زمستون پارسال بود که سر چهار راه تهرانپارس منتظر تاکسی برای رفتن به مغازم بودم که یه تاکسی سمند زرد جلوی پام ایستاد و من گفتم امام حسین اونم گفت بیا بالا روی صندلی جلو یه خانم چادری سفید و خوش هیکل و خوشگل نشسته بود و روی صندلی عقب فقط من بودم و شانسی که آوردم تا آخر مسیر کسی سوار نشد از توی آینه که نگاهش میکردم دیدم اونم داره نگاه میکنه انقدر خوشگل بود که آب دهنم خشک شده بود من توی مغازم دخترای زیادی میومد و میرفت ولی این یکی با همه فرق داشت شاید اگر یه نفر دیگه میدیدش به نظرش معمولی میومد ولی من حسابی براش راست کرده بودم.من تو خیابون دخترای زیادی رو سوار میکردم ولی همشون به سکس ختم نمیشد چون دخترای الان خیلی خوار کسه شدن میخوان آدمو بتیغن فقط .خلاصه سرتونو درد نیارم به خاطر ترافیک و بنزین و طرح زوج و فرد و هزار تا کوفت دیگه من بیشتر با تاکسی یا اتوبوس میرفتم سر کار صبح زودم که دختر زیاد تو خیابون نیست یا اگر باشه یا از این کارمند مارمندای سیبیلو و فاطی ماطیو دختر دانشجوهای خر خون عینکی .ولی چیزی که من اون روز دیدم یه فرشته وسط یه جهنم بود یه شاه داف واقعی یه زن حدود 35 سال قد بلند خوش هیکل با سینه های درشت لبهای گوشتالوی شهوت انگیز چشمای درشت وبا نگاه نافذ و کون بزرگ که خدمتتون عرض میکنم کونشو چطوری دیدم از صندلی عقب تاکسی! ابروهاشو شیطونی برداشته بود کشیده بود تا بالا که همین منو بیشتر تحریک میکرد
من تو خیابون زیاد به زن ودختر توجه نمیکنم به خودم میگم اینا ناموس مردمن بلاخره شوهری نامزدی دوست پسری کسی هست که رو اینا تعصب داره مثل خودم و همیشه به دوستام میگفتم تا کسی خودش آمار نداده و نخواریده درست نیست دنبالش بریدولی اون روز شده بودم یه آدم خوار کسه که شیطون رفته بود رو کیرم نشسته بود و حسابی غلغلکم میداد کیرم شده بود مثل سنگ سفت سفت هر چی نگاهش میکردم بیشتر میخواستمش حاضر بودم واسه یه شب هر چی دارم بدم تا فقط لختشو ببینم اون تیکه دوست داشتنیم انگار حس کرده بود و با نگاه شهوتی همینجور منو بیشتر وبیشتر تحریک میکرد مونده بودم چیکار کنم به خودم میگفتم کاش غقب نشسته بود یا اینکه هر جا پیاده شد منم پیاده شم خلاصه کس گیجه گرفته بودم و نمیدونستم چیکار کنم که یه فکر شیطانی به ذهنم رسید و کاپشنمو در آوردم و انداختم رو دستم و از بغل صندلی آروم آروم دستمو بردم سمت بازوش خیلی میترسیدم چند بار تصمیم گرفتم بیخیال بشم یا اینکه از تاکسی پیاده بشم ولی کیرم ول کن نبود . یه نگاهی به راننده کردم ببینم چه تیریپی داره که اگه زنه داد بیداد کرد یه موقع اون وسط قیمه قیمه نشم یا تحویل کلانتری ندن منو و خلاصه از این فکرا که دیدم نه بابا راننده یه مرد میانسال عملی بود که اصلا تو بحر این دنیا نبود و تو عالم هپروت سیر میکرد خلاصه تصمیم گرفتم به قیمت جونمم که شده اینکارو بکنم و آروم بازوی زنه رو لمس کردم میدونستم که چیزی نمیفهمه آخه جرات نداشتم زیاد فشار بدم یه تماس خیلی خیلی آروم بود یه دستم اونجا بود یه دستم رو کیرم همینجوری که هی شهوتی تر میشدم نا خود آگاه فشار دستمم بیشتر میشد تا اینکه یهو سرشو نیمرخ برگردوند سمت دستم و بازوی خودش انگار از بلندی پرتم کرده باشن قلبم افتاد تو شرتم تخمم چسبید به گلوم داشتم قالب تهی میکردم به خودم گفتم الانه که بزنه تو گوشم و داد بیداد راه بندازه ولی زیاد عکس العمل بدی از خودش نشون نداد فقط یکم رفت اونورتر و تو آینه یه اخم کوتاهی بهم کرد . خیالم راحت شد و یه حالتی عین توبه و پشیمونی و خدا رحم کرد و از این فازها گرفتم و دستمو بردم عقب یه کم نفس کشیدم و دور و برمو نگاه کردم کیرم یه ذره خوابید و به خودم گفتم ولش کن بیخیال یه نگاه به راننده کردم دیدم تو نخ خودشه و………..
نوشته: مهران از تهران