این ماجرا از سه هفته پیش شروع شده و واقعا حقیقت داره، اگرچه اینجا هیشکی هیچ داستانی رو واقعآ باور نمیکنه و سر فحش رو به نویسنده ی داستان میکشه که آی دروغه و کسشره و…
خواهر بزرگم سی سالشه از شش سال پیش طلاق گرفته و با پسرش با ما زندگی میکنه.من بیکارم و همش تو خونه ام و مادرم و خواهرم و پدرم اکثر موقع ها خونه هستن و من تا حالا حتی فکر سکس با خواهرم رو هم نمیکردم چون اصلا موقعیتی در کار نبود. تا اینکه یه روز که از خواهرم از یه عروسی برگشته بود میخواستم برم تو اتاقش تا شارژر موبایلشو بردارم و به موبایل خودم بزنم. تا در رو باز کردم دیدم لخته و داره آرایششو پاک میکنه، زود رفتم بیرون اما سینه های بزرگ و بدن پر و سفیدش و باسن بر اومدش برای اولین بار به چشمم اومد و تحریکم کرد و تو ذهنم برای همیشه چاپ شد.تا حالا خواهرمو لخت ندیده بودمو تحریکم نکرده بود. گذشت و همین سه هفته پیش یه فیلم معروف که هردومون منتظرش بودیم بالاخره گیرم اومد و میخواستم ببینمش همون روز هم مامان بابامون رفته بودن شهرستان دیدن اقوام و زنگ زدن که یکی دو روز هم میمونن.غروب بودکه رفتم تو اتاق خودم که فیلمو با کامپیوتر ببینم که خواهرم اومد تو اتق و گفت منم میخوام ببینم. منم گفتم باشه. فیلمو گذاشتم اونم نشست باهام فیلمو ببینه. فیلمه یه جاش صحنه داشت استوپش کردم گفتم برو انگار ناجوره فیلمش! گفت بذار اشکال نداره مگه چیه! منم چون کسی خونه نبود گفتم باشه من کار ندارم من تا تهش نگاه میکنم و استوپش نمیکنم دیگه اگه بهت برخورد برو! اونم گفت اونقدر بیظرفیت نیستم دیگه. خلاصه تا آخر فیلمو باهم دیدیم چهار پنج تا هم صحنه ی سکسی داشت که خودمونو زدیم به اون راه و باهم دیدیمش!
وقتی فیلم تموم شد شامو گرم کردو نشستیم باهم داشتیم میخوردیم. راستش چون خونه خالی بود و هر دومون حشری شده بودیم سر میز شام نگاه هایی رد و بدل میکردیم که با این نوشته ها نمیشه توضیحش داد، فقط همینو بگم که یه حسی تو نگاه هامون بود حس شهوتمون رو به هم حالی میکرد. موقعی که شام تموم شد ظرفارو بلند کرد ببره بشوره که من شونه های لختشو (تاپ پوشیده بود) لمس کردم با مهربونی و شهوت گفتم الان نمیخواد بشوری … جواب داد: خوب چیکار کنم پس؟منم با حماقت یهو گفتم هیچی. برو اگه خواستی بهم اس ام اس بده! گفت: اس ام اس؟ گفتم آره! بیا حرفای دلمونو اس ام اس کنیم! به نظرم خیلی احمقانه اومد این حرفم اما خب تیری در تاریکی بود.
به اتاقامون رفتیم ساعت دوازده نصف شب شد که اس ام اسش اومد که نوشته بود:خوابیدی یا نه؟ اینم اس ام اس من! : جواب دادم:نه! داشتم به تو فکر میکردم! جواب داد: منم همینطور! نوشتم: عجب فیلمی بودا. جواب داد: آره خوشم اومد! نوشتم: بدن زنه عین بدن تو بود اون روز که اومدم تو اتاق و تو از عروسی کتایون برگشته بودی و داشتی آرایشتو پاک میکردی!جواب داد: چطور بود بدنم؟ نوشتم: انقدر قشنگ بود که یادم رفت خواهرمی و دوست داشتم بغلت کنم و بدنتو ببوسم. جواب داد: چی بگم والا!نوشتم: بیا زن و شوهر بازی! اینو که نوشتم قلبم صد برابر تندتر شروع کرد به زدن. زدم به سیم آخر! ده دقیقه ای طول کشید تا جوابش اومد که: ساعت دو بیا. باهام اصلآ حرف نزن، هرکاری میخوای باهام بکن فقط نه نگاهم کن نه باهام حرف بزن تمام اس ام اسا رو هم پاک کن.
راستش اس ام اسای زیادی نوشتیم همشو یادم نمیاد اونایی که یادم مونده بود رو نوشتم، بعد از این اس ام اس آخری ساعتو دیدم ساعت یک و نیم شب شده بود. نیم ساعت بعد رفتم طرف اتاقش و رفتم تو. اتاق تاریک بود، دیدم به پهلو رو به طرف دیوار خوابیده و پتو رو هم روی سرش کشیده بود. با هیجان و اضطراب زیادی رفتم کنارش دراز کشیدم و رفتم زیر پتو. فکر کردم لباساشو در اورده اما نه لباس داشت. دستمو بردم زیر دامنش و اول رونش و بعد کون نرم و بزرگشو لمس کردم… وایی… دست چپمو گذاشتم رو کسش و دست راستمو بردم زیر تاپش و سینه های داغشو لمس کردم و همزمان کیرمو از رو لباس به کونش فشار دادم.یکمی که ور رفتم به زور به کمر برش گردوندم اونم سریع پتو رو از بدنش برداش و روی سر و صورتش کشید که همدیگه رو نبینیم.دلیل اینکارشو درک میکردم.تاپ و بعد سوتینشو دادم بالا و شروع کردم به بوسیدن سینه هاش و بهد مکیدن نوک سینه هاشو چه سینه های قشنگی داشتو سرخ و سفید و خوش بو.بعد اومدم سمت پاهاش رونها و کونشو لیسیدم تا رسیدم به کسش چند بار کسشو بوسیدم که صدای ناله ی خفه اشو از لای پتوی روی صورتش شنیدم. دیگه تحمل نکردم اومدم روش خواستم کیرم بذارم تو کسش اما نمیدونم از اضطراب و بی تجربگیم بود یا چیز دیگه شایدم به خاطر تاریکی، کیرم تو کسش نمیرفت یا لیز میخورد میرفت لا پاهاش یا به طرف شکمش لیز میخورد که دیدم با دستش اروم کیرم گرفت اول یکم فشارش میداد، بعد انگشتای وسطیش کیرمو کرد تو کسش اما انگشتاشو از کیرم جدا نکرد. عقب و جلو کردم اما بازم انگشتاش هنوز رو کیرم بود تا اینکه فهمیدم هوای کیرمو داره که آبم نریزه تو کسش و به موقع درش بیاره و با اون یکی دستش پتو رو هی به صورتش فشار میداد و سعی میکرد ناله هاشو اینطوری خفه کنه. یه لحظه هم دستشو از صورتش برداشت و سینه اشو اوورد بالا که یعنی سینمو هم حال بده. خوابیدم روش و هم سینه اشو میمکیدم و هم تلمبه میزدم. یکمی دستش رو کیرم اذیت میکرد اما بازم عالی بود. داشت آبم میومد که کیرمو در اووردم یکم دیگه باهاش ور رفتم و دوباره کردم تو کسش تا اینکه قبل از اینکه آبم بیاد کیرمو در اووردم یه دستمال کاغذی ورداشتم و آبمو تو دستمال خالی کردم.من ارضا شدم اما فکر نکنم اون ارضا شده بود. خلاصه این ماجرا گذشت و فردا صبحش هم خودمونو زدیم به اون راه! چند روز دیگه هم که مامان بابامون شب خونه نباشن میخوام به همون روش خواهرمو بکنم
نوشته: آرمین