حشری کردن آقای دکتر (۱

خيلى وقت بود واسه يه كارى ميرفتم دندون پزشكى هر از چند وقت يه بار بايد ميرفتم پيش اين دكترِ. طرف خيلى سر و گوشش میجنبید و سعى ميكرد هر جور شده ما رو بلند كُنه ولى من بهش پا نمى دادم يعنى نه پسش ميزدم نه پا ميدادم.
‎آخرين بار حتى غير از اينكه حين معاینه كلى دستمالیم كرد. یک بارم لبم و بوسيد ولى من پسش زدم.
‎هیچوقت محلش نمیزاشتم و همیشه پسش میزدم .
‎البته قبلا هم اين كار و كرده بود يه چندباری ولى خوب همش بعدش بد خلقی و اينا در اورده بودم سرش. خلاصه حسابى واسم راست كرده بود طرف.
‎از پيشش كه برگشتم هوس كردم يكم سر به سرش بذارم.
‎واسش sms دادم “ اين دفعه لبت برعکس خودت خيلى شيرين بود “
‎پشتش از شدّت كف بهم زنگ زد … جوابش و ندادم. خيلى از این بازی خوشم اومد. هوس كردم بيشتر سركارش بذارم و باهاش بازى كنم.
‎چند دقيقه بعد باز بهم زنگ زد البته خوب معلومه كه شمارم رو از تو پروندم در اورده بود و چند باری دفعات قبل واسه ادامه درمان و اینا با موبيلم تماس داشت.
‎بعد از كلى قربون صدقه رفتنم بهم گفت لبت خيلى خیلی خوشمزه بودا…
‎جواب دادم حالا من حالم بد شد و يه چيزى گفتم …
‎گفت … يعنى جدى حالت بد شد با يه بوسه…
‎گفتم ارررررررره… خیلیییییی… البته…
‎و سكوت كردم
‎گفتش … البته چى خوشگلم
‎گفتم … ممممممم البته فقط واسه اون بوسه كه نبود
‎گفت … پس واسه چى بود
‎جواب دادم … اون همه دسمالى كه تو كردى ميخواستى حالم بد نشه ؟؟؟
‎خنديد و گفت بابا چه دستماییی… حالا حين درمان گاهى دستم اگه بهت بخوره ميشه دستمالی؟
‎با يه ناااااز و عشوه خاصیییییی گفتم …
‎درمان ؟ چه درمانى … كم مونده بود منو بکنی بابا
‎يه كم سكوت كرد ، كف كرده بود بدبخت ، انتظارشو نداشت
‎بعدش با يه صدايى لرزون گفت اى منحرف …
‎خنديديم !
‎گفتش نمیخوای بازم بیای پيشم ؟
‎جواب دادم دكتر توئى تو بايد بگى كی لازمه بيايم
‎جواب داد بابا فعلا كه این توئی که بايد منو درمان كنى
‎خنديديم و گفتم ok پس با منشیت هماهنگ ميكنم
‎اونم گفت باشه هر چى تو بگى
‎و يكم حرفهايى عادی و بعدشم خدافظى

‎چند روز بعد واسه اينكه برم پيشش اول از منشیش وقت گرفتم گفت چهارشنبه ساعت 9 شب بيا
‎به خودم گفتم به بهانه تعویض ساعت بهش زنگ ميزنم تا حشريش كنم

‎بهش زنگ زدم جواب نداد
‎يه ساعاتى بعد داشتم رانندگى ميكردم كه خودش زنگ زد
‎با عشوه بهش گفتم نبینم دیگه جوابمو ندى
‎گفت ببخشید تنها نبودم … نمى شد عزيزم
‎گفتم وااااااااا مگه ميخواستى چى كار كنى
‎اونم گفت با يه خانمِ خوشگلى مثل تو بايد تنهايى حرف زد
‎گفتمش eeeeee ؟ تورو خدا !!!!
‎حالا جدی جدی نظرت راجع به من چیه ؟
‎جواب داد خودت كه ديدى … اونقده خوشگلى كه از همون روز اول كه اومدى نتونستم جلو خودمو بگيرم
‎گفتمش دكتر … تو همه رو اینقده دستمالی ميكنى ؟
‎اونم گفت نه بابا همه كه قد تو خوشگل نيستن

‎البته خبرِشو داشتم كه با بیشتر بیمارای ترگل پرگلش اين كارا رو ميکرد تقريبا
‎منم واسه همین میخواستم حالشو بگیرم
‎بحث رو عوض کردم و بهش گفتم ساعت 9 شب بهم وقت دادن … نميشه صبح بيايم ؟
‎گفت نه بابا صبح خیلی شلوغه
‎گفتم پس لااقل ۷ بيايم كه تا ۹ تموم شم … ديره به خدا
‎گفت بااااااااااشه ۷ بيا
‎گفتم الكى ميگى از ۷ ميام اونجا معطلم ميكنى …اگه معطل بشم ناراحت میشم حالتو میگیرما
‎گفت چه بداخلاق … وقتى ميگم ۹ مطمئن باش بیخود نمیگم
‎گفتم اى بدجنس نكنه جور كردى خلوت بشه ها ؟ نکنه خبریه ؟
‎گفت آاااااااااره عزيزم … خیلی باهات کار دارم
‎با عشوه سوال کردم مگه میخوای چیکار کنی که میخوای خلوت باشه ؟؟؟
‎اونم جواب داد میخوام جیگرتو بخورم خانوم بلا …

‎صدامو خمار کردم و گفتم بدجنس … با ماشینما … نمیگى حالم بد شه چپ كنم ؟
‎گفت نه عزيزم … حالا تو بيا … خودم حالتو بد میکنم

‎جواب دادم يجورى ميگى آدم ميترسه … نكنه میخواى همونجا بکنیش …!!!
‎ساكت شد … بازم كف كرده بود
‎منم گفتم
‎نخیر اصلا از اين حرفها نيس … به شرطى ميام كه اذيتم نكنى ها

‎اونم جواب داد چقده تو منحرفى … ميخوام درمانت كنم فقط
‎جواب دادم اره جون خودت … ok همون ۹ ميام
‎بعدشم خدافظى كرد
‎حسابى كف كرده بود از صداش معلوم بود

‎روز موعود رسيد
‎تصميم گرفتم حسابى بچزونمش و حسابى حشريش كنم
‎تا لب چشمه ببرم و تشنه برش گردونم
‎با خودم گفتم تا آخرين حد می برمش … حسابى بهش حال ميدم از شق درد بمیره ولى نمیذارم کاری بكنه … تو مطب که کاری ازش برنمیاد

‎آخ كه چقدر اذيت كردن اين مردای حشرى حال ميده
‎خيلى….خوشم مياد
‎دیووووووووووووووونش ميكنم

‎موهامو كه مِش زده بودم و چند نخ چند نخ جدا جدا كردم و کلیپس زدم
‎ميدونستم خيلى باهاش خوشگل ميشم خصوصا وقتى از زيرِ مقنعه بیرونه

‎من تو آرايش كردن خيلى واردم
‎اينكارو هم جورى ميكنم كه يه شاخه كمرنگ و يه شاخه پر رنگ بشه
‎نميدونم میفهمين چى ميگم يا نه ولى خيلى توپپپپپپه

‎يه دامنِ خش خشی هم پام كردم كه اگه بخواد پامو دستمالی كُنه حسابى حشرى بشه باهاش
‎يه مانتوی تنگ ، اندامى و کوتاه هم پوشيدم كه حسابى بهم مى اومد
‎با يه صندل سفيدِ توپ كه پاهامو حسابى خوشگل ميكرد
‎پاهام كه خودش هميشه عين کسم تميز و خوشگله و نيازى نبود آمادش كنم
‎آخه من پاهای واقعا زيبايى دارم

‎تا آخرين حدى هم كه ميتونستم آرايش كردم …
‎رفتم جلوی آینه …
wow وحشتناك خوشگل شده بودم

‎با شوهرم و پسر کوچولوم كه ۵ سالشه و يكم هم ناخوش بود رفتيم دكتر
‎تیپم اونقد خفن شده بود که منشیش كه دختر بودبا نيگاش داشت منو ميخورد چه برسه به بقيه مريض ها

‎سر ساعت ۹ اومد بيرون معلوم بود اومده منو ببينه و صدام كُنه
‎نگام كرد … نگاش روم مووند … چشاش كاملا گرد شده بود …

‎منم با يه نگاه پر از نياز …
‎به صورتى كه هيچ كسِ ديگه اى متوجه نشه آروم با چشام سلامش كردم
‎كف كرده بود … منشیش پرسيد خانم … ( منو ميگفت ) رو بگم بيان تو ؟
‎با كلى مكث گفت نه دندونای ايشون خيلى كار دارن … بقيه وضعشون چجوریه
‎گفت دوتا مريضِ دیگه هستن كه ……
‎حرفشو قطع كرد و گفت ok اول اونا رو بفرست مریض دیگه ای هم قبول نكن

‎رو كرد به شوهرمو گفت …
‎شرمنده آقاي … دندونای خانمِ شما خيلى كار داره
‎اگه اجازه بدين كه بقیه بيخود معطل نَشَن ممنون ميشم
‎شوهرم هم گفت خواهش ميكنم طوری نیست

‎دستامو گذشتم رو قلبم ، گوشه ی لبمو گزیدم و با عشوه نگاش كردم …
‎يعنى اى بدجنس … دارم ميترسم
‎يه لبخندِ موزیانه زد و رفت تو

‎يه احساس خاصی داشتم … با اينكه هوا نسبتأ گرم بود يكم ميلرزيدم
‎معطل شدن تو اتاقِ انتظار یجوری قلقلکم كرده بود

‎مريض ها همه كه ويزيت شدن و رفتن منشیش رو به من كرد و گفت :
‎شما بفرمائین خانمِ …

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «حشری کردن آقای دکتر (۱»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا