سکس با مامان

سکس با مامان، داستان سکس با مام و خاطره سکسی از سکس با دخترخاله ی شوهردار و حشری.

امان از درد دوری

من و خونوادم تو ی روستا بودیم پدرم شهرکارمیکرد گاهی مادرم خیلی ناله میکرد من ۱۶سالم بودخواهرم ۱۵ سالش . شب شد مردی اومدکه قبلا دیدمش وگفت که ا طرف بابات پول آوردم مامانم خیلی باهاش راحت بود ولی فکرش نمیکردم. گفت روستامون شب مشکله برم مامانم هی میگفت مگرشما غریبه ای و خیلی خوشحال […]

امان از درد دوری بیشتر بخوانید »

اگه پول ندی میرم کس میدم

سلام.امیر هستم این قضیه تقریبا ۶ سال پیش اتفاق افتاده…   من با مامانم ۱۸سال اختلاف سنی دارم و این اتفاق تو ۱۶سالگی اتفاق افتاد که بابا مامانم به خاطر اعتیاد بابام همیشه با هم اختلاف شدید داشتن به طوری که بابام شاید هفته ای دو روز اونم ۲شب به بعد میومد خونه و خرجی

اگه پول ندی میرم کس میدم بیشتر بخوانید »

کیری برای مامانی

سلام این خاطره مربوط به اوایل دهه هفتاد بود زمانی که شونزده هفده سالم بود وتازه به بلوغ جنسی رسیده بودم…   اول بگم متولد پنجاه وچهارم بچه جنوب و اسمم قاسم هس، پدرم به حسب کارهای بنایی که پروژه ای ساختمانی بود بیشتر وقتها بیرون از استان بود بهمراه برادر بزرگترم که درس ول

کیری برای مامانی بیشتر بخوانید »

گروهی مامانمو کردن

4سال پیش وضع مالی ما یه کم به هم ریخته بود به همین خاطر مامانم هم می خواست بره سر کار ولی بابام خیلی غیرتی بود و دوست نداشت تا این که به اصرار مامانم قبول کرد بعد از چند وقت و گشتن دنبال کار به وسیله ی یکی از آشناهامون مامانم کارمند مخابرات شد

گروهی مامانمو کردن بیشتر بخوانید »

شوهر اصلی مامانم خودمم

سلام من اشکانم ۲۴ سالمه و این داستان از ۱۲ سالگیم شروع میشه… ما خونمون یه ویلایی عه تو تهران که فقط خودمون توش زندگی میکنیم خانواده من یعنی من و بابام و مامانم خیلی باهم راحت بودیم خیلی یعنی منو بابام با شورت تو خونه بودیم و مامانم با شورت و سوتین چون گرمایی

شوهر اصلی مامانم خودمم بیشتر بخوانید »

مادرجنده

اسمم حمیده و داستانی که میگم از بچگی شروع میشه.   بچه های دهه شصت میدونن که ما اون زمان حموم تو خونه هامون نداشتیم و مجبور بودیم که با مامانامون بریم حموم و من همیشه چون سنم کم بود تو حموم راحت بودم و یادم هست که زنا تو حموم شورتشونو در میو وردن

مادرجنده بیشتر بخوانید »

میگفت بکن بکن

سلام به همه اسم من یاسر هست و مادرم زهره مادرم وقتی چهارده سالش بود زن دوم پدرم شد که سنی ازش رفته بود مادرم وارد خونه ای شده بود که بچه های پدرم از مادرم بزرگتر بودن واسه همین پدرم یک خونه براش گرفت توی شهری که مابودیم این جور ازدواج ها خیلی رسم

میگفت بکن بکن بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا