ساعت هشت شب بود و من بايد ميرفتم دنبال مادرم تا ببرمش خونهء خالم که قرار بود نصفه شب از مکه بياد. همه اونجا جمع بودند و چون مادرم تا اون موقع بايد تو مطب دکتر ميموند من بايد با ماشين پدرم ميرفتم دنبالش. دکتري که مامانم براش کار ميکرد از دوستاي قديمي عموم بود و مادرم تو مطبش هم منشي بود و هم دستيارش.
حدوداً نيم ساعت زودتر رسيدم و ماشين رو پارک کردم. اول خواستم تو ماشين منتظر بشم ولي ترجيح دادم برم بالا و تو مطب بشينم. به هر حال تابستون بود و هوا گرم بود و کولر ماشين کار نميکرد. وقتي رسيدم به دم در مطب و ديدم که در بسته است يه کمي تعجب کردم چون هميشه در اون مطب باز بود يا حداقل نيمه باز بود. آروم در رو باز کردم و رفتم تو. کسي تو سالن نبود. رفتم جلوتر و خواستم مامانمو صدا کنم که صداي دکتر رو از تواتاق شنيدم که داشت ميگفت “مطمئني که زودتر از نه نمياد؟” و بعدش صداي مامانمو شنيدم که ميگفت “آره. تازه تو اين ترافيک شايدم ديرتر برسه”. فهميدم که دارن راجع به من صحبت ميکنن. لاي در مطب دکتر نيمه باز بود. جوري که منو نبينن رفتم نزديک تر و شروع کردم به ديد زدن. قلبم داشت تند و تند ميزد. مامانم پشت به در بود و دکتر پشت ميزش نشسته بود. اول خواستم بيام بيرون ولي کنجکاوي اجازه نداد. مامانمو ديدم که مانتو و روسريش رو درآورد و نگاهي به دکتر انداخت و رفت کنارش. از هيجان داشتم سکته ميکردم. ميفهميدم که چه اتفاقي قراره بيافته ولي نميتونستم باور کنم. مامانم روي پاي دکتر خم شد و از روي شلوار شروع کرد به ناز کردن کير دکتر. دکتر هم لباس سفيدش رو آروم درآورد و يه کمي با موهاي مامانم بازي کرد. بعدش ديدم که مامانم زيپ شلوار دکتر رو کشيد پايين و کير دکتر رو درآورد. باورم نميشد که مامانم مثل جنده هاي توي فيلم سوپر از اين کارا بکنه ولي وقتي ديدم که کير دکتر رفت تو دهن مادرم باورم شد و خودم هم راست کرده بودم.
مامانم با مهارت تمام براي دکتر ساک ميزد. زبونش رو روي نوک کير دکتر بازي ميداد و بعد تا ته ميکرد تو دهنش و يه کم عقب جلو ميکرد و بعدش دوباره درش مياورد و همون کار رو تکرار ميکرد. بعد از يکي دو دقيقه مامانم پاشد و شلوارش رو از پاش درآورد و همزمان با اون دکتر هم پيرهن و شلوارش رو درآورد و با زير پيرهن و شرت که از لاش کير راست شدش بيرون بود ايساد جلو مامانمو آروم بلوز مامانمو از تنش درآورد. حالا هر دوشون نيمه لخت بودن. براي اولين بار هيکل گوشتي و تپل مامانمو داشتم ميديدم و حسابي حشري بودم. دکتر آروم پستوناي مامانمو از توي کرستش درآورد و شروع کرد به مکيدن و خوردنشون. مامانم از زاويه اي که من ميديدم نيمرخ به من بود و سرشو آورده بود عقب و چشماشو بسته بود و داشت لذت ميبرد. دکتر حسابي با ولع از هردوتاپستون مامانم ميخورد و مامانم آه ميکشيد و زير لب چيزايي ميگفت که نميشنيدم. بعد از اين کار دکتر شرتش رو کاملاً از پاش درآورد و مامانمو برگردوند رو به ميز خودش. حالا هردوشون پشت به من بودند. دکتر جلوي کون مامانم زانو زد و شروع کرد به بوسيدن و ليسيدن کون مامانم و گاهي هم ميگفت “جون. چه کوني. جون” بعدش شرت قرمز مامانمو از پاش درآورد و لاي پاش رو يه کمي باز کرد و سرش رو برد لاي پاي مامانم. نميديدم داره چه کاري ميکنه ولي از آه و اوه مامانم حدس زدم که داره حسابي کسش رو ميخوره. همزمان با اين کار دستاشو برده بود جلو و پستوناي مامانمو فشار ميداد. حسابي که آه و نالهء مامانمو درآورد(بعداً فهميدم اون جيغاي بلند آخري که مامانم کشيد به خاطر اين بود که داره ارضا ميشه) بلند شد و همونطوري که مامانم پشت بهش رو ميز دولا شده بود کيرش رو گذاشت دم کسش و با يه کمي اينور و اونور کردن کرد تو کس مامانم. يه کمي اولش آروم بود ولي يواش يواش سرعت تلمبه زدنش بيشتر شد و صداي آه و اوه مامانم هم بيشتر شد. حسابي که از پشت مامانمو کرد کيرشو از تو کس مامانم درآورد و مامانمو برگردوند و يه لب ازش گرفت و بعدش رفت و روي تخت مريض که گوشهء ديوار و رو به زاويهء ديد من بود دراز کشيد. مامانمم که درسش رو خوب بلد بود رفت و آروم خودش رو کشيد روي دکتر و کسش رو رو کير دکتر تنظيم کرد و آروم آروم کردش تو.
باورم نميشد که دارم صورت مامانمو در حال کس دادن ميبينم. همينطور رو کير دکتر بالا پايين ميشد و جيغ و داد ميکرد. بعد از يه مدت دکتر مامانمو کشيد کنار خودش و از بغل شروع کرد به کردن مامانم. ميشنيدم که داره به مامانم ميگه “جون.جون. بهم بگو داري چيکار ميکني؟” و همينطور تلمبه ميزد. يکي دو بار اين سوال رو پرسيد و مامانمم گفت “دارم کس ميدم” بعدش دکتر فشار تلمبه زدنش رو بيشتر کرد و گفت ” به کي داري کس ميدي؟” و مامانمم در جواب گفت”به تو. به دکتر خودم”. آره…مامانم داشت به دکترش کس ميداد. بعد از يه مدت کوتاه دکتر کيرش رو درآورد و مامانمو برگردوندو گفت “کونتو بده بالا که ميخوام حال کنم”. مامانم پشتشو کرد به دکتر و سرش رو برد پايين و کونش رو تا اونجايي که ميتونست داد بالا. حالا همه چيز در اختيار دکتر بود. دکتر دستشو کرد تو دهن مامانمو حسابي چرخوند تا خيس خيس بشه و بعدش انگشتاشو گذاشت دم کون مامانم. خوب نميديدم که انگشتاشو کرد تو کونش يا نه. ولي ديدم که کيرشو رو گذاشت دم کون مامانمو آروم آروم کرد تو. از همه عجيب تر اين بود که مامانم صداش هم درنيومد. نميدونم واسه اين بود که داشت تحمل ميکرد يا اينکه کلا مادر کونده اي داشتم و خودم نميدونستم. خلاصه دکتر فشارش رو به کون مامانم بيشتر و بيشتر کرد و يواش يواش صداي مامانم در اومد. “جون. ميخوام جرت بدم. ميخوام کونتو پاره کنم” اينارو دکتر ميگفت و مامانمم داد ميزد و معلوم بود که هم درد ميکشه و هم داره حال ميکنه. بعد از يه مدت کوتاه دکتر کيرش رو درآورد و مامانمو برگردوند و کيرش رو آورد جلوي صورت مامانمو گفت “دارم ميام”. مامانمم کير دکتر رو گرفت و کرد تو دهنش و درآورد و بعدش شروع کرد رو به صورت خودش براش جلق زدن. اول يه ذره آب ريخت رو چشم هاي مامانم. بعدش ديدم که مامانم دهنش رو باز کرد و کير دکتر رو آورد نزديک دهنش. حالا فوران آب بود که ميرفت تو دهن مامانم و رو صورتش ميپاشيد و دکتر که آهي از سر لذت ميکشيد و مامانم حرکت جلق زدنش رو آروم تر و آروم تر کرد و بعدش هم کير دکتر رو گذاشت تو دهنش و با سر و صورتي که از آب مني پر شده بود شروع کرد به مکيدن کير دکتر.
ديگه نبايد اونجا ميموندم. آروم اومدم از اونجا بيرون و خودم رسوندم به ماشين. ساعتو نگاه کردم و ديدم پنج دقيقه به نه است. به تمام اون صحنه ها داشتم فکر ميکردم. به اينکه از کس دادن مامانم به دکتر چند وقت ميگذره و خلاصه تو فکر کس و کون مامانم بودم که ديدم خود مامانم از در ساختمون اومد بيرون و اومد طرف من. گيج و منگ بودم و چيزي رو که ديده بودم نميتونستم باور کنم ولي واقعيت داشت.
فرستنده: ناشناس
لطفا بازم بزار