من 14سال داشتم
اوایل بهار بود که اومدیم به خونه جدیدمون دو سه ماه گذشته بود ولی چون من دستی تو پیدا کردن دوست نداشتم اکثرا تنهایی تو کوچه بنبست خودمون پرسه میزدم بالاخره یکی از روزا بود که خانم های همسایه به مادرم گفتن که توی کوچه میخوان آش احسان بپزن و منم که بیکار بودم خواستن برم تو آوردن وسایل و تمیز کردن کوچه یه کمکی بکنم اونجا بود که اولین بار آرزو رو دیدم دختری یه سال از خودم کوچیکتر درشت هیکل و بی نهایت خوشگل و جذاب که جالب ترین قسمت اون دیدارمون این بود که خودش اومد و پیشنهاد داد که کارهای اون روز رو باهم انجام بدیم و این شد داستان اولین دوستیمون اون هم چه دوستی!
آرزو خیلی شلوغ بود تو هر کاری پایه بود بعد دوستی هر روز از صبح تا عصر باهم توکوچه بازی میکردیم انصافا دست هرچی پسر رو از پشت بسته بود فوتبال والیبال بستکبال هر کاری که میخواستیم بکنیم نه نمیگفت. خلاصه روزها گذشتن و ما خیلی با هم راحت تر بودبم یه روز تابستونی لنگ ظهر بود که هر کدوم از بچه ها رفتن پی کارشون آرزو اومد نزدیک من صورتش رو آورد بغل گوشم و یه بوس از صورت من گرفت و آروم تو گوشم گفت اون کارامون هم بمونه واسه یه مدت دیگه !
من هم که انگار برق بگیرتم خشکم زد موندم سر جام خداییش تا حالا به اونجای کار فکر نکرده بودم!؟! بعد اون روز دیگه اتیش منم تندی گرفت انگار که اون حرف آرزو هر لحظه تو گوشم میپیچید یه روز صبح که جلوی خونه اونا با هم بودیم زن داداش آرزو اومد که با مامانش برن بیرون و آرزو بهم گفت میره خونه و زودی بر میگرده / همین که اونا رفتن منم دیدم کوچه خلوت شده و میدونستم که بابای آرزو صبح زود میره و عصر بر میگرده تا در باز بود زدم تو خونشون و یه پامو بلند کردم گذاشتم جلوی در تا آرزو اومد و دید من جلوی در رو با پام گرفتم خندید و خواست از رو پام رد بشه بره بیرون که اونم پاشو بلند کرد و از رو پای من انداخت اونور همون موقع منم پامو کمی هم بلندتر کردم تا اونجایی که زانوم به وسط پاهاش فشار اورد تا نتونه رد بشه
یه چند لحظه گذشت انگار که بهترین لحظه واسم گذشته باشه بعد آرزو یه لبخند شیطانی کرد که منظورم رو گرفته گفت الان نمیشه تا اومد پامو بندازه دستمرو گذاشتم رو لبهاش و پامو انداختم و درو بستم با احساس هر چه تمام بغلش کردم اونم که انگار منتظر ناز کشیدن من باشه دیگه آروم شد و دستاشو انداخت دور گردنم حالا مونده بودم چطور شروع کنم و چی کار کنم اولین بارم بود و ماهواره هم نداشتیم که ببینم بلد باشم فقط در حد تعریفهای سکسی از زبان همکلاسی هام میدونستم و اینکه کیرم توری کلفت شده بود که میخواست شلوارمو پاره کنه تا حالا بیشتر از کفدستی کاری نکرده بودم تو فکر اینها بودم که آرزو صورتشرو آورد جلوتر و لبهای شیرینشرو گذاشت رو لبهام و منم همون کارو ادامه دادم دیگه بعد اون افتادم رو اتوماتیک انگار که 10 ساله تو این کارم با دستم سینه بزرگ آرزو رو گرفتم و ماساژ دادم بعد اینکه متوجه شدیم هنوز جلوی دریم آرزو دستمرو انداخت و گفت بیا بریم اتاق و باهم رفتیم اتاقش دختره خیلی حرفه ای تر از من بود خوب داشتن ماهواره بدون محدودیت هم این مزیت هارو داره!
آرزو ازم خواست که لباسهای اونو در بیارم منم دیگه منتظر نشدم رفتم دوباره ازش لب گرفتم و شروع کردم پیرهنشرو در اوردم سوتین صورتیش هنوزم جلو چشمهامه و شلوارشرو در آوردم که گفت یه لحظه ای بر میگرده متوجه شدم که رفت توالت برگشت اومد جلوتر اونم من و لخت کرد و همه لباسهامو در آورد بعد ازم خواست بخوابیم رو تختش رو تخت شروع کرد با کیر من بازی کرد آخ که چه حالی میداد منم تو این لحظه شورت و سوتین اونو در آوردم اولین بارم بود که یه دختر لخت بغلم بود دستم رو گذاشتم رو کس گوشتی آرزو و شروع کردم لای کس اون و ماساژ دادم بعد چند لحظه وسط پاهاش پر آب بود
و بدنش مثل آتیش گرم منم که دیگه کیرم منفجر میشد تو یه لحظه دیدم کس نرمشرو مثل هلو دارم میخورم و اونم آه و ناله میکنه حالا که دارم به اون روز فکر میکنم هم به اون لحظه ها میخندم و هم میترسم که چه خریتی کردیم ممکن بود هر لحظه مامانش برگرده ولی خدا رو شکر که اون روز شانس باما بود خلاصه بعد مدتی که کس نازش رو خوردم آرزو به ارگاسم رسید و کلی از هم لب گرفتیم الان مونده بودم من و این کیر صاحب مرده که میخواست چوب تخت خواب رو سوراخ کنه آرزو به شکم خوابید رو تخت و گفت با آب دهنت سوراخ کونم و لیزکن منم که دیگه درجه تبم رو 1000 بود این کارو کردم و خیلی آروم سر کیرم و کردم تو سوراخ اولش کمی تنگ بود ولی بعد چند بار رفت و برگشت تا ته کونش رفت تو تازه داشتم حال میکردم که دیدم آرزو هم خوشش میاد منم راحت تر تلمبه زدم و با لذت زیادی خالی کردم تو کونش بعد چند دقیقه موندم روش انگار که دلم نمیخواست از روش بلند شم بعد نعش خودم و انداختم بغل آرزو و همدیگرو بغل کردیم چند تا لب رفتیم
نوشته: عارف