سلام عرض میکنم خدمت شما بچه ها من اسمم علیه الان که دارم این خاطره رو مینویسم تابستونه و یه ماهی میشه که از اون ماجرا میگذره .بریم سر اصل ماجرا.من 22 سالمه ودانشجویه پزشکی هستمد(ترم 6 رو تموم کردم)دختر داییم فاطمه سنی نداره(قراره بره اول دبیرستان).حدودایه 20 خرداد بود که ما درسامون تموم شده بودو قرار بود فرجه ها رو بیام خونه.یعنی واسه فاطی خانم نقشه کشیده بودم.20ام بارو بندیلمو بستمو اومدم شهرمون.قرار گذاشتم دو سه روزاولو استراحت کنم بعد خرخونیو شروع کنم.البته اینو بگم که چند باری باهاش لاس زده بودم و میدییم که پا میده اما یه جوراییه خجالت میکشیدم.
بعد ازظهر روز بعد از امدنم داشتم با دوستام اماده میشدم برم استخر که دیدم گوشیم زنگ میخوره زن داییم بود میگفت زنگ زدم خونتون نبودی راستش داییت واسه فاطمه لپ تاب گرفته اگه زحمتی نیس بیا ویندوزشو نصب کن دختر داییت بلد نیس اخه سمیه دختر داییت رفته اصفهان (فاطمه یه خواهر هم داره به اسمه سمیه که نامزد یه کارمند اصفهانیه که نمیدونم از کجا با هم اشنا شدن)من که از خدام بود با کمی مقاومت قبول کردم که 1 ساعت دیگه اونجا باشم.منم که تو کونم عروسی بود که بالاخره یه فرصت واسه یه حال حسابی دادن به علی کوچولو پیش اومده قید استخرو زدمو نمیدینم با چه سرعتی میومدم که40 دقیقه ای خودمو رسوندم خونه دایی زنگ درو زدم زن داییم برداشت از تو ایفون دید منم گفت بیا تو. رفتم دیدم بله یه لپ تابasusرو میزه گفتم زن دایی پس دایییو فاطمه کجان؟گفت داییت که اژانسه فاطمه هم پیش پات رفت لباسا رو از پشت بوم جم کنه(هوا ابری بود)نشستم تا فاطمه بیاد بعد پنج شش دقیقه دیدم اره فاطمه با یه سبد لباس اومدبعد سلام و احوال پرسی گفتم فاطمه خانم مبارکه شیرینی ما رو کی میدین.در همین حین مامانش گفت علی تا تو اینو درست کنی من برم چای درس کنمو شیرینی لپ تاب دختر داییتو بیارم.من نشستم پشت میز فاطمه هم حالت دولا که دو دستش رو میز نزدیک دستاییه من بود(وقتی تنها بود فاطمه صداش میکردم)گفتم فاطمه شیرینی ما باید مخصوص باشه ها!با لبخند گفت با اوردنگی پرتت نکنیم بیرون خودش شیرینیه!بعدش گفت شوخی کردم هر چی بخوای واست میخرم. منم به شوخی گفتم هر چی؟؟یه کم مات شد بعد گفت اره چی تو بخای.منم گفتم باشه شبو فکر میکنم بهت میگم.تو چشماش میتونستم شهوتو ببینم .گاهی دستشو میزد به دستم یا خودشو بهم میچسبوند تصادفی و خوشو بهم نزدیک میکرد طوری که صدایه نفساش یواش یواش داشت تحریکم میکرد.منم یواش یواش دستمو میبردم طرف دستاش تا شاید اون سره صحبتو باز کنه.
چنان شهوتی داشت که با یه کلمه میشد کارو شروع کرد.اما من خجالت میکشیدم سر صحبتsexرو باهاش باز کنمو زن دایی هم اومده بود نشسته بود یه کم اون ورتر.اما بعضی وقتا که فرصت میکردم دستمو رو به دست چپش میزدم یا بازو و شونمو به سینه طرف چپش به دور از مامانش میچسبوندم.یه حس عجیبی داشتم دیدم نه فاطمه خانم از ماحشری تره نه تنها خودشو عقب نمیکشه بلکه داره به دور از چشم مامانش که رفته بود تو اشپز خونه شام درست میکرد داره منو همراهی میکنه اما اونم مثل من هم از مامانش میترسید هم روش نمیشد.ویندوزو نصب کرده بودم خودم داشتم لفتش میدادم که فاطمه گفت علی فردا خونه ای؟گفتم واسه چی؟گفت میخوام یه کم یادم بدی طرز کار با لپ تابو.منم گفتم باشه اگه تو بخوای میمونم خونه!(یادم رفت بگم ما یه خواهر(8 ساله)و برادریم بابام مغازه داره مامانم هم اداره آب کار میکنه).گفت اگه درس داری مزاحم نمیشم؟گفتم نه هنوز فری تایم امم.یهو زنگ درشونو زدن زن دای گفت باباته فاطمه درو باز کن یه نگا به ساعت کردم دیدم نوهو نیم شده منم پا شدم موقع رفتن تو حیاط گفتم فاطمه اگه فردا خواستی بیای از ساعت10 تا 2 بیا. خودش میدونست چرا گفتم 10 تا 2 بیا چون اون موقعها خونمون منو خواهرم تنهاییم.دم در با دایی احوال پرسی کردمو رفتم.شبو اصلا نخوابیدم تا دم دمایه صب بیدار بودم.
حدوداییه 11ونیم بود که با صداییه گوشی خونه از خواب پا شدم دیدم خواهرم برداشت گوشیو شنیدم که گفت علی خوابه یادم افتاد که فاطمه اس.که داد زدم نه بیدارم.خواهرم گفت فاطمه است داره میاد خونه ما.زود خودمو جمع کردم(خونه ما دو کوچه بالاتراز خونه دایی بود)خواهرمو به اینکه بره با دوستش رعنا(دختر همسایمون)بازی کنه از خونه انداختمش بیرون.بعد 20 دقیقه که از پنجره کوچه رو نگاه میکردم دیدم بله دختر دایی با یه کیف داره میاد درو براش باز کردم اومد تو ارایش ساده ای داشت یه مانتو کرمی تنگی هم تنش بود.باهاش دست دادم اولین بارم بود چون یه کم مذهبیین!چشام که به چشش افتاد یهو کیرم سیخ شد.نمیدونم چرا ناخوداگاه بوسش کردم.اونم بی جواب نموندو لبامو ول نکرد بله فاطمه از من حشریتر بود 10 دقیقه همون طور لبامو داشت می مکید.بعد گفتم فاطمه سر پا نمیشه بریم بالا تو اتاق من
.اونم کیفشو برداشتو اومد بالا.بردم نشوندم رو تختم .تا حالا دخترو نبوسیده بودم چه برسه به….هر دو مون افتادیم رو تخت فاطمه حشرش زده بود بالا.نمیدونم چرا فقط یه ریز لبامو میخورد.گفتم فاطمه یه لحظه اجازه بده گفت دوس نداری لباتو بخورم؟گفتم نه اخه منم میخوام تو رو بخورم با صد مصیبت رضایت داد منم شرع کردم مکیدن لاله گوشش بعد گردنشو کلی لیس زدم بعد لبامو گذاشتم رو لباش که فاطمه بهم اجازه ندادو لبامو طوری میخورد که نگو کم مونده بود لبامو از جاش بکنه20 دقیقه ای لباشو خوردم(البته اصلاح کنم اون لبامو خورد) بعد مانتوشو در اوردم فقط کرست تنش بود یعنی خودشو اماده کرده بود از قبل.واخ خ که عجب سینه های داشت دو تا پستون جمو جور هلویی وسفید یه خال هم روشون نبود.پستون چپشو میخوردم اون یکی پستونشو هم با دستم میمالیدم دیگه داشت صدایه اه و ناله فاطمه بلند میشود.که گفتم دوس داری کوستو بخورم اونم که از خداش بود دکمه شلوارشو باز باز کردم یه شلوار جین که نمیدینم چه جوری تنش کرده بود که دوتای به زور درش اوردیم البته اینو هم بگم که کون فاطمه به نسبت سایز بدنش خیلی بزرگ بود شروع کردم به خوردن کوسش با چنان ولعی میخوردم که دیگه هیچی حالیم نبودبه طوری که ترشحات کوسشم برام خوشمزه مییومدطوری با زبونم چوچولشوبازی میدادم فقط چشاشو بسته بودو لباشو گاز میگرفت که یهو دیدم دستو پاش داره میلرزه فهمیدم داره ارضا میشه منم کل کوسه نازشو تو دهنم گرفتم و همه ترشحاتشو با جونو دل لیسیدم فرصت ندندم زود لا پایشو شروع کردم به لیسیدن به سوراخ کونش که رسیدمزبونمو به زور کردم تو کونش وای که چه حالی داشت. زبونمو تو کونش میچرخوندمو میدونستم که داره حال میکنه! بعد فاطمه شلوار راحتیمو در اورد گفت میخواد واسم ساک بزنه دو سه بار از زیر تخمام تا سر کیرمو لسپیس زد بعد با اون لبایه کلفتش طوری همه کیرمو دهنش کرد که با چند رفتو برگشت تو دهنش نتونستم خودمو کنترل کنمو تا خواستم بگم چی کارش کنم ابم تو دهنش خالی شد در همون حین خواستم درش بیارم که دیدم خودش نمیذاره گفت کیرتو خوب فشار بده بقیه ابتم بریزه تو دهنم یه کمیشو هم مالوندم به لباش و گفت که بیا لبامو بمک بعدش تفش کن تو دهنم!منم با تعجب لباشو که روش ابم بودو خوردمو اب دهنمو ریختم دهنش اونم ریخ تو دهن من دو سه بار این کارو کردیم بعدش اب دهنمو ریختم تو کوسشو با جونو دل باز شروع کردم به خوردن کوسش کم مونده بود کوسشو از جا بکنم.که از شانس بد باز تنش لرزید.برش گردوندم قنبلش کردم یواش یواشسر کیرمو کردم تو سوراخش.که جیغ زد منم درش اوردم با کرم چربش کردم تا سرشو کردم فاطمه گریه کرد منم درش اوردم نمیخواستم اذیت بشه گفت لا پایم بذار منم گذاشتم15 دقیقه واسش لاپایی زدم یه کم مونده بود که ابم بیاد گفت بریز رو کوسم منم ریختم لامسب کلی ابم اومد بعد فاطمه گفت کوسمو بخور منم دوس نداشتم اونجوری بخورم اما واسه اینکه ناراحت نشه خوردمو همه ابمو از رو کسش با دهنم ریختم تو دهنش(باز خودش خواست)بعد دو دستی باز باکوسش بازی کردم بازم ارضا شد دیگه هر دوتامون از حال رفتیم……..این ماجرای بود که امسال سر من اومد از دوستان میخوام که فحش ندن چون این ماجرا واقعیه.
نوشته: علی