يكم كه كاراشو كرد …
بهم گفت ميدونى شباهتِ گوسفندا با خانوما چيه ؟
گفتم نه چيه ؟
گفت نميدونى ؟ معلومه خوب … جفتشون پشم دارن … hehehe…
منم با كلى عشوه و ناااااز همراه با یه پوزخند گفتم عجب … !!!! … ما كه نداريم …
واقعا نداشتم … من هميشه کسمو حسابی پوست مى كنم …
اينو كه گفتم بازم ديوووونهِ شد
ناااااله كرد … جووووووون … راست ميگىییی ؟ …
و خيلى سریع دستشو فرستاد لای پام و از رو دامن کسمو گرفت …
ناخودآگاه نااااااااله كردم … vowwwwwwww..
نالم که در اومد با اون یکی دستش از رو مانتو سینمو گرفت تو مشتش…
تا اومدم به خودم بیام شروع كرد به ماليدنِ کسم از رووو …
و …هی میگفت …واااای… چه باحاله …
معلووووومه خيلى لطیفه …
…
جوووووووون ….. چقده نرمه …
جدی جدی داشتم از حال ميرفتم … هى آه و نااااااله ميكردم …
نه !!!… تو رو خدا !!!!…
ولش كن …
اووووف… دارى چى كارش ميكنى …
نااااااله میکردم و زیر دستش به خودم میپچیدم …
ولى داشتم حسااااااااابى كيف ميكردم …
بهم حق بدین … رو جای حساسی دست گذاشته بود !
صورتشو نزدیک کرد … بی اختیار خودم پشت سرشو گرفتم و کشیدمش جلو …
…و با تشنگی تمام لبامو در اختیار لباش گذاشتم …
wow
زبونشو فرستاد تو دهنم و اونو تو لبام میچرخوند …
منم چشمامو بسته بودم و با ولع تمام لباشو مى خوردم …
Ooooffffei….
اونم میبوسید و به شدت با کسم ور ميرفت …
خيلى سست شده بودم
چشام حسابى خمااااااااااااار شده بود
اون یکی دستشو از رو سینم برداشت ….
پای راستمو انداخته بودم رو پای چپم …
دامنم تا نزدیکای زانوم بالا رفته بود و تا حد زیادی از ساق پام لخت و در دسترس بود …
دستشو برد پایین پام …از مچ پام شروع کرد به نوازش …
ساق پامو مالید و مالید تا رسید به دامنم …
به نرمی و با احساس تمام … دستشو برد زير دامنم و به آرووومی لغزوندش سمت رونم …
با يه دست از رو کسمو ميماليد و با يكى ديگه از زير …
شروع كرد به ماليدنِ روون لخت و بدونِ موم …
wowwwww داشتم ديونهِ ميشدم …
منم داشتم با لبم حسابى بهش پا ميدادم…
خوشم میومد و هی ناااااااااااله میکردم …
وای نه…. میميرما…………..
تو داری چه میکنی با من ….
اووووفی ….
اونم كه فهميد حسابى حشرى شدم …
خیلی سریع دامنمو جمع کرد بالای کمرم …
حتى شرت هم پام نبود …
البته این یکی هیچ ربطی به برنامه امروزم نداشت …من بيشترِ وقتا شرت پام نمى كنم
دوست دارم لای پام آزاد و لخت باشه …
اومد جلوم نشست …پای راستمو کنار زد و پاهامو از هم باز کرد …
کس لختمو كه ديد از خودبيخود شد …
… اوففففففففففف چقده صاااااااف و خوشگله …
راس ميگفت …. کسم خيلى خيلى قشنگه …
كشيده و بلند … بدونِ حتى يه ذره پوست یا لبه اضافه … عين مالِ بچه ها ..
و مهم تر از اون حسابی صاف و پوست كنده …
به جرات میگم هيچ كسى به پاي کس پوست کنده من نمى رسه … محاااااااااااااااااله
دوتا دستاشو گرفت زيرِ رونای لختم … پاهامو باز کرد … و سرشو برد جلو كه بخورتش …
wowwwwwwwwwwwwwwwwwwwww
جدا شدنش از لبام و اون توقفی كه واسه بالا زدن دامنم و ديد زدن کسم كرد…
فرصتی شد كه بتونم خودمو جمع كنم…
به خودم اومدم …
سرشو محكم گرفتم و نذاشتم جلوتر بیارتش
آخه قرار نبود كار به اينجاها برسه
قصدم فقط و فقط اذیت کردنش بود
اصلا دوست نداشتم حتی کسمو نشونش بدم چه برسه به اینکه بخواد بخورتش …
ابدا همچی آدمی نبودم …
اصلا هم ازش خوشم نمیومد
فقظ میخواستم از حشری کردن و جزجز کردنش لذت ببرم …
به خودم اومدم
سرشو محكم گرفتم و نذاشتم جلوتر از این بیارتش
التماس ميكرد …
تو رو خداااا …
فقط يه دقيقه …
یه بوس کوچیک …
اوووووف … خيلى باحالِه …
حق داشت … بدبخت يه پای ناااااااااااز و یه کس مشتی جلوش بود …
حسابى داشتیم با هم زورآزمائی ميكرديم
اون حسابی دااااغ کرده بود و اصلا حاضر نبود كنار بكشه
هى التماس ميكرد و زووووور ميزد كه دستامو پس بزنه
منم با عصبانیت ازش میخواستم که تمومش كُنه
چى كار ميكنى لعنتى …
برو عقب ……
خيلى پر روئی …
خجالت بکش …
حسااااااااااااابى سرگرم زور زدن با سرش بودم كه …
که ..
که ….
که ……
که ……..
آخه قرار نبود كار به اينجاها برسه
قصدم فقط و فقط اذیت کردنش بود
اصلا دوست نداشتم حتی کسمو نشونش بدم چه برسه به اینکه بخواد بخورتش …
ابدا همچی آدمی نبودم
اصلا هم ازش خوشم نمیومد
فقظ میخواستم از حشری کردن و جزجز کردنش لذت ببرم …
به خودم اومدم
سرشو محكم گرفتم و نذاشتم جلوتر از این بیارتش
التماس ميكرد …
تو رو خداااا …
فقط يه دقيقه …
یه بوس کوچیک …
اوووووف … خيلى باحالِه …
حق داشت … بدبخت يه پای ناااااااااااز و یه کس مشتی جلوش بود …
حسابى داشتیم با هم زورآزمائی ميكرديم
اون حسابی دااااغ کرده بود و اصلا حاضر نبود كنار بكشه
هى التماس ميكرد و زووووور ميزد كه دستامو پس بزنه
منم با عصبانیت ازش میخواستم که تمومش كُنه
گفتم که … درکل ازش بدم میومد و فقط میخواستم حالشو بگیرم … ولی قرار نبود تا این حد جلو بریم …
با عصبانیت ازش میخواستم که تمومش كُنه
چى كار ميكنى لعنتى …
برو عقب ……
خيلى پر روئی …
خجالت بکش …
حسااااااااااااابى سرگرم زور زدن با سرش بودم كه …
که ..
که ….
يکی از دستاشو سرىع از زيرِ دامنم فرستاد طرف کسم …
تا به خودم اومدم ديدم کسم تو دستشه …
wowwwwww …
باز رودست خوردم …
نفسم بند اومد…
کسم لخت لخت بود و گرمای دستش حسااااابی مسحورم کرد …
ديگه نميتونستم زور بزنم … خمار خمار شدم…
…
اونم که دید تسلیم شدم به آرومی شروع كرد به نوازش کردنش …
ooooooooooofffff خيلى باحال بود
رو یونیت داشتم به خودم میپیچیدم
کسم خییییس خیس شده بود
دیگه داشت ازش آب میچکید
wow … يه کم که باهاش ور رفت انگشتشو فرستاد توووووووووووش …
چشامو ديگه نميتونستم باز نگه دارم
انگشتش اون تو میلولید و حشريم ميكرد …
با دستش داشت جدى جدى منو ميكرد …
فهمید بازم کم آوردم
آخه دستامو از جلو سرش برداشته بودم و دو طرف یونیت رو گرفته بودم که نیفتم
داشتم به خودم میپیچیدم و بدون هیچ مقاومتی فقط آه و ناااااااله میکردم
اونم که ديد ديگه نميتونم جلوشو بگيرم …
لباشو گذاشت رو رونای صاااااااف و بدونِ موم ..
و شروع كرد به ليس زدن پاهای لختم …
وای خداااااااااااا …
با زبونش لیییییییییسم میزد و كم كم داشت مى اومد سمتِ کسم
انگشتاااااااااشم كه اون تو داشت حسابی جولون میداد…
خیلی خیلی حال میداد … اوووووف …
اوووف خدایا چیكار كنم ….
از يه طرف اصلا نميخواستم اينجورى بشه
از طرف ديگه هم حسابی حشرى شده بودم
میخواااااااااااااااااستم
یه جوریم نشسته بود که کیرش چسبیده بود به پام و کاملا حسش میکردم …
بهم حق بدین … دیگه حتی به اینام راضی نبودم
حالا دیگه کیییییییییییییییرشو میخواستم
ولی نه
…
بايد يه كارى ميكردم …
به خودم نهیب زدم ….
باید جلوشو بگیرم …
باید …
باید ……
باید ………
با دستم سعى كردم جلوشو بگیرم
دستشو گرفتم و سعى كردم جداش كنم …
بسه دیگه …
تمومش کن ….
درش بیار …
خواهش میکنم …
هوس دستامو حسابى سست كرده بود ..
زورم نمیرسید انگشتامو تکون بدم چه برسه به اینکه بخوام جلوی مرد تشنه ای مثه اونو بگیرم
واقعا نميتونستم …
…
يه دفعه با صدايى پر از ترس گفتم … پاشو دکتر … دارن در ميزنن …
وحشت برش داشت …سریع دامنمو برگردوند سر جاش و رفت عقب …
….
خودمو درست و حسابى جمع و جور كردم … يه لبخند شیطنت آمیز زدم و گفتم :
گولت زدم …
مثلا اومديم دكترااااااا… پول میگیری ازمون دندونمونو درست کنی پررووووو …
یه نفس ِ عميییییییق كشيد و گفت بابا ترسووندی منو …
ah … همه چیمون خوابید …
ولى عجب چيزى داریااااااا …
بعدشم کسمو از رو دامن سرىع گرفت و…
و ملتمسانه تو چشام نیگا کرد و گفت : حالا ازت كم ميشه اگه يكم بخورمش … ؟
خنديديم … دستشو پس زدم … چشامو با اخم دوختم به نگاهش و جواب دادم : پر رو نشو دکتر !!! … به كارت برس …
وسایلشو برداشت میز کارشو برگردوند سر جاش و آروم گفت …
اینقده دیوونم کردی که به هیچی فکر نمیکردم
واقعا اگه این منشیه یه دفعه میومد تو چی میشد ؟؟؟؟
و با صدای بلند گفت : كجا رفتى خانم احمدی ؟ … رفتی که برگردیا …
روشو به من كرد… لپمو آروم گرفت وگفت چه خوب شد برنگشتی …
و خانم احمدی اومد تو …
… ببخشید آقای دکتر … آخر وقته دیگه … داشتم پرونده ها و حسابا رو جمع و جور میکردم
شرمنده که نیومدم کمک
دکتر هم جواب داد : طوری نیست … کاش اول این موزیکو عوض میکردی بعد میومدی کمک ..خیلی بیخوده …
ببین تو کشوی سمت چپ یه CD آبی رنگ هست … همونو بذار
منشیه هم چشمی گفت و رفت بیرون …
اونم محکم و سریع لبمو بوسید و گفت : آخرش چی …. بالاخره یه روز میکنمت
منم با يه نگاه پر از شيطنت جوابش دادم : عمرا اگه بتونی … بیچارت میکنم …
موزیک عوض شد و خانم احمدی اومد تو
حق با دکتر بود موزیک قبلی خیلی مزخرف بود … خصوصا اینکه هیچ تناسبی با این ماراتن سکسی ما نداشت
ولی این یکی از این آهنگهای خیلی خیلی ملایم , عشقی و پر احسااااس بود …
دکتر همیشه تو مطبش موزیک میذاشت که صداش هم تو سالن انتظار میومد و هم تو اتاق معاینه
به هرحال منشیه اومد تو و دوتائی شروع کردن به کار کردن روی دندونام
یه کم که گذشت منشیه گفت : راستی خانم … این پسرتونم خیلی حالش بده ها …
بیچاره شوهرتون … از همون اول بغلشه و داره سعی میکنه آرومش کنه ولی کوچولوتون یه ریز داره ناله میکنه
منم گفتم : e ؟ راست میگی ؟ … توروخدا دکتر یه کم سریعتر … گناه داره بچم
اونم جواب داد : میگی چیکار کنم ؟ همینجوری که نمیتونم رهات کنم … و یه نیشگون کوچولو از پام گرفت ( مثلا دندونامو میگفت ولی منظورش چیز دیگه ای بود )
و دوتائی کارشونو ادامه دادن …
منم كه ديدم فضا امن شد گفتم بذار بازم يكم حالشو بگيرم
باز شروع كردم به ناز و عشوه و آه و ناله های آنچنانى …
وووووووووووی…
اووووففف اوووووففففففففففففففففف …
یواااااشتر …..؟؟؟؟؟؟
دردم میاااااااااااااااااد …
اونم تو هر فرصتی خودشو بهم ميماليد …
پاهاشو محكم چسبونده بود به رونم
البته اینم بگم که از همون اول انتهای سمت راست یونیت خوابیده بودم که در دسترسش باشم
يكم كه گذشت از منشیش خواست که بره كنار وایسه
منشیه هم بعده يه مدت كه بيكار شد گفت :
اگه با من كارى ندارين برم بیرون خيلى كارا مونده كه بايد انجامش بدم
البته من هميشه به منشیاش مشكوك بودم كه باهاش تو اینجور مسائل هماهنگن
دكتر هم گفت نه ميتونى برى … فقط مونده یه کاریش بكنم و خلاص …
( wow “ یه کاریش بكنم ” … دلم هررری ريخت پائين )
و با يه لبخند موذیانه ادامه داد …
شما با خیال راحت به كارت برس … خودم تمومش ميكنم …
منظورش اين بود كه ديگه نیا تو
منشیه كه پشت كرد بهش … گفت : درو هم ببند لطفا …
تق … درو بست و رفت بیرون …