خيلى وقت بود واسه يه كارى ميرفتم دندون پزشكى هر از چند وقت يه بار بايد ميرفتم پيش اين دكترِ. طرف خيلى سر و گوشش میجنبید و سعى ميكرد هر جور شده ما رو بلند كُنه ولى من بهش پا نمى دادم يعنى نه پسش ميزدم نه پا ميدادم.
آخرين بار حتى غير از اينكه حين معاینه كلى دستمالیم كرد. یک بارم لبم و بوسيد ولى من پسش زدم.
هیچوقت محلش نمیزاشتم و همیشه پسش میزدم .
البته قبلا هم اين كار و كرده بود يه چندباری ولى خوب همش بعدش بد خلقی و اينا در اورده بودم سرش. خلاصه حسابى واسم راست كرده بود طرف.
از پيشش كه برگشتم هوس كردم يكم سر به سرش بذارم.
واسش sms دادم “ اين دفعه لبت برعکس خودت خيلى شيرين بود “
پشتش از شدّت كف بهم زنگ زد … جوابش و ندادم. خيلى از این بازی خوشم اومد. هوس كردم بيشتر سركارش بذارم و باهاش بازى كنم.
چند دقيقه بعد باز بهم زنگ زد البته خوب معلومه كه شمارم رو از تو پروندم در اورده بود و چند باری دفعات قبل واسه ادامه درمان و اینا با موبيلم تماس داشت.
بعد از كلى قربون صدقه رفتنم بهم گفت لبت خيلى خیلی خوشمزه بودا…
جواب دادم حالا من حالم بد شد و يه چيزى گفتم …
گفت … يعنى جدى حالت بد شد با يه بوسه…
گفتم ارررررررره… خیلیییییی… البته…
و سكوت كردم
گفتش … البته چى خوشگلم
گفتم … ممممممم البته فقط واسه اون بوسه كه نبود
گفت … پس واسه چى بود
جواب دادم … اون همه دسمالى كه تو كردى ميخواستى حالم بد نشه ؟؟؟
خنديد و گفت بابا چه دستماییی… حالا حين درمان گاهى دستم اگه بهت بخوره ميشه دستمالی؟
با يه ناااااز و عشوه خاصیییییی گفتم …
درمان ؟ چه درمانى … كم مونده بود منو بکنی بابا
يه كم سكوت كرد ، كف كرده بود بدبخت ، انتظارشو نداشت
بعدش با يه صدايى لرزون گفت اى منحرف …
خنديديم !
گفتش نمیخوای بازم بیای پيشم ؟
جواب دادم دكتر توئى تو بايد بگى كی لازمه بيايم
جواب داد بابا فعلا كه این توئی که بايد منو درمان كنى
خنديديم و گفتم ok پس با منشیت هماهنگ ميكنم
اونم گفت باشه هر چى تو بگى
و يكم حرفهايى عادی و بعدشم خدافظى
چند روز بعد واسه اينكه برم پيشش اول از منشیش وقت گرفتم گفت چهارشنبه ساعت 9 شب بيا
به خودم گفتم به بهانه تعویض ساعت بهش زنگ ميزنم تا حشريش كنم
بهش زنگ زدم جواب نداد
يه ساعاتى بعد داشتم رانندگى ميكردم كه خودش زنگ زد
با عشوه بهش گفتم نبینم دیگه جوابمو ندى
گفت ببخشید تنها نبودم … نمى شد عزيزم
گفتم وااااااااا مگه ميخواستى چى كار كنى
اونم گفت با يه خانمِ خوشگلى مثل تو بايد تنهايى حرف زد
گفتمش eeeeee ؟ تورو خدا !!!!
حالا جدی جدی نظرت راجع به من چیه ؟
جواب داد خودت كه ديدى … اونقده خوشگلى كه از همون روز اول كه اومدى نتونستم جلو خودمو بگيرم
گفتمش دكتر … تو همه رو اینقده دستمالی ميكنى ؟
اونم گفت نه بابا همه كه قد تو خوشگل نيستن
البته خبرِشو داشتم كه با بیشتر بیمارای ترگل پرگلش اين كارا رو ميکرد تقريبا
منم واسه همین میخواستم حالشو بگیرم
بحث رو عوض کردم و بهش گفتم ساعت 9 شب بهم وقت دادن … نميشه صبح بيايم ؟
گفت نه بابا صبح خیلی شلوغه
گفتم پس لااقل ۷ بيايم كه تا ۹ تموم شم … ديره به خدا
گفت بااااااااااشه ۷ بيا
گفتم الكى ميگى از ۷ ميام اونجا معطلم ميكنى …اگه معطل بشم ناراحت میشم حالتو میگیرما
گفت چه بداخلاق … وقتى ميگم ۹ مطمئن باش بیخود نمیگم
گفتم اى بدجنس نكنه جور كردى خلوت بشه ها ؟ نکنه خبریه ؟
گفت آاااااااااره عزيزم … خیلی باهات کار دارم
با عشوه سوال کردم مگه میخوای چیکار کنی که میخوای خلوت باشه ؟؟؟
اونم جواب داد میخوام جیگرتو بخورم خانوم بلا …
صدامو خمار کردم و گفتم بدجنس … با ماشینما … نمیگى حالم بد شه چپ كنم ؟
گفت نه عزيزم … حالا تو بيا … خودم حالتو بد میکنم
جواب دادم يجورى ميگى آدم ميترسه … نكنه میخواى همونجا بکنیش …!!!
ساكت شد … بازم كف كرده بود
منم گفتم
نخیر اصلا از اين حرفها نيس … به شرطى ميام كه اذيتم نكنى ها
اونم جواب داد چقده تو منحرفى … ميخوام درمانت كنم فقط
جواب دادم اره جون خودت … ok همون ۹ ميام
بعدشم خدافظى كرد
حسابى كف كرده بود از صداش معلوم بود
روز موعود رسيد
تصميم گرفتم حسابى بچزونمش و حسابى حشريش كنم
تا لب چشمه ببرم و تشنه برش گردونم
با خودم گفتم تا آخرين حد می برمش … حسابى بهش حال ميدم از شق درد بمیره ولى نمیذارم کاری بكنه … تو مطب که کاری ازش برنمیاد
آخ كه چقدر اذيت كردن اين مردای حشرى حال ميده
خيلى….خوشم مياد
دیووووووووووووووونش ميكنم
موهامو كه مِش زده بودم و چند نخ چند نخ جدا جدا كردم و کلیپس زدم
ميدونستم خيلى باهاش خوشگل ميشم خصوصا وقتى از زيرِ مقنعه بیرونه
من تو آرايش كردن خيلى واردم
اينكارو هم جورى ميكنم كه يه شاخه كمرنگ و يه شاخه پر رنگ بشه
نميدونم میفهمين چى ميگم يا نه ولى خيلى توپپپپپپه
يه دامنِ خش خشی هم پام كردم كه اگه بخواد پامو دستمالی كُنه حسابى حشرى بشه باهاش
يه مانتوی تنگ ، اندامى و کوتاه هم پوشيدم كه حسابى بهم مى اومد
با يه صندل سفيدِ توپ كه پاهامو حسابى خوشگل ميكرد
پاهام كه خودش هميشه عين کسم تميز و خوشگله و نيازى نبود آمادش كنم
آخه من پاهای واقعا زيبايى دارم
تا آخرين حدى هم كه ميتونستم آرايش كردم …
رفتم جلوی آینه …
wow وحشتناك خوشگل شده بودم
با شوهرم و پسر کوچولوم كه ۵ سالشه و يكم هم ناخوش بود رفتيم دكتر
تیپم اونقد خفن شده بود که منشیش كه دختر بودبا نيگاش داشت منو ميخورد چه برسه به بقيه مريض ها
سر ساعت ۹ اومد بيرون معلوم بود اومده منو ببينه و صدام كُنه
نگام كرد … نگاش روم مووند … چشاش كاملا گرد شده بود …
منم با يه نگاه پر از نياز …
به صورتى كه هيچ كسِ ديگه اى متوجه نشه آروم با چشام سلامش كردم
كف كرده بود … منشیش پرسيد خانم … ( منو ميگفت ) رو بگم بيان تو ؟
با كلى مكث گفت نه دندونای ايشون خيلى كار دارن … بقيه وضعشون چجوریه
گفت دوتا مريضِ دیگه هستن كه ……
حرفشو قطع كرد و گفت ok اول اونا رو بفرست مریض دیگه ای هم قبول نكن
رو كرد به شوهرمو گفت …
شرمنده آقاي … دندونای خانمِ شما خيلى كار داره
اگه اجازه بدين كه بقیه بيخود معطل نَشَن ممنون ميشم
شوهرم هم گفت خواهش ميكنم طوری نیست
دستامو گذشتم رو قلبم ، گوشه ی لبمو گزیدم و با عشوه نگاش كردم …
يعنى اى بدجنس … دارم ميترسم
يه لبخندِ موزیانه زد و رفت تو
يه احساس خاصی داشتم … با اينكه هوا نسبتأ گرم بود يكم ميلرزيدم
معطل شدن تو اتاقِ انتظار یجوری قلقلکم كرده بود
مريض ها همه كه ويزيت شدن و رفتن منشیش رو به من كرد و گفت :
شما بفرمائین خانمِ …
سلام داستانت خوبه باحرفات خوب خواننده رو حشری میکنی بقیش هم کسشعر گفتم.