سلام اسم من علی و الان 26 سال سن دارم. ماجرایی که می خوام براتون تعریف کنم حدود 4 سال پیش اتفاق افتاد و تقریبا تا پارسال ادامه داشت. به خاطر بحث آبرو این کس و شعرها اسم ها رو کاملا عوض کردم .
ما یک خونه قدیمی ساز سه طبقه داریم که خودمون برای اجاره دادن طبقه اولش رو مستقل کرده بودیم و از همون اول اجاره میدادیم. مستاجرهای زیادی به این خونه اومدند و رفتند اما از این میون مستاجر قبلی برکات زیادی با خودش برای من اورد .
یک خانم بیوه که حدود پنجاه و خورده ای سنش بود . یک پسر و سه تا دختر داشت که همشون ازدواج کرده بودند و بچه داشتند. این خانم که بهش توی این داستان میگم زینت تنها زندگی می کرد. راستش زینت هیچ چیزی نداشت که منو جلب خودش بکنه و اصلا حتی یک بار هم توی فکر سکس با این خانم نرفته بودم. قد تقریبا کوتاهی داشت (160) صورتش شکسته شده بود و مثل همه زنهای این سن و سال بدنش افت کرده بود و تا حدی آویزون بود. راستش بیشتر از همه مامانم نگران بابام بود در این قضیه و فکر می کرد که این زنه ممکنه بابام رو اغوا کنه که این فکرش هم بعد از مدتی تموم شد چون دید که زنه واقعا مالی نیست. من هم که اون دوران اوج دوران کس کنیم بودیم حتا یک بار هم به فکر این زنه نبودم . فقط روی یکی از نوه هاش که نوه بزرگش بود نظر داشتم و یکی دوبار باهاش تیک زدم که جواب نداد. یه دختر 17 ساله بود که عین 23 ، 24 ساله بود و انصافا خوب تیکه ای بود.
آقاسرتون رو درد نیارم من خیلی از اوقات خونه تنها بودم چون مادرم هم شاغله و من هم توی خونه خیلی غلط ها می کردم. این زینت خانم گاهی اوقات بعضی از کارهایی که خودش نمی تونست رو از من می خواست که براش انجام بدم مثلا نصب بخاریش رو من انجام دادم. جابه جایی یخچال و بعضی از اوقات هم آورد خریدهاش و این جور چیزها. یه روز ساعت حدودا 10 صبح بود که دیدم در خونه رو می زنن البته چون خواب بودم خیلی طول کشید تا بیدار شدم و رفتم در رو بازکردم ، یکم هم دیر رفتم تا بپیچونمش چون فقط زینت خانم بود که می تونست پشت در پایین باشه و از اونجا در بزنه من هم زیاد حوصله نداشتم خوابم هم می اومد. بالاخره رفتم پایین و در رو باز کردم دیدم بله زینت خانمه. کلی معذرت خواهی و اظهار شرمندگی کرد و من هم خیلی بی حوصله جوابشو دادم که بفرمائید. گفت که دیشب دامادش چند تا گونی بنج براش اورده گذاشته توی حیاط و رفته، این هم می ترسه که بارون بزنه و خیس بشه . من هم تعجب کردم که گفت بارون آخه اول تابستون بود تقریبا. خلاصه از من خواست کیسه ها رو براش ببرم توی آشپزخونه. منم با یکم اکراه گفتم باشه بزارید لباس تنم کنم( آخه شلوارک و عرق گیر تنم بود) اون هم گفت شما مثل پسرمی و از این حرفا. منم که حوصله نداشتم همونطوری رفتم توی حیاط شروع کردم به آوردن کیسه ها. 5 تا کیسه 30 کیلویی بود. همینیطوری که می اوردم دیدم زینت خانم توی آشپزخون چادرشو در آورده و با یه آستین کوتاه و دامن ایستاده هی لبخند می زنه. یقه لباس خیلی باز بود طوری که کاملا چاک سینه و قسمت بالاش معلوم بود. من زیاد توجه نکردم و همینطوری کیسه ها رو آوردم. آخرین کیسه رو که بردم دیدم با شربت تو آشپزخونه منتظره. گفت خسته نباشی عزیزم و هی قربون صدقم رفت و شربت رو بهم تعارف کرد. منم گفتم خواهش میکنم تا نفسم بالا بیاد آروم شربت رو بهم می زدم. یکم اومد نزدیکم و گفت خوش میگذره علی آقا ؟ و یکم از این کس شعرها گفت . من یکم تعجب کردم. بعدش دستش رو گذاشت روی بازوهام گفت باشگاه میری علی جون؟ گفتم آره این تابستونه بیکارم میرم باشگاه. بعد دیگه هی سر شونه و بازو و سینه منو دست میزد و هی میگفت ماشاالله. من دیگه واقعا شاخ در آورده بودم. شربتمو که خوردم گفتم من دیگه رفع زحمت کنم. اونم گفت یه زحمت دیگه داره برام و ازم خواست قولنج اش رو بشکونم. گفتم زینت خانم من سفت می شکنم یه موقع آسیبی می رسونم اونم گفت قربون زور و بازوت برم تا میتونی فشارم بده. منم یکم دو زاریم افتاده بود که داره می شنگه اما باورم نمی شد رفتم از پشت گرفتمش و دستاشو قلاب کردم اون هم نامردی نکرد و کونش رو چسبوند به کیرم و هی فشار می داد. خلاصه بلندش کردم دو سه تا تق تق کمرش صدا کرد. وقتی گذاشتم روی زمین یهو وا رفت. منو گرفت و گفت نگهم دار. عجب زوری. ایکاش اون خدا بیامرز از این زورا داشت . یکم که گذشت گفتم خوبی زینت خانم گفت آره و همچنان منو گرفته بود . تقریبا بقلم کرده بود و دوباره داشت می مالید منو. من هم کیرم یه کم راست شده بود. دستش رو گذاشته بود روی شکمم هی داشت میمالید بعد یهوه دستشو گذاشت روی کیرم و گرفتش از روی لباس و شروع کرد به مالیدن. نفس نفس میزد و کاملا مشخص بود حشری حشریه. من هم کاملا جا خورده بودم . اینطوری که شد ولش کردم و چند قدم اومدم عقب تر چون واقعا هم ترسیده بودم هم شوکه شده بودم. اون هم یکم اومد سمت من اما نچسبید بهم و همینطوری عین هول ها نگام می کرد. لپ هاش کاملا سرخ بود و با یکم خجالت نگام می کرد. من اومدم برم و یه قدم عقب برداشتم بعد با خودم گفتم این چه کاریه بزار یه حالی ببریم ما هم. اینطوری که شد وایستادم و نگاهش کردم، کیرم هم کاملا راست کرده بود.
بهش گفتم این کارا واسه چیه؟ یکم من من کرد و نزدیکم شد و کمرمو گرفت. گفت خوشم میاد ازت که انقدر دختر میاری توی این خونه و انقدر میکنیشون. منم تنهام و شوهر ندارم یه کیر می خوام. یه ذره نگاش کردم گفتم من حوصله دردسر ندارم و آبروم مهمه. اون هم گفت منم جلوی بچه ها آبرو دارم . دیدم اوضاع خوبه انگار دستمو انداختم روی بازوش و یکم مالیدم اون هم یه دستشو برد روی کیرم گذاشت شروع کرد گردن و لپمو بوس کردن . بعد چسبید به لبم و عین چی بوسش میکرد. عین یه تیکه گوشت تو دستم بود من هم یکم به خودم مسلط شده بودم. دستمو بردم روی کمرشو از اونجا بردم روی کونش. از روی دامن چیز بدی نبود سفت بود. دستمو بردم توی دامنش و کردم زیر شرتش و مالیدمش . سفت تر از اون چیزی بود که به نظر می رسید. هی لمبه های کونش رو میگرفتم و فشار می دادم بعد دوتا دستم بردم زیر دامنش و شرتش رو دادم پایین و هی میچلوندم. اون هم آروم شلوارکمو کشید پایین و کیرم رو گرفت . بهش گفتم بریم توی اتاق روی فرش راحت تر باشیم اون هم مثل کیر ندیده ها کیر راست کردمو گرفت و رفتیم توی اتاق و نشوندمش روی کاناپه . دامن و شرتشو کشیدم پایین گفتم کونتو قمبل کن . از اون زاویه واقعا کونش عالی بود. گرد و تپل و سفت. کسش رو هم دیدم.. خیلی هم پت و پهن بود اونطوری که لای پاش کاملا زده بود بیرون. یه ذره مالیدمش دیدم خیس خیسه. گفتم کاندوم ندارم گفت فقط بکن توش . کیرمو تنظیم کردم و گذاشتم دره کسش یه کم مالیدم بعد با یه فشار گذاشتم توش عین آب خوردن رفت تو. خیلی گشاد بود اما داغ داغ شده بود و انقدر خیس بود که حال میداد. دو تا دستمو انداختم روی کونش و شروع کردم تلمبه زدن. اون هم هی آه آه می کرد. صدای شلپ شلپ کسش بلند شده بود من هم می کوبیدم خیلی داشت حال میداد. یه زن جا افتاده عین موم تو دستم بود. یه ذره که گذشت یه آه گنده کشید و ارضا شد. خودشو دمر انداخت روی کاناپه و ولو شد. بهش گفتم من هنوز نشدم گفت خب بازم بکن. گفتم می خوام از کون بکنمت یه کم من من کردگفت دردم میاد آخه. گفتم یه جوری میکنمت که درد نیاد. هنوز نگفته بود باشه کیرمو که دیگه خیس خالی بود در آوردم و گذاشتم لای پاش. اول یه کم لمبه های کونش رو یهم چسبوندم و لا پایی تلمبه میزدم. بعد یه تف انداختم روی سوراخش و با دست یکم بازی بازی کردم باهاش. دیدم همچین هم تنگ نیست. کیرمو گذاشتم دمش یکم فشار دادم سرش رفت تو. یه آه بلند کشید. با اینکه تنگ نبود اما خب کیر من هم بزرگ بود واسه همین آروم آروم یکم میکردم توش. مدام هم تف می نداختم روی سوراخش. بعد از دو دقیقه دیگه تقریبا باز شده بود. کیرمو تا نصفه کردم تو یه آخ بلند گفت . هی جلو عقب کردم و اون هم هی آخ آخ میکرد. آخرش دیگه خسته شدم با یه فشار تا ته کردم تو. داشت به خودش می پیچید از درد ترسیدم پاره بشه یا چیزیش بشه یکم آوردم بیرون بعد آروم آروم میدادم توی. بعد از چند دقیق دیگه عادی شده بود منم عین چی تلمبه میزدم یه سه چهار دقیقه ای تلمبه زدم دیدم داره آبم می آد. گفتم داره می آد گجا بریزم گفت بریز توش. دیگه آبم اومد و تا ته خالی کردم توی کونش. همونطوری که کیرم توی کونش بود افتادم روش. از نفس افتاده بودم. روی همون کاناپه جا به جا شدیم و کنار هم خوابیدیم خودش رو چسبونده بهم هی لب و گردنم رو بوس می کرد و هی قربون صدقم می رفت. من زیاد حال نداشتم اما کاملا حال کرده بودم. هم باحال بود هم مثل دخترا ادا نداشت.
کاملا تو مشتم بود. همینطوری که داشت با موهم ور می رفت پیش خودم گفتم یه پلیتیکی بزنم اسیرش کنم. گفتم خب این بار دیگه از دستم در رفت اما دیگه نمی کنم از این کارا. یهو حالتش عوض شد با حالت زاری گفت آخه چرا مگه خوب نبود. گفتم چرا خوب بود اما هم زشت من باشما از این کارا بکنم هم چیزهای دیگه. اون هم گفت کجاش زشته ما هم مرد و زنیم دیگه تیاز داریم من الان سه ساله رنگ مرد ندیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم تو هم خیلی خوب بودی با شوهرم اصلا ارضا نمی شدم و حال نمی داد. منم گفتم خب باید به من هم بیشتر از اینها حال بده. گفت چجوری عزیزم هر کاری بگی میکنم. گفتم این روزا زن و دخترها هزارتا کار می کنن تا به مرد حال بدن. لباس سکسی می پوشند کارهای سکسی می کنند و یکم از کس و شعرها تحویلش دادم. اون هم عین هول کیر چسبیده بود بهم می گفت هرکاری بگی می کنم. آقا منم گفتم باید بری یه لباس خواب سکسی خوش رنگ بخری (آخه هیکلش مخصوصا شکم و پهلو هاش یکم توی ذوق می زدنمی خواستم لخت ببینمش) هم به من بیشتر برسی.
ما اون روز یه بار دیگه با هم سکس داشتیم و من برای اولین بار دهن این زینت خانم کیر گذاشتم و یه دور کاملا دهنشو کیری کردم. می گفت تا حالا ساک نزده بوده. آقا فردای اون روز هم زینت خانم یه لباس خواب سکسی شرابی رنگ خریده بود و حسابی با دهن و کون کس اش به ما حال داد. از اون روز به بعد ما تقریبا 4 ، 5 بار توی هفته سکس داشتیم حتی ساعت 3 بعد از نصفه شب من یواشکی میرفتم خونش و یه حالی میکردم اون هم سنگ تموم گذاشته بود هم موهاشو رنگ کرده بود هم بیشتر از نظر لباس و قیافه به خودش میرسید. ما چند وقت اینطوری با هم سکس داشتیم و من هر نوع سکس رو با این زینت تجربه کردم هارد کور و هرچی بگی حتی چند بار دستاشو بستم و گائییدمش. تا اینکه بعد از حدود 6ماه یه اتفاق بسیار خوب برای من افتاد و یه تیکه گوشت دیگه افتاد زیر دستم….