خانم دکتر و بکن چهارشونه

سلام من سارا ۳۴ سالمه قد ۱۶۷ و وزن ۶۰ کیلو سینه هام ۸۵ و کمر باریک و باسن گردو بزرگی دارم و شغلم پزشکی ، یه بار یه مریض داشتم که برای انجام عمل زیبایی پیش من مراجعه کرد وقتی وارد اتاق ویزیت شد برق و تو چشماش دیدم پسر ۴شونه با قد ۱۸۶ بعد از اینکه توضیحات و بهش دادم قرار شد بره و خبر بده ولی نوبت گرفت ، چند روز بعد بهش پیام دادم که چرا بیعانتون را واریز نمیکنید که اونم بعد چندروز بیعانش و زد و بعد هم برای عمل اومد کارش انجام شد و رفت ، هر بار به بهونه های مختلف تماس میگرفت ولی من محلش نمیزاشتم ۶ ماه گذشت یکبار زیر یکی از عکسها که پست گذاشته بودم در دایرکت پیام داد که این پیرزنها چی میزاری چند تا داف بزار خانم دکتر

 

من اول خواستم باهاش دعوا کنم ولی بعد گفتم بزار یکم سربه سرش بزارم که شروع شد باهاش چت کردم یواش یواش ازش خوشم اومد قرار گذاشتیم که همو ببینیم اونم ادرس خونش و برام فرستاد و من رفتم خونش اول با رودرباسی با هم حرف میزدیم یواش یواش بهم نزدیک شد و شروع کرد من و بوسیدن منم ازش لب گرفتم خیلی دلم میخواست باهاش بخوابم بعد تاپم و در اورد سوتینم و باز کرد سینه های برجسته و بزرگم و تا دید کلی خوشحال شد و جوری سینه هامو میخورد که تاحالاتجربه نکرده بودم دلم میخواست زودتر کیرش و ببینم و دلم میخواست بزرگ و کلفت باشه از رو شلوارش شروع کردم مالیدنش که به نظرم خوب بود بعد پاشد ولخت لخت شد اوففف چه کیری داشت عالی همونی بود که میخواستم اصلا مهلت هیچ کاری و نداد اومد روم خوابید و سریع کیرش وکرد تو کسم و داد زد چقدر کست داغه جون منم گفتم برای خودته عزیزم اونم مدام تلمبه میزد و میگفت وای دارم کس دکتر جونمو میکنم

 

اونقدر کسمو کرد که دیگه #نایی برام نمونده بود بعد هم براش داگی شدم دوباره شروع کرد به تلمبه زدن و همه ابش و #خالی کرد تو کس #داغم از اونروز هر روز بعد #مطب میرم پیشش و هر روز با هم سکس میکنیم و کسمو #میکنه خیلی خوبه و من راضیم.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «خانم دکتر و بکن چهارشونه»

  1. منم دوران ۱۷ سالگی با یه خانم دکتر آشنا شدم چندین بارکردمش
    یه بار یک هفته پیشش بودم. هر بار سکسمان یک ساعت طول می کشید. به خاطر کوچک بودن کیر شوهرش ازش جدا شده بود.
    می گفت کیرش خیلی کوچیک بوده و سریع هم ارضا می شده.
    ولی من کاملا راضیش می کردم. وبهش حال می دادم. بعضی روزها که وقت آزاد بیشتری داشتیم سه الی چهار بار میکردمش…
    یادش بخیر الان که این مطلب را می نویسم ۴۷ سالم هست….
    آشنایی ما توی باب هنایون اتفاق افتاد یادش بخیر…..

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا