سلام اسم من پویاست 18 سالمه و اولین باریه که داستان مینویسم خدا کنه تو سایت بذارینش…
داستانی که میخوام واستون تعریف کنم واقعیت خودمه ولی اسممو دروغ گفتم که پیش دوستام لو نرم اسم دوستامم مجبورم الکی بگم.اول از همه بگم که خودم تا حالا کسیو ندیدم که از من سفید تر باشه…من متوسط رو به لاغرم موهام قهوه ایه روشنه(نسکافه ای) چشمامم عسلیه لبامم صورتی پررنگ.بدنمم مادر زادی مو نداره.من همیشه تو مدرسه جزء بچه های خوب بودم و درسمم خوب بود(بقیشو قسمت دوم مینویسم چون دارم با گوشی تایپ میکنم کلش نمیفته فقط بیزحمت خودتون اینارو به هم بچسبونین وازتون خواهش میکنم تو سایت قرارش بدین چون من داستانمو برای این نوشتم که نظر بقیرو بخونم)
تا رسیدم به دوم دبیرستان اونجا با کسی به اسم امیر دوست شدم امیر بچه شری بود و به من میگفت سوسولم چون هیچوقت با کسی شوخی دستی نداشتم اگرچه بقیه خیلی اذیت میکردن ولی من اونطوری نبودم خلاصه امیر یه بار تو مدرسه از رو لباس انگشتم کرد بهم گفت دیدی هیچی نشد اینا شوخیه بابا. امیر برنزه و لاغر بود قدشم هم قد من بود متوسط بود.تامنم دیگه کم کم عادت کردم به این کارا ولی امیر بعضی وقتا تو زنگ ورزش شوخی ای پاهامو میمالوند که خوشم میومد روم نمیشد بهش بگم دوباره بمال چون میترسیدم فکر کنه چاقالم از طرفی یکی از بچه ها اسمش آرش بود که خیلی بهم نظر داشت قدش بلند و سبزه و لاغر بود که همیشه ازش بدم میومد اگه میفهمید من با امیر شوخی دارم دیگه ولم نمیکرد تا یه روزی سال سوم که رسیدم معلم حسابانمون نیومد گفتن برین پایین فوتبال بازی کنین من نرفتم امیرم نرفت تصمیم گرفتم یه طوری بهش بگم یه پیرهن سفید تنم بود که دکمه بالاشو باز کردم رفتم نزدیک نزدیکش
بهش گفتم عزیزم میای با هم که نذاشت حرفم تموم شه گفت جوووون چه بوی عطری نوک انگشتشو برد طرف سینه هام صورتامون رفت تو صورتای هم که آرش رسید تا اومدیم خودمونو جمع کنیم بهم گفت چقدر نوک سینه هات صورتیه بغلم کرد محکم بهش گفتم ولم کن گفت تو اهلشیو من خبر نداشتم که دادو بیداد کردم ولم کرد و بهم گفت من آخر یه روز تورو میکنم…گذشت تا مدرسه برنامه مشهد ریخت بچه ها گفتن بیاین خودمون بریم که مدرسه دیگه به ورقو قلیونو اینا نتونه گیر بده من بودمو امیرو سامان که اون اصلا توفاز حال نبود ما همه برناممونو ریختیم طوری که نه خونه فهمید نه مدرسه تا اینکه آرش فهمید تهدیدمون کرد که اگه منم نیام باهاتون به خونه و مدرسه لوتون میدم من گفتم نمیام چون میدونستم میخواد چیکار کنه خلاصه بچه ها گفتن خب آرشم بیاد دیگه که به یه بدبختی راضیم کردن اون موقع اردیبهشت بود هوا هم گرم بود تو قطار همه با رکابیو شلوارک نشسته بودن منم گرمم بود مجبور شدم با رکابیو شلوارک بشینم که سریع چشمای آرش برق رو دیدم
بدنم سفید و بدون مو موهامم بور بود بهم گفت چه خوشگلی مثل عروسکای خارجی شدی ترسیدم هیچی نگفتم امیرم گفت واقعا بدنت سکسیه ها من وحشت کرده بودم از آرش سامانم میخندید الکی آرش دستشو انداخت دور گردنم داد زدم گفتم ولم کن.ولم کرد امیر گفت چرا یه دفه سگ شدی آرش گفت ببخشید تقصیر من بود هی خودشو مهربون جلوه میداد امیرم آروم در گوشم گفت تاحالا فکر میکردم اهل حالی بهش گفتم ولی نه با آرش ترخدا بپیچونش که آرش گفت چرا پچ پچ میکنین…؟گفتم هیچی سامان بچه خایه مالی بود اگه کاری میکردیم به همه میگفت میخواستن بپیچوننش.شب تو قطار وقت خواب شد من وحشت داشتم که دیدم همه خوابیدن منم کم کم خوابم برد که یه دفه بیدار شدم دیدم امیر داره گردمو میلیسه اولش فکر کردم آرشه اومدم داد بزنم امیر جلو دهنمو گرفت گفت ساکت بابا منم از عصر تاحالا کیرم داره میترکه با این بدن سفیدت دیگه داشت از خودم بدم میومد حس میکردم چاقالم بهش گفتم برو اونور گفت ساکت داد زدم برو اونور آرش به امیر گفت ولش کن مگه نمیبینی سامان اینجاست صبر کن برسیم اون آپارتمانی که رزرو کردیم بعد…
فهمیدم دارم بیچاره میشم باید هر طوری میشد سامانو نگه میداشتم صبح که رسیدیم مشهد منو امیر باهم بارارو بردیم اونا موندن تو قطار مثل اینکه بایکی حرفشون شده بود به امیر گفتم من خوشم نمیاد حال کنم باکسی فکر منو بیرون کنین از سرتون بمیرمم نمیذارم دستتون بهم بخوره گفت چرا آخه چیش بده گفتم اصلا حرفشو نزن گفت باشه بابا…آرش برگشت سامان نبود گفتم سامان کو؟گفت اون رفت سوییت دیگه…فهمیدم پیچوندنش ز زدم بهش ج نمیداد تعجب کردم که بعدا فهمیدم گوشیشو آرش پیچونده رفتیم سوییت تا رسیدم گفتم سامان کو؟گفت نمیدونم بذار ز بزنیم بهش…میگفتن ج نمیده الکی آرش رفت دنبالش گشت که رفته بود کاندوم و اسپری بگیره اومد گفت هرچی گشتم پیداش نکردم ناهار که خوردیم خوابیدیم تا ساعت 8شب بیدار شدیم دوباره یه چی خوردیم دیدم کاری باهام ندارن فکر کردم توهم زدم راحتر شدم باهاشون آرش گفت من میرم حموم…امیرم هیچ حرفی از سکسو شهوت نزد خیالم راحت شد بعدش امیر رفت حموم آرشم تمام موهای بدنشو زده بود بهش گفتم چرا اصلاح کردی باشوخی بهم گفت میخوام کون بدم بهش گفتم کی تورو میکنه
خندید و هیچی نگفت خیلی خوب شده بودن دیگه باهام کاری نداشتن امیر اومد بیرون اونم موهای بدنشو زده بود تعجب کردم منم رفتم حموم برگشتم لباس عوض کنم دیدم امیر با شلوارک و رکابی همون تریپ قطار ولی بدون مو نشسته رو تخت گفت توهم تریپ قطارو بزن گرمه ها…راست میگفت واقعا گرم بود همونارو پوشیدم رفتم تو جمع نشستیم ورق بازی کردن که آرش هی دستشو میمالوند به رونم بهش گفتم بسه بغلم کرد گفت ترخدا بیا حال کنیم هرکاری میکردم زورشو نمیومدم گفتم ولم کن بیشعور من پسرم کثافت هی گردمو شهوانی میبوسید هرچی جیغ زدم فایده نداشت دیگه داشت گریم میگرفت گفتم ترخدا ولم کن امیر اومد شلوارکمو دراورد گفتم امیر نامرد…اون آرش کثافتم تمام گردنو سینمو با زبونش خیسه خیس کرد…امیر وازلینو میمالوند به سوراخ کونم گفت آرش نگاه کن سوراخش صورتیه با زوری که داشت هم شلوارکو شرتشو دراورد هم نذاشت من فرار کنم از طرفی امیر کیرشو میزد لای پام تا سوراخم آماده شه ازطرف دیگه آرش کیرشو میزد به سینه هام داشتم اشک میخرتم از همه چی متنفر بودم تا دیدم یه دفه درد کشیدم امیر کیرشو کرد تو کونم آرشم کیرشو میزد به دهنم
داشت حالم بهم میخورد امیر تندتند داشت منو میکرد دیگه بیحال شده بودم که اون دوتا نامرد کثافت جاشونو عوض کردن فقط داشتم درد میکشیدمو گریه میکردم اوناهم داشتن منو بگا میدادن تا صورتو شکممو خیس خیس کردن از آبشون بعدشم افتادن یه گوشه منم تمام بدنم کرخت شده بود از همه چی بدم میومد به خودم میگفتم کاش میمردم ولی اینطوری نمیشد انقدر بی حال شده بودم که نمیتونستم برم خودمو بشورم باورم نمیشد بهم تجاوز شده توی این فکرا بودم که خوابم برد حدود ساعت 4 صبح بیدار شدم که اون دوتا دیوسم بیدار بودن بهم سلام کردن ج ندادمو رفتم حموم وقتی برگشتم اومدن طرفم گفتن پویا جون ببخشید یه دفه زد بالا که بی اختیار حوله از دور کمرم افتاد بهم گفتن بیا یه بار دیگه حال کنیم منم دیدم دیگه هیچ کاری از دستم بر نمیاد دیگه چاقال شده بودم چه بخوام چه نخوام اینا دوباره منو میکنن زانو زدم شرتشو کشیدم پایین کیرش کردم تو دهنم براش ساک زدم نمیدونم کیرشو چیکار کرده بود ولی کیرش طعم گرفته بود واسه همین دیگه حالم بهم نخورد داشت خوشم میومد منم خب حس جنسی دارم
کیرش یه مزه خاصی میداد دلم میخواست بیشتر براش ساک بزنم حدود 10 دقه ای تندتند براش ساک زدم نمیذاشت نفس بکشم کلمو تند تند میکرد تو کیرش که دهنم داغ شد یه مزه ی گسو شوری تو دهنم پیچید توی این مدت اصلا نفهمیدم که امیر داره انگشتم میکنه اونم با حالت فرقونی با کاندم کیرشو کرد تو کونم حدود یه ربع داشت منو میکرد کیرم شق کرده بود که دوباره آرش اومد سراغم به امیر گفت پاشو من میخوام بکنمش ازین رفتارش بدم اومد مثل جنده ها باهام رفتار میکردن امیر کاندمشو دراورد کیرشو کرد تو دهنم که آبم اومد ریخت روی شکمم امیرم آبشو ریخت تو دهنم آرشم آبشو ریخت روی پاهام هوا روشن شده بود همونطوری دوباره بیحال شدیمو خوابیدیم ساعت 10اینا پاشدیم دلم میخواست زنده نباشم تا آخر سفر هر شب بعد از شام واسه آرش جلق میزدم بعدشم ساک میزدم امیرم منو میکرد انقدر توی این سفر من آبکیر خوردم دیگه مزش برام عادی شده بود وقتی برگشتیم افسردگی گرفتم تا این چندوقت که حالم بهتر شده داستانمو نوشتم تا نظرتونو بدونم نه نظر سکسی واقعا نظرتونو درموردم بگین اصلا ناراحت نمیشم.
بای!
نوشته: پویا
midoni khob to ehtemalan marizi be esme ob dari,eshkal nadare in jur doostae mesle to nematan 🙂
سلام ممنون از داستانت نه کون دادنت بلکه نوشتنت .به نظر من چون دوست داشته ای و خودتم باکون دادن ابت اومده و لذت برده ای پس همه شما حال کرده اید از جمله خودت .حالا بماند رفقات زیاده روی کرده اند البته با توضیحی که خودت دادی از بدنت هرکس دیگه بود خاطرت جمع همین کار را باهات می کرد ولی به زور کسی را کردن درست نیست .به نظر من اگر با یکی باشی برای همیشه خیلی خوبه تا جنده بشوی و باهمه باشی البته اگر خودت هم لذت می بری .قول بده هرگز با چند نفر کون ندهی هر گز چون بد جوری عادت می کنی .عادت کردی ابروت وحثیت خانوادگیت می رود .مثل دختر های امروزی دوست پسر داشته باش اونم فقط فقط فقط یکی نه بیشتر
مشاور خوبی هستی نکنه توام اره