من امیر هستم و 25 سالمه و تا حالا رابطههای سکسی نسبتا زیادی داشتم. با همکلاسیهای دانشگاه، یکی از همسایهها و چندتا از فامیلها ولی این یکی با بقیه فرق داره و خودم خیلی دوستش دارم و امیدوارم که شما هم لذت ببرید.
همه فامیل به چشم یه پسر پاک و دوست داشتنی بهم نگاه میکنن و یه احترام خاصی واسم قائل هستند. که همین موضوع هم باعث شده که همه بهم اعتماد کنند و منم در بعضی موارد از این اعتماد نهایت استفاده رو کردم و با خاله و دختر خاله و دختر دایی و یکی از عمههام رابطه برقرار کردم و حسابی باهم حال میکنیم، ولی هیچ کدوم خبر ندارن که با بقیه فامیل سکس دارم.
یکی از دختر خالههام اسمش مریمه و 32 سالشه و حدودا 10 ساله که ازدواج کرده. اینم بگم که با شوهرش باهم دوست بودن و اون زمان من از دوستیشون خبر داشتم و به همین دلیل با شوهرش خیلی صمیمیام و همیشه به شوخی همدیگرو انگشت میکنیم. این دو نفر حدود 7 سال بچه دار نشدن و بالاخره با کمک موسسه رویان یه بچه نصیبشون شد. شوهرش تاکسی داره و بنده خدا همیشه مشغول کاره و مریم هم به خاطر اخلاق خیلی خوبش از اول ازدواج با مادرشوهرش زندگی کرده و هیچ مشکلی هم ندارند. چند ساله که تو کف مریم بودم و همیشه به چشم یک کیس مناسب نگاهش میکردم. سینههای درشت و توپر و خوشفرم، کون تپل و ردیف، هیکلشم تقریبا یه کم چاق بود ولی بدجوری دل منو برده بود. همیشه یقه لباساش بازه و خط وسط سینهاش معلومه ولی شوهرش با لباس پوشیدنش مشکلی نداره. خلاصه چی بگم…؟
همیشه سعی میکردم تو یه فرصت مناسب یه دستی بهش بکشم یا حرکتی انجام بدم که چندین بار موفق شدم به سینههاش دست بزنم و چند بار انگشتش کردم و کونشو لمس کردم. بعد از اینکه دیدم واقعا کارای من خیلی تابلو شده و مریم هم عکسالعملی نشون نمیده دیگه عزمم رو جزم کردم واسه بهرهبرداری از مریم جونم. تا اینکه 3 سال پیش موقعیت جور شد.
مادر بزرگم(مادر مادرم) فوت کرد و مراسم ختم توی خونه ما برگزار شد. اون موقع هم توله مریم و سعید تازه به دنیا اومده بود. یه چند روزی همه فامیل خونه ما چتر بودن و حسابی پروار شدند. من چون به اتاقم و کتابهام خیلی حساسم از روز اول مراسم، در اتاق رو قفل کردم و فقط برای استراحت خودم بازش میکردم. بعد از پایان روز اول مراسم، چون یه سری از فامیلای آویزون همش پای تلفن بودن و سوء استفاده میکردن منم تلفن توی پذیرایی رو قطع کردم و گوشی رو برداشتم. روز دوم رسید و دوباره همه اومدن. نزدیکای ظهر بود که رفتم تو اتاقم که یه سر به ایمیلم بزنم و استراحت کنم و در رو از تو قفل کردم که کسی نیاد. صدای در اومد و فهمیدم که مریم خانمه. گفت اگه میشه بیام تو که به بچه شیر بدم و یه زنگ به سعید بزنم که واسه نهار بیاد اینجا. با کمال میل درو باز کردم و دوباره قفلش کردم. من روی تختم دراز کشیده بودم، گوشی تلفن اتاقم کنار تخت خوابمه. مریم اومد و گوشی و برداشت و لبه تخت نشست که صحبت کنه. پیرهن مشکی و شلوار مشکی پوشیده بود و کونش حسابی خودنمایی میکرد. منم که خواب از سرم پریده بود، به بغل خوابیدم طوری که کیرم چسبید به کمر و کون مریم. وقتی دیدم چیزی نمیگه پر رو شدم و دستمو انداختم روی رونش و بعد از 1 دقیقه بردم وسط پاهاش که یهو خودشو جمع کرد. داشتم خودمو بهش میمالیدم که پاشد و رفت گوشه اتاق نشست که بچه رو شیر بده. من که داشتم میمردم و لحظه شماری میکردم که سینهاش رو در بیاره. پیرهشنو بالا زد و دوتا قرص ماه از سوتین مشکی فضا رو نورانی کرد.
متوجه شدم که زیر چشمی منو نگاه میکنه. گفتم خوش بحال نی نی که داره ممه میخوره. گفت خب توام بچه بودی خوردی، گفتم خب بچه بودم ولی الان بیشتر دلم میخواد.
بعد از یه کم حرف زدن رفتم کنارش نشستم. بدون هیچ مقدمهای رفتم سر اصل مطلب. هرچه بادا باد… گفتم مریم حقیقتش چند ساله تو کفتم ، ازت خواش میکنم آرزو به دلم نذار. طبق معمول با خوشرویی گفت خودم متوجه شدم و فقط صبر کردم که ببینم کی جراتشو پیدا میکنی؟ گفتم یعنی میتونم ممه بخورم؟ گفت احمق جان ما الان عذا داریم، گفتم بابا بی خیال خدا رحمتش کنه. بعد از این حرف سرمو گذاشتم روی پاش و اون یکی سینهاش رو گرفتم و شروع کردم به میک زدن. وای… تا حالا شیر داغ تازه نخورده بودم، خیلی خوشمزه بود. در همین حال دستمو انداختم دور کمرش و بعد دستمو کردم تو شلوارش و کونشو مالیدم. نی نی هم خوابید و گذاشتمش روی تخت. شروع کردیم به لب خوردن، گوش و چشم و لب و زبان و همه جاشو لیس زدم و خوردم. با یک حرکت پیرهنشو درآوردم و بعد از یه کم خوردن گردنش، سوتینشو باز کردم. سایز سینهاش 95 و رنگ قهوهای نوکش دیوانه کننده بود. سرمو گذاشتم وسطش و با دستش اونا رو به سمت صورتم فشار میداد. با ولع تمام میخوردم و مریم هم حال میکرد. بعد شلوار و شرتشو درآوردم و یه ضد حال خوردم. مریم پریود بود و به همین دلیل نمیتونستم کسشو بخورم و بکنم و از طرفی وقت هم زیاد نداشتیم و باید زود تموم میشد. یه کم با دستم با کسش بازی کردم که حسابی حشری شد و گفت دیگه نوبت منه. سریع لخت شدم و کیرم که خیلی وقت بود انتظار میکشید به آرزوش رسید.
احساس کردم کیرم داغ شده، تا به خودم اومدم دیدم کیرم تو دهن مریمه و داره خیلی حرفهای ساک میزنه. تو این حال یه بار آبم آومد و یه کمی توی دهن مریم ریخت و بقیهاش هم تو دستمال کاغذی. دوباره شروع کرد به خوردن که راست شه و بعد کیرمو گذاشتم لای پستوناش و حسابی حال میکردم. این کارو خیلی دوست دارم و همیشه یکی از مراحل اصلی سکسمه. گفتم مریم جونم بریم سر اصل مطلب؟ گفت چی؟ گفتم بکنم دیگه. گفت خب من پریودم، گفتم خب از عقب میکنم، جلو بمونه واسه بعد. یه کم نگران بود ولی بعد راضی شد. به حالت سجده رفت و کونشو بالا داد. منم مثل وحشیها فقط گفتم کیرمو خیس کن. با یه تف گنده سر کیرمو خیس کرد و بدون هیچ مقدمهای سرشو گذاشتم دم سوراخش. گفتم آمادهای؟ گفت آره ولی تورو خدا آروم. با یه فشار سرشو کردم تو سوراخ کونش. یه تکون خورد و یه کم ناله کرد. بعد از یک توقف کوتاه، آروم بقیهاش رو فرستادم تو و یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن. بعد ازجا باز کردن، به تدریج سرعت رو زیاد کردم. سینههاش رو گرفته بودم تو دستم و از پشت با سرعت تلمبه می زدم. مریم خیس عرق شده بود و خیلی آروم آه و ناله میکرد و یه تکون خورد و لرزید و ارضا شد. بعد از چند دقیقه گفتم داره میاد، چکارش کنم؟ گفت بریز تو کونم. همه آبمو خالی کردم تو کون نازش و بی حال شدم و چند دقیقه به همون حالت دراز کشیدم. بعد مریم پاشد و لباساشو پوشید و گفت دیگه برم بیرون. بعد از اینکه یه کم سرحال شد، به خودش عطر و اسپری زد که بوی عرقش نیاد. منم با بی حالی پاشدم و یه چیزی پوشیدم و در رو باز کردم. پشت در همدیگرو بوسیدیم و ازش تشکر کردم و قول کسش هم گرفتم و رفت بیرون. منم یه چرت زدم و رفتم دنبال کارهای مراسم.
از اون موقع تا حالا چند بار تونستم با مریم حال کنم و بالاخره کس قشنگ و نازش رو به بهره برداری برسونم.
اینم بگم که این مراسم ختم مادربزرگ خیلی واسه من خوب شد. چون شب بعدش هم موفق شدم با خالهام، مادر همین مریم یه حال اساسی بکنم. البته خاله رو نکردمش، فقط دستمالی کردم و ممه خوردمو و یه کم لاپایی رفتم. همیشه واسه مادربزرگ فاتحه میخونم و ازش تشکر میکنم که توی ختمش من با دختر و نوهاش حال کردم.
اگه این خاطره رو دوست داشتید، داستان حال کردن با خاله هم مینویسم.