یكبار یك چیزی نوشتم در باره مخ زنی. اینم دومین چیزیه كه میگم. شاید مخ زدن نباشه و گول زدن باشه اما وقتی برای من اتفاق بیفته پس برای دیگرانم ممكنه اتفاق بیفته و میشه ازش پیشگیری كرد.
دو سه سال پیش بود .اون وقتا زیاد میرفتم چتروم و برای خودم اسم زیباترین پسر دنیا رو گذاشته بودم بعنوان ای دیم.با هر كسی اشنا میشدم زود میگفت اهل سكسی ؟ منم به بعضیا میگم اره و بعضیا رو میگفتم نه.
یك روز با یه نفر اشنا شدم.اسمشو مستعار مینویسم مهدی معرفی كرد.
مهدی یك روز با من چت كرد.روز بعدش ساعت هشت و نه شب بود.داشتیم چت میكردیم.اسم منو میدونست دیگه.همون اولش سلام كردیم بمن گفتش كه مثلا سهیل تو چرا نگفتی همسایه ما هستی؟ مگه نمیگی خونتون تهران فلان هست؟ كوچه چندمشی؟ گفتم ما همسایه ایم؟ نه اشتباه میكنی.
گفت بگو كوچه چندمی تا بگم همسایه ایم یا نه.منم گفتم مثلا كوچه هفتم.گفت خب همونه دیگه ما هم همونجاست خونمون.شما از اول كوچه كه وارد میشید سمت راست درب دوم هستید درسته؟ گفتم نه.سمت راست هست ولی در ب دوم نیستیم. نمیگمم چندمیم. میخوای یادش بگیری؟
مهدی گفت این چه حرفیه؟ اصلا بذار برات بگمش رنگ در خونتون ابیه .پلاكشو نمیدونم. اصلا خونه ها پلاك ندارن توی اون كوچه. ما خونمون توی اون اپارتمونهاست كه سمت چپ كوچه هستن . بلدشون هستی؟ گفتم اولا در خونمون سبز رنگه نه ابی و اون اپارتمان ها رو من نمیدونم كیا اونجا زندگی میكنن.
مهدی گفت خب حالا در خونتون یادم نیست . زیاد دقت نكردم ابیه یا سبزه. مگه اون خونه نیستید كه یه حیاط جلوشه؟ گفتم خب بله.ولی اپارتمان نباشه پس حیاط داره دیگه.
گفت من شنیده بودم یه پسر خیلی خوشگلی توی كوچمون هست ولی فكر نمیكردم تو باشی. در دومی بودید . شاید از اون سمت داری میگی؟ پس متوجه نشدی من كجا رو میگم. و همینطوری مهدی كم كم سر اینكه خونمون كدومه هست با من صحبت میكرد و كم كم و البته خیلی دقیق خونه ما رو یاد گرفت.
و از من در باره اشپارتمان هایی كه توی كوچمون بود كم كم اطلاع میگرفت و جایی كه نمیدونستم چه كسی اونجا زندگی میكنه گفت كه خونشون اونجاست.
منم باورم شد كه همسایه هستیم .فردای اون روز قرار گذاشتیم كه همو ببینیم. ولی اون نیومد و شبش فقط برام آف گذاشته بود كه پدرم مریض شده بردیمش دكتر و الانم وقت نمیكنم بیام چت. و فردا میام .
فرداش هم نیومد و چت هم نیومد و منم فكر كردم باباش مریضه دیگه نباید انتظار داشته باشم كه بیاد منو ببینه. تا یك روز كه مادرم رفته بود مادربزرگمو بیاره . چونكه سنش بالاست و براش سخته تاكسی بگیره و ادرس رو درست نمیتونه بگه به همین خاطر مادرم میره و اونو میاره خونمون.بعضی وقتا هم خودش با تاكسی تلفنی میاد ولی مادرم هم خریدشو میكنه و هم مادر بزرگو میاره .كسی نبود خونه و منم داشتم با خودم حال میكردم.
شلوارمو در اورده بودم و زیرم یه بالش گذاشته بودم.به شكم خوابیده بودم روی بالش .و فشارش میدادم.و فكر میكردم و خاطرات سكسیمو توی ذهنم مرور میكردم .یكباره دیدم یكی میزنه به شیشه پنجره اطاقم.بلند شدم و پنجره رو كمی باز كردم ببینم كیه.
دیدم یه پسریه حدودا ده سالشه و قدش هم نمیرسید به پنجره.از میله های آهنی كه جوش داده بودیم به پنجره خودشو كشیده بود بالا. تا منو دید گفت ببخشید سهیل شمایید؟گفتم بله . گفت هیچی این اقاهه با تو كار داره.و یكی كه ندیده بودمش و نمیشناختمش جلوم ظاهر شد.از پشت پنجره دستشو دراز كرد تا دست بده و منم دست دادم و گفتم بله؟ بفرمایید؟ كاری دارید ؟
گفت من مهدی هستم.نمیشناسیم؟ همسایتونم . چت میكنیم با هم. و یه لبخندی زد .گفتم وااای اقا مهدی خوش اومدین. اون پسره كی بود؟ گفت شك داشتم خونه باشی . به این پسره گفتم در بزنه اگه مادرت بود بگه دوستته .خب چكار میكنی ؟ كی خونه است؟
گفتم چكار میكنم وایسا. و رفتم روی تخت و گفتم ببین. شلوار پام نبود دیگه و اونم كه منو دید كف كرد. گفتم ببین مادرم رفته بیرون و معلوم نیست كی بیاد .چكار كنیم؟ و اخرش هم گفتم بیا تو. اگه اومد ردت میكنم بری دیگه.رفتم در رو باز كردم و اومد تو. توی اطاقم كلی منو بوسید و گفت پس تا كسی نیومده حالی كنیم . منم فورا قبول كردم و روی همون بالش روی تختم بود به شكم خوابیدم.
مهدی هم كیرشو خیس كرد و خوابید روی من و شروع كرد به كردن. آخ چه حالی میداد بهم.گفتم مزه میده بهت؟ گفت بهتر از این مگه میشه ؟ گفته بودی بهم خیلی كون خوشگلی داری. واقعا خوشگله. من تعجب كردم. گفتم كی من اینو گفتم؟ من هیچوقت از خودم تعریف نمیكنم. اشتباه میكنی اقا مهدی من اینو نگفتم. گفت خب حتما یادت رفته. یه بیست دقیقه ای حسابی منو كرد و واقعا هم لذت بردیم. و تموم شد و لباسشو پوشید و گفت تا كسی نیومده من برم. بازم میبینمت.و رفت و منم ارضا شده بودم .لباسمو پوشیدم.
همون شب رفتم توی حرفایی كه توی چت بهمدیگه میگفتیم و سیوشون كرده بودم. دیدم اینكه بهش گفته باشم اون حرفو نزدم. و دیگه اینكه مهدی بهم گفته بود پوستم سبزه هست . این كه پوستش تقریبا سفید بود…دو سه روز بعدش مهدی اومد توی چت و گفت سهیل جونم باید منو ببخشی. خیلی بد شده . ویندوزمو دادم عوض كنن برام هر چی توی چت بهمدیگه گفتیم افتاده دست رفیقم كه مغازه كامپیوتری داره و اون برام ویندوز نصب میكنه.
من رنگم پرید. گفتم یعنی اونی كه منو كرد تو نبودی؟ مهدی گفت چی؟ مگه من تورو كردمت كه اینو میگی؟ چی داری میگی؟
گفتم یكی اومد گفت مهدی هستم و سكس حسابی هم با من كرد. من فكر كردم تویی.مهدی گفت ای نامرد . همون بوده. چه شكلی بود؟ گفتم پوستش سفید بود ولی تو گفتی سبزه ای. من اخرش فهمیدم.
مهدی گفت خیلی ناراحتم. باید معذرت خواهی كنم ازت. تقصیر من بود. و آخرش منم گفتم مهم نیست. درسته بهم دروغ گفت ولی در عوض خیلی بهمون مزه داد. سكس جذابی بود.
بعدش گفتم دیدی اقا مهدی عكستو ندادی اینطور شد. ولش كن دیگه خودمونو برای چیزی كه گذشته ناراحت نكنیم.
چند روز دیگه گذشت و مهدی برام آف گذاشت كه امروز میخوام بیام خونتون.بعد از ظهر میام.دوستت دارم.بای. منم دیگه خوشحال شدم كه مهدی میاد و اون سكسی كه میگفت هر پسری رو كردم خیلی خوششون اومده پسرا رو باهم انجامش میدیم و حالی میكنیم دیگه.
به مادرمم گفتم مهمون دارم و یكی از دوستام میاد اینجا. و نمیخوام هی برای میوه اوردن مزاحممون بشه.
ساعت حدودا دو بعد از ظهر بود گفتم الان دیگه میاد ولی تا ساعت شش عصر طول كشید..ساعت شش بود تقریبا كه دیدم در میزنن . رفتم درو باز كردم و دیدم دیگه اینبار آقا مهدی اومده و یك بسته شیرینی هم دستشه و با هم ماچ و بوسه كردیم و از من معذرت خواهی كرد كه دوستش دروغ گفته بمن و اومد توی اطاق. گفتم آقا مهدی هم پوستت سبزه باید باشه و هم بیست و چهار سالت باید باشه و هم التت كلفت باید باشه. دوتای اولش كه درسته. اینا رو با خنده بهش میگفتم. و دیگه كم كم لباسامونو دراوردیم و من ژل آماده كرده بودم دادم بهش برام زد و مالید و شروع كردیم به سكس .
گفتم یادته گفتی خیلی میتونی بكنی . گفتم نمیتونی. حالا ببینم میتونی یا نه. ولی آخرش همون شد كه من گفتم. یعنی یكربع كرد و آبش زد بیرون. من هم لذت سكس رو برده بودم و هم گفتم دیدی نمیتونی زید بكنی. مهدی گفت خب این بار اول بود . اخه تو از بس خوشگلی همینطوریشم ارضا كننده هستی.و بعد از نیم ساعت دوباره شروع كرد یم به حال كردن. گفتم آقا مهدی اونجوری كه گفتم بهت میذارم بكنیم كه خیلی كیف داره برات و تو هم گفتی خیلی دوست داری . میخوای اونطوری بكنی الان؟
گفت خب نمیدونم. ولی باشه هر جور تو بخوای. منم به پشت خوابیدم و اون گفت از پشت پاهات بگیر . و شروع كرد به كردن. و این دفعه بیست دقیقه ای تونست بكنه. منم ارضا شدم و خیلی حال كردیم. و دیگه خودمونو پاك كردیم و لباسشو پوشید كه بره بهش گفتم آقا من یه سوالی دارم ازتون. گفت چیه ؟ گفتم شما آقا مهدی نیستید. درسته؟ اونطوری كه قرار بود مهدی یك ساعت به بالا بكنه شما نكردید . وقتی گفتم اون حالی كه گفتیم توی چت با من حال كنی اصلا این نبود كه به پشت بخوابم.و قرار بود من بشینم روی كیر شما ولی من پاهامو دادم بالا و هیچی نگفتی . در حالی كه قرار بود برام ساك بزنی از اولش كه نزدی.
شما اشكال نداره .سكس كردیم و بمنم خیلی مزه داد ولی شما آقا مهدی نیستین. درسته؟
اونم گفت خب بله. درسته. من دوستشم. اون بهم گفت یه پسر خوشگلی رو تور كردم بیا تو هم بكنش. گفتم خب باشه ولی خود اقا مهدی كجاست؟ كسی دیگه هم هست كه به اسم اون بخواد با من سكس كنه؟ گفت نه فقط ما سه نفریم . اونی كه چند روز پیش كردت و من و مهدی هم فردا میكنه تورو. . و رفت.
من شب توی چتروم بودم كه مهدی اومد و گفت دوستم همه چیزو بهت گفت. خب من معذرت میخوام ولی دیدم تو پسر خوشگلی هستی و میشه كردت . حالا اگه قبول كنی فردا میام اونجا و همه چیزو برات میگم. یا تو بیا اینجا. گفتم خونتون كجاست . كدوم واحد اون اپارتمانه؟
مهدی گفت كه ببین این ادرسی كه بهت میدم یه هتل هست . بیا اینجا. و ادرسشو بمن داد. فردا بعد ازظهر سر سیاعتی كه قرار گذاشتیم رفتم اونجا. دیدم مهدی و اون دونفری كه منو قبلش كرده بودنم اونجا هستن. البته هتل نبود .یه مساخر خونه بود. ولی جای خوبی بود. برای اولین بار مهدی رو دیدمش. خیلی هم محترمانه با من رفتار كردند. مهدی گفت كه ما اصلا همشهری شما نیستیم. یه شهر دیگه زندگی میكنیم و مثلا اصفهانی هستیم. وقتی دیدم تو خیلی پسر ساده ای هستی كم كم ادرستو ازت گرفتم. و بعدش من و این دوستام اومدیم اینجا. توی این شهر و این مسافرخونه و اولش قصدمون این بود كه بیاریمت اینجا و بكنیمت. ولی شك داشتیم راست میگی یا نه. این بود كه نفر اول اومد و خونتونو پیدا كرد. درست همون ادرسی بود كه داده بودی بهم و توی خونتون تورو كرد. روز بعد هم این رفیقم به اسم من اومد و تورو كرد كه دیگه فهمیدی . اگه متوجه نمیشدی من امروز میومدم خونتون بكنمت و سكس كنیم. حالا اگه دوست داری بذار اینجا باهم سكس كنیم. اینا دوتا كه خیلی ازت تعریف كردن.
گفتم خب باشه ولی من لباسمو دربیارم اینا هم میكنن. باید اینا دو نفر برن بیرون تا تو یكی خودت بكنی. و ناراحتم نیستم كه اینطور بهم دروغ گفتید. اون دو نفر رفتن بیرون و من موندم و آقا مهدی و خودش راست گفته بد بهم كه خیلی دیر ارضا میشه. همون یك ساعت تونست بكنه منو و من یك بار ارضا شدم. بار دوم دیگه نتونست منو ارضا كنه. گفتم تلفن بزن دوستات بیاین ولی لاپاییمو بكنن. اونا اومدن ولی از بس گفتن بكنیم تو كه گفتم باشه بكنید تو. ولی اون دو نفر روی هم یك ساعت نتونستن بكنن منو.
اون روز گذشت و اونا رفتن و منم برگشتم خونه ولی برام خیلی جالب بود كه سه نفر از یه شهر دوری بلند میشن میایند اینجا برای سكس با من.
فقط بخاطر چند تا عكس از بدنم كه بهش داده بودم. و فهمیده بودن كه اندام خیلی خوشگلی دارم.. ولی حداقل برام یك سكس لذت بخش بود و یك تجربه كه بدون دیدن عكس كسی و به این راحتی نذارم كسی با من سكس بكنه.