیم دست یک استاد غارگوز دیگه که همه رو مستفیض کنن. انگلیسی هم بلده در حد دیکشنری آکسفورد و گوگل ترنسلیت. سایت شهوتناک در صورت شاشیدن یا ریدن به خودتون به دلیل خنده ی شدید هیچگونه مسئولیتی را

آاخ که چه کوستانی بیشتر بخوانید »

زنان مزرعه مردانند

دیدگاه ادمین: دوستان شهوتناک درود بر شما . همونطور که میدونید سایت شهوتناک علاوه بر درج خاطرات سکسی شما، وظیفه روشنگری جنسی و همچنین پاره کردن بزرگترین زنجیر بردگی تاریخ بشریت یعنی بردگی روانی، محرومیت جنسی و آزار ۲۴ ساعته انسانها زیر پرچم دین و به خصوص دین کثافت و پر از لجنِ اسلام که

زنان مزرعه مردانند بیشتر بخوانید »

همیشه دیر میشه

سرگذشت اکرم را از زبان برادر شوهرش رامین را خوندم چه زیبا و چه جالب بود منم تقریبن همچین سرگذشتی دارم تازه با این سایت آشنا شدم چند روزی می‌شه حدود ۲۰ بهمن اگه اشتباه نکنم من زمانی که مخصوصا وقتی شاهین رفت اتریش چند ماهی ماندگار شد حوصله‌ام خیلی سر می‌رفت تا اینکه مدتی

همیشه دیر میشه بیشتر بخوانید »

اشتباه زیبا

اوایل مهر امسال بود از بندرعباس با هواپیما شب به تهران اومدم چند قلم وسایل بود به سفارش خانم و دختر مدیرعاملمون که اشنایی قبلی داشتم قرار بود برم خونه‌شون تازه دو ماه بود استخدام شده بودم خونشون شهرک اکباتان بود رفتم تو بلوک و شماره واحدو پیدا کردمو در خونه‌ را زدم خانمی بدون

اشتباه زیبا بیشتر بخوانید »

عروس مهربون

امروز سالگرد ازدواج داداشم با خانمش است اونها درست پنج سال پیش تو چنین روزی ازدواج کردن ما خانواده سنتی و مذهبی هستیم در حد معمول به زنداداش خیلی احترام میذاشتیم و ما سه برادر کوچکتر انگار در گرفتن دستور از او گوش به زنگ و آماده مثل سرباز سر سپرده اش بودیم من اونموقع

عروس مهربون بیشتر بخوانید »

عمو جون کص و کونم مال توئه

اوایل بهمن ماه بود چند ماهی از ازدواجم با حامد می‌گذشت هنوز دانشجوی پیام نور هستمم قرار شد بریم شمال با عمویم ( من از بچگی میگم عموجون) تماس گرفتم میخوایم بیایم شمال خوشحال شد گفت خوش اومدین بیاین تنهام پرسیدم زن عمو کجاست ؟ گفت تهران بازم گفتم چطور تنها با یه بچه پنج‌ساله

عمو جون کص و کونم مال توئه بیشتر بخوانید »

اژدها وارد میشود

مامان من یه زن ۴۹ سالس، اما هیکل رو فرمی داره، پاهای قوی، بازوهای قوی، یه مقدار شکم، و همچنین سینه های نسبتا بزرگ، تو باشگاهشون یه زن تو پر و جوون هست بنام مریم، که حدودا ۴۰ سالشه، قدش تقریبا ۱,۷۰، اینجور که خود مامان تعریف میکنه، میگه این مریم خانم قویترین زن باشگاس،

اژدها وارد میشود بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا