سلام
داستاني كه مي خوام براتون بگم مال زماني هست كه مجرد بودم
اسم من محدثه است و داداشم مسعود
تقريبا 13 سالم بود
و داداشم 17 ساله بود
خانواده ي ما 4 نفره هست
كه بدر و مادرم هر دو كارمندند و از صبح تا ظهر سر كار هستند
به غير از بيج شنه ها معمولا ساعت 3 به خونه مي يان
من و داداشم شيفت هامون مخالف بود
و به غير از 20 يا 25 دقيقه توي ظهر كمتر بيش مي اومد كه با هم تنها بشيم
خونه ي ما توي قم هست
اتاق من و داداشم يكي بود
يه شب كه خوابيده بودم يه دفعه حس كردم كه يه سوسك روي شلوارم داره راه مي ره
از ترس زبونم بين اومده بود
قدرت تكون خوردن هم نداشتم
يه دفعه حس كردم كه اين سوسك نيست
انكشت هاي دست هست
مي خواستم بلند بشم
اما يه جيزي از درونم مانع مي شه
ديدم داره روي باسن و كسم رو مي ماله
از روي شلوار
منم نتونستم بلند بشم
ترس هم در درونم بود
بعد رفت
صبح با شدم و سعي كردم رفتارم با داداشم عادي باشه
جون واقعا نمي دونستم عكس العملم جي بايد باشه
دو يا سه روز كدشت
بعد دوباره تكرار شد
هر دفعه نسبت به دفعه قبل جراتش بيشتر مي شد
اخر يه شب دستش رو كرد توي شلوارم و كسم رو ماليد
حس عجيبي داشتم
بعد دل درد شديدي كرفتم
و حالم عوض شد
كسم هم خيس شده بود
اما صبح حالم بهتر شده بود
توي مدرسه بازم يكم سر درد كرفتم
اومدم خونه
ديكه سعي مي كردم شب ها طوري بخوابم كه نتونه دستماليم كنه
جند بار هم خواستم به مامانم بكم اما نتونستم
ديكه به بهونه هاي مختلف سعي مي كردم شب يه جاي ديكه بخوابم
جند روزي كدشت
دوباره دلم خواست به اون حال بيفتم
با اينكه دل درد كرده بودم
ولي نمي دونم جرا بازم دلم خواست اونطوري بشم
شب باز هم رفتم تو اتاق مشتركمون و خوابيدم
اما اون شب كاري نكرد
شايد هم خوابم برده بود نفهميدم
فردا شبش باز مشغول شد و دستمالي كرد
دوباره اونطوري شدم اما ديكه اونهمه دل درد نداشتم فقط يكم دل بيجه بود
ولي خيلي خوشم اومد
2 يا 3 هفته همينطور ادامه داشت
تا اينكه يه شب جراتش بيشتر شد
و شب شلوار و شرتم رو تا زانو كشيد بايين
و دقيق نكاه كرد
روز هاي قبل فقط دستش رو مي كرد تو
لاش رو باز كرد
و همه جا رو با دقت نكاه كرد
بعد زبونش رو كداشت و برام خورد
واقعا عالي بود
مي خواستم همينطور تا صبح برام بخوره
بعد يكدفعه نتونستم جلوي خودم رو بكيرم و كفتم اه اه ….
اونم مثل فنر بلند شد
و رفت اونور
صورتش سفيد سفيد شد
رنكش بريده بود
بعد بلند شدم
خنوز شلوارم بايين بود
منم خيلي ترسيده بودم
جند دقيقه فقط تو صورت هم نكاه كرديم
بعد اومد و ازم قول كرفت به كسي نكم
من كفتم كه منم خوشم اومده
و بعد دوباره برام خورد
تا دوباره ارضا شدم
از من خواست منم براش بخورم
كفتم باشه
ولي وقتي ديدم ترسيدم و نتونستم دهن بزنم
يكم هم جندشم مي شد
سكس ما در همين حد موند
و بعضي وقت ها هم لابايي مي داشت
يه شب مي خواست بكنه تو كونم اما تا مي ذاشت خيلي دردم مي كرفت و نمي داشتم
و سكسمون از اون حد بيشروي نكرد
تا اينكه بعد 1 سال رفت به دانشكاه و ديگه كمتر هم ديكه رو مي ديديم
وقتي هم كه دانشگاهش تموم شد بعد چند ماه من شوهر كردم
اما بعد ازدواج ديكه خودم هم نمي خواستم باهاش رابطه داشته باشم
جون هم شوهرم منو خوب ارضا مي كرد هم موقعيتش كم بود
نوشته: ؟
salam khoobi? manam moteahelam ama divooney sex hastam.to hazeri ba man ashna beshi?.
یعنی کیرم تو کون تو و اون داداش کونیت حرومزاده کی مجبورت کرده کس شعر ببافی بدی به مردم
دقیقا، موافقم باهات
داستان خوبی بود محدثه جان
من اراک زندگی می کنم دوس دارم بیشتر باهاتون آشنا بشم، لطفا برام ایمیل بزن، مرسی
[email protected]
اگه میتونی بیا باهم اشنا شیم من تشنه سکسم کمکم کن به ایمیلم پیام بده یا بااین شماره تماس بگیر09187121043