اسمم ساسان و اهل تهران هستم.
من با مادرم خیلی رفیقم و کلا از همه چیز من با خبره. حتی بدون اینکه پدرم بدونه من دوست دخترامو به خونه می آرم و حتی خیلیا شون با مادرم دوست میشن. حتی وقتی با اونا قطع ارتباط می کنم مادرم بازم با بعضی از اونا ارتباط تلفنی داره و پیغام پسغامهایی از اونا بهم میده.
وقتی ترتیب بعضیهاشون رو توی اتاقم می دم مادرم به روش نمیاره. یه حیایی کلا بین ما هست و از این موضوع خوشحال هستم که اون منو درک می کنه …
همیشه دوست داشتم وارد صحنه لز دوتا مونث بشم و با دیدن کارای اونا حشری بشم و بعد باهاشون سکس کنم!
تا این که یک روز با یک دختر توی فیس بوک آشنا شدم. نوشته بود اهل لزه و با پسرها هم حال می کنه. مدتی تو نخش بودم و یک روز باهاش قرار گذاشتم که ببینمش. شادی، یک دختر سبزه روشن با چشمای عسلی و یک هیکل ناز. موهاش فرفری و قد بلند.
بدنش انقدر خوش فرم بود که آدم دلش می خواست تو همون خیابون بکنتش. بعد چند وقت وقتی بهم اطمینان پیدا کرد بهش گفتم تو واقعا اهل لزی؟
گفت زیاد نه. من پسرا رو دوست دارم ولی اگر موردی پیش بیاد و طرف مایل باشه شاید!
پرسید حالا چرا اینو می پرسی؟
گفتم من خیلی دوست دارم این صحنه رو ببینم و تو سکسشون دخالت کنم . گفتم از دوستات کسی سراغ داری که لز باشه.
خندش گرفت و گفت بزار یه چیزی بهت بگم باور کنی لز کلا شوخیه. اون فیلم خارجی هام که می بینی یا برای تبلیغ دیلدو هستن یا در ازای دریافت پول از جانب زنهای مریض و فمنیست ها یا مردای ثروتمندی که با این موضوع مثل تو حال می کنن این کارا رو انجام می دن تا فیلمها و محصولاتشون فروش بره . و الا هیچ دو زنی از کنار هم جنس خودشون بودن حال نمی کنن. حالا توی ایران بنا به اعتقاداتی که وجود داره می گیم هیچ ولی بقیه دنیا که آزاده و منعی هم وجود نداره اگر واقعا چیز خوبی بود حتی یک زن هم حاضر نبود با مردی دوست بشه یا ازدواج کنه. توی ایران خیلی کم یه چیزایی هست و یک عده ی انگشت شماری از دخترا توی دوره دبیرستان و اوایل دانشگاه اونم عده ی خیلی معدود از روی کنجکاوی این کار رو ممکنه بکنن و اون رو ادامه نمی دن، مثل گی شما پسرا که خیلی کمه و جدی نیست.
گفتم پس چه جوری آبشون می یاد. گف اگر دو تا پسر باهم ور برن آبشون نمی یاد؟ دقیقا همون حسی که مردا به هم دارن زنا هم به هم دارن. غیر از این باشه مریضیه و طبیعی نیست.
گفتم من مکان دارم. گفت کجا ؟ گفتم خونه بابام. گفت پدر مادرت چیزی نمی گن. گفتم اگر بابام بفهمه واویلا ولی مامانم کاری نداره.
خندید و به شوخی گفت : می خوای مامانتو لز کنم؟
یک لحظه رنگم پرید و زبونم خشک شد. رفتم تو تجسمش که کیرم راست شد. دیگه داشت از خنده غش می کرد.گفتم مامانمو لز کن!
یک لحظه بلند شد ایستاد و ساکت شد و دو باره قهقهه خنده زد. گفتم جدی میگم. دستشو گرفت به گیرم که کاملا از شلوارم معلوم بود راست کردم و گفت: مامانت سنی ازش گذشته ومن سن دخترشم تازشم من این کار رو دوس ندارم ولی به خاطر تو ریسکش رو می کنم. اما اگر ناراحت شد و مایل نبود چی؟ زورکی که نمی شه!
گفتم حتی شده زورکی. گفت مادرت قویه؟ گفتم نه به نظرم تو قوی تری .اگر شده کتکش هم بزنی این کار رو بکن. من میرم یک اتاق دیگه وست کارتون می یام. اگرم دیدم از پسش بر نیومدی به بهونه سوا کردن می یام کمکت می کنم.
گفت می ترسم. گفتم حسابی حال می کنیم. بعد یه شعری ساختم و گفتم
مامانمو لز کن خانم / کسشو پرس کن خانم .
خوشش اومد و گفت اگر شرایط مساعد هست بریم خونتون. یه زنگ به مادرم زدم و گفتم مامان من با یکی از دوستام دارم می یام خونه انقد خوشگله که با این که یک زن هستی اگر ببینیش یک حالی می شی وای به حال من که پسرم! مامان گفت بیار ببینم کیه که می گی؟! اسمش چیه گفتم شادی.
خلاصه رسیدیم خونه. در زدیم مامان در رو باز کرد. شادی روبوسی رو بهونه کرد و از همون ابتدا مامانمو سفت در آغوش گرفت.
مامانم یه شلوارک پوشیده بود. به شادی گفت می خوای یدونه از این شلوارکا بدم بپوشی نو هستش تازه خریدم. شادی گفت باشه. شلوارکو پوشید و اومد آخ که چه پروپای خوش فرم و نازی داشت دلم می خواست همشو لیس بزنم.
مامان رفت آشپز خونه گفت چایی بریزم. شادی رفت سمت آشپز خونه گفت یکم آب بخورم تشنم شده. منم دنبالش رفتم. مامانم داشت استکان ها رو بر می داشت که شادی به بهونه برداشتن لیوان از پشت چوچولشو به کون مامانم چسبوند و نفسشو به گردن اون داد. مامانم خودشو یک تکون داد و حس خوبی نشون نداد. حتی فکرشم نمی کرد. ولی کلا سرتاپای دختره براش جالب بود.
ما رفتیم تو پذیرایی و یکی دوتا موز انداختیم بالا تا مامان اومد. چایی رو روی میز گذاشت و می خواشت بشینه. شادی اشاره زد برو منم رفتم یک اتاق دیگه.
از سوراخ در نگاه می کردم. مامان اومد بشینه کنار شادی که شادی به مادرم گفت : واسیا بیا جلو من وایسا. مثل اینکه این شلوارکه خشتکش ایراد داره.
مامانم وایساد جلوش و پاهاشو باز کرد. شادی یک خیار نسبتا متوسط رو برداشته بود و هی تو دهنش خیس میکرد و دوباره بیرون می آورد. تو همون حال که مامانم پاهاشو باز کرده بود شادی به بهونه خشتک دشتشو از جلو چوچول مامانم با انگشت میانی تا چاک کون مامانم یکی دوبار عقب جلو کرد و مامانم یک اوهوم کرد و یکم عقب رفت .شادی خشتک ما مانو از وسط کشید و ول کرد.و گفت یه جوریه. بعد به خشتک خودش دست زد و پاهاشو باز کرد تا فرم اونجاشو به مامانم نشون بده و گفت اینا کلا خشتکاشون ایراد داره.
مامان که نشت مشغول چایی خوردن شدن و مامان گفت ساسان بیا چایتو بخور. منم گفتم یکم دیگه ولرم بشه میام.
شادی استکانو نزدیک مامان گرفت و مثل اینکه از دستش ول بشه انداخت رو پای مامانم. جیغ مامانم رفت هوا و شادی فورا شلوارک رو از پای مامانم در آورد. گفت آخ آخ بخشید اگر درش نمی آوردم می سوختید.
مامان دوید توی اتاق خواب تا یه چیزی بپوشه که شادی در حالی که خیاره تو دهنش بود دنبالش رفت و در رو بست . منم سری رفتم پشت در تا ببینم چکار می کنه.
مامان گفت برو بیرون اومدی تو اتاق خواب من ، منم با این وضع یعنی که چه؟
شادی شلوارک رو از پای خودش در آورد و به مامانم گفت چطوره؟ مامانم خندید و گفت بی ادب. شادی نزدیک مامان شد و خیار رو پرت کرد رو تخت مامان . درحالی که چوچول مامانمو لمس می کرد یک لب کوچولو هم از مامانم گرفت. مامانم عصبانی شد و هلش داد عقب و گفت گم شو از اتاقم بیرون و تا به ساسان نگفتم برو دیگه هم پیدات نشه.
شادی مامانمو هل داد سمت دیوار و با زانو محکم لای پای مامان کوبید و شرت مامانو پایین کشید. مامانم یک آخ گفت و سینه های شادی رو محکم فشار داد. شادی یه جیغی کشید و مامانمو کشید و پرت کرد روی تخت خواب. شرتو که تا زانوی مامانم پایین اومده بود کامل در آورد شرت خودشم در آورد و خودشو انداخت روی مامانم. چوچولشو مماس کرد به چوچول مامان و فشار داد و یک لب طولانی گرفت. گردنشو بو کرد و سینه های مادرمو می مالید. مادرم حسابی حشری شده بود. عجب کس گوشتی و گنده ای داشت این شادی وااااااااای….
لباس مامانو داد بالا و سینه هاشو خورد. چپ و راست چپو راست. بعد نشست و با انگشت میانی تمام چاک لا پای مامانو در نوردید.
مامان بدون هیچ مقاومتی گذاشت پیرهن و کرستشم در بیاره. و پیرهن و کرست خودشم در آورد.
مامانم نشست و یک نگاه به کس شادی انداخت و زبونشو با دندون های کنارش گاز گرفت و یه دستی به کس شادی زد و گفت عجب طلایی داری دختر. چه گرم و نرمه پدر سوخته.
بپوش یالا تا ساسان بو نبرده بریم بیرون. شادی گفت تازه شروع شده. مامانم گفت دختر این کارا چیه کست خیلی قشنگه ولی مبارک ساسان آخه من چه به دردم می خوره؟ شادی خیارو برداشت گفت این چی؟ مامان گفت تو دوست داری ساسان گرمو بهترشم داره نخواستی زیاده!
شادی گفت یه امروزو بیا باهم حال کنیم. ساسانم می گم بیاد . مامانم گفت چه حرفا اگر بفهمه پوستت رو می کنه . شادی خندید و کل ماجرا رو برای مامان تعریف کرد. مامان گفت آخه من مادرشم چه جوری جلوی اون نقش بازی کنم و اون همه جامو ببینه؟!
شادی گفت همین الانم همه چیزو دیده حالا که اینطوری شده بزار هم ساسان حال کنه هم من از دوتاتون یه فیضی ببرم.
بعد من رفتم تو. مامان خودشو جمع کرد و منو چپ چپ نگاه کرد و در حالی که رنگش پریده بود گفت دستت درد نکنه آقا ساسان من هر چی گند کاری کردی به بابات چیزی نگفتم و به روتم نیاوردم حالا این کارا یعنی که چه؟
در حالی که چشمم همش به کس شادی بود و اصلا مادرمو نمی دیدم گفتم ببخشید یه امروزه رو تو رو خدا همکاری کن و ندیده بگیر .
مامان گفت : “ساسان شیرمو حلالت نمی کنم اگر به مادرت به چشم بد نگاه کنی ها باشه؟ اگر غیر از این باشه من نیستم!” منم گفتم چشم. مامان گفت فقط واسه تو این گناهو می کنم حالا هم که دارم این کار رو می کنم می خوام خودمم استفادشو ببرم و حال کنم با این که هیچی بابات نمیشه.
بعد به شادی گفت حالا چه کار کنیم. شادی گفت هیجی مرد نمیشه ولی حالا که داریم وقت میذاریم بیا تا میتونیم حال و حول کنیم.
شادی به مامان گفت پشت کن به من و بخواب و هر کاری گفتم بکن. مامان گفت باشه من حاضرم.
تازه شروع شد و حالا بیا و ببین.
در حالی که مامان پشتش به شادی بود شادی انگشتاشو کرد تو دهنش و از پشت در کس و کون مامانو حسابی ماساژ داد. و انگشتشو می کرد تو کون مامان و مامان هی می گفت آخ شادی درد داره شادی می گفت هیش آروم . و خلاصه هی آخ و هیس.
شادی وقتی دید کس مامان نرم و لزج شده خیار رو برداشت و کرد تو دهنش و خیسش کرد. مامانو دمرو خوابوند و با زبونش کون مامانو لیسید . نمی دونید من چه حالی بودم. خم که شده بود لیس بزنه کسش واقعا لعبتی بود. بعد به مامانم گفت بشین و پاهاتو باز کن.
مامان گفت باشه . با دستاش کس و چوچول مامانو می مالید و گاهی خم می شد و می لیسید. بعد خیارو کرد تو کس مامانم و بازم آخ و هیس شروع شد. به شادی گفتم من بگم چه کار کنید؟
مامانم برگشت و با تعجب منو نگاه کرد. شادی گفت بگو. گفتم لای پاتون رو بچسبونید بهم کس به کس کنید. کسشون رو بهم می میمالیدن و هر دوتاشون آه آه می کردن.
یکم بعد شادی مامانو از رو تخت برد پایین و در حالی که رو تخت نشسته بود پاهای مامانو انداخت دو طرف شونش و با انگشت شست و سبابه لای کس مامانو باز کرد و نوک پستونشو کرد تو کس مامانم و خندید و گفت این یکی رم واسه این می کنم که مشتری بشی!
هی کسو می مالید و هی پستونش می کرد. و جریان آخ و هیس . مامان مچ پای شادی رو میلیسید و می بوسید. عجب مچ پای خوش فرمی داشت شادی. بعد شادی به مامانم گفت کسمو بلیس. مامانم گفت پاهاتو باز کن طلاتو بخورم. چنان ماچی از کس شادی گرفت که صداش تو اتاق پیچید. من خواستم برم جلو مامان منو هل داد و گفت بزار کار ما که تموم شد ببرش تو اتاق خودت. جلوی من نه!
دیگه یکم حیا داشته باش…
کس شادی رو انقدر لیسید تا آب کش شادی پاشید و تمام صورتشو پرکرد. مامان گفت گرم مزاجی ها دختر هم آبت زود اومد هم خیلی زیاد اومد. تموم صورتمو پوشوند. شادی مامانو به روی تخت کشید و سریع حالت 69 گرفت. مامان کس خیس شادی رو می خوردو شادی کس مامانو می خورد. یکم که گذشت مامان گفت بلند شو. شادی بلند شد. مامان از مچ پای شادی خوشش اومده بود. کس خیس شادی رو بوس کرد و یک نفس عمیق کشید و به شادی گفت مچ پاتو به کسم بمال. شادی شروع کرد مچ پاشو مالیدن روکس مامان. و بازم آخ و هیس. این هیس هیسای شادی منو وجد آورده بود. دلم می خواست زودتر طلاشو بخورم و بزارم توش.
یک دفعه شادی مامانو دمرو کرد و انقدر با انگشتاش با کس مامان ور رفت آخرش طاقوازش کرد چند تا تقه به چوچول مامانم زد تا آب مامان تختو خیس کرد. بعد دوتایی روبروی هم خوابیدن و چند دقیقه ای همینطوری صورت مامانم لای پستونای شادی بود. شادی پاشو دور کمر مامانم انداخته بود. من دیدم ساکتن و خبری نیست آروم رفتم سمت شادی و کسشو بو کردم و یک ماچ از کسش گرفتم. داشتم میکش می زدم که شادی بلند شد. مامان گفت سرده. شادی هم پا شد یک پتو رو مامان کشید و بهم گرفت گفت حولتو بردار بریم حموم.
خلاصه توی حموم جایی از بدن شادی نبود که من نخورده باشم. شادی رو کردم حسابی آبمو ریختم تو دهنش بعدم انقدر لیس زدم آبشو ریخت تو دهنم . طوری حال کرد که گفت توی تمام عمرم انقدر حال نکرده بودم. مرد یه چیز دیگست.
از حموم که اومدیم بیرون مامان حولشو دور خودش پیچیده بود و منتظر بود ما بیایم بیرون تا خودش بره تو. شادی واشه شوخی دستشو لاپای مامانم کرد و یک فشارم به چوچول مامانم آورد. مامان گفت بسه دیگه طلادار بعد یک ماچ از طلای شادی گرفت و رفت حموم. به مامانم گفتم بازم شادی بیاد اینجا؟ گفت آره به شرطی که دیگه منو لز نکنه!
شادی گفت نترس دیگه کاری به کارت ندارم ولی دیگه از طلا ملا خبری نیستا. مامانم گفت طلات ارزونی ساسان. این طلا برای مرداست. ولی دیگه از این کارا نکن دختر.
وقتی شادی می خواست بره گفتم تا یه جایی می رسونمت. شادی گفت یکبار موقع لز ما آبت اومد و یکبار توی حمومو الان استراحت کن! گفتم تو هم دوبار آبت اومد . خندید و گفت زنا مثل مردا بعد از این کار زیاد ضعیف نمیشن من میرمو هر وقت آماده شدی زنگ بزن بازم می یام. ولی مامانت گناه داره. دیگه این کارو باهاش نکن. خیلی مظلوم بود.
یادمه وقتی بچه بودم مامانم تو حموم کسمو می بوسید و می گفت طلای مامان.بیچاره در اثر تصادف فوت شد، خدا بیامرزش. گفتم متاسفم خدا بیامرزش. گفتم بابات کجاست. گفت معتاده و مواد فروش و الان زندانیه یک خواهرکوچیکتر دبستانی هم دارم. گفتم پس تنهایی؟ گفت آره. شوهرم 2 ساله ازم طلاق گرفته و الان یکساله که از این راه پول در میارم. از این کار راضی نیستم ولی مجبورم. گفتم پس من میرم پولت رو بیارم. گفت نمی خوام. از تو پول نمی گیرم. تو خیلی خوب حال دادی. باور می کنی تا حالا هر چی سکس داشتم از روی ناچاری بوده ولی برای تو با جون و دل کردم و بازم می یام چون واقعا مردونه حال دادی. ولی می خوام رفیق فاب هم باشیم. قبول؟
گفتم چشم ولی قبل از این که بری می خوام یک ماچ از طلات بگیرم. خندید و شلوارشو کشید پایین. دماغمو گذاشتم لاش بو کردم و یک ماچ محکم زدم می خندید و بعدش شلوارشو کشید بالا. همدیگر رو بوسیدیم و یک لب مشتی گرفتیم و رفت.
این اولین سکس من با اون بود. ولی چون از این راه پول در میاره اونطور که میخوام بهم سر نمیزنه. هفته ای یکبار گاهی دو هفته یکبار. ولی من اصلا ازش سیر نمی شم. چند بار بهش گفتم بیشتر بیا پولتو می دم. دیدم نارحت میشه و ممکنه دیگه نیاد. دیگه چیزی نگفتم.
نوشته: ساسان