0.0 (طنز)

سلام عرض شد خدمت دوستان گل سایت
اول از همه خواستم بگم یه نویسنده خوب دیگه (که خودم باشم)به جمعتون اضافه شده ولی پشیمون شدم پیش خودم گفتم شایدفکر کنید از دماغ فیل افتادم و از خود راضیم پس همون بهتر ک نگم شماهم شتر دیدین ……….. … من که ندیدم شما هم گوه میخورید دیده باشید!!!
دوم اینکه این داستان خیلی خیلی جدی و البته واقعی هستش به جون همه اونایی که از این داستانهای واقعی که واقعا واقعی هستند میذارن قسم! چی گفتم اصلا!!!
یعنی مدیونین اگه فکر کنین یک درصد دروغ توی این داستانه…بله!!!!
سوم اینکه …….. نه همو دوتا بستونه بریم سر خود داستان
 
من سعید هستم (اگه یه کلمه توی داستان واقعی باشه همین اسممه) این داستان برمیگرده به چندسال پیش اینکه الان چند سالمه یا اون موقع چند سالم بوده به شما اصلا ربطی نداره راستی تا یادم نرفته یه کوچولو از خودم بگم که برید تو حس داستان البته اینی که میگم حتی حدودی هم نزدیک به خود واقعیم نیست ولی بخوام خیلی دقیق بگم فکر میکنید دروغ میگم من هیکلم بد نیست مثل اینام که تو کشتی کج نشون میدن انگار ده سال بدنساز بودم (البته بخوام دقیق بگم باید هیکل راک ضرب در شش بکنین تا حدودا شبیه من بشه اما شما به همون کشتی کج بسنده کنید) چهرهمم بدی نیس برد پیت و ممدرضا گلزار باهم جمع کنین (ضرب در شش) میشه حدودا من!!! فقط تنها مشکلی که دارم سایز کیرمه که حس میکنم خیلی کوچیکه همینم باعث شده اعتماد به نفسم کامل از بین بره حتی چندبار تا پای سکس میرفتم ولی لحظه آخر بخاطر خجالتی که از کوچیکیه کیرم داشتم فرار میکردم حالا اینکه کیرم چه اندازه اییه تو داسنات متوجه میشید
اون سال سوم هنرستان رشته الکترونیک بودم اونم هنرستان نمونه کشوری ابوذر اصفهان(اینم واقعیت داشت آقا شرمنده سعی میکنم دیگه تکرار نشه) یه روز داشتم از هنرستان برمیگشتم اتفاقی اون روز تنها بودم که یه پرادو کنار خیابون ایستاد صدا زد : آقا بخشید آقا . من که عمرا فکر نمیکردم با منه داشتم راهمو ادامه میدادم که باز اومد صدا زد : آقای محترم با شما ام چرا جواب نمیدی؟؟؟ من یه نگاهی به دور و اطرافم کردم پرنده هم پر نمیزد چه برسه به آدم یه نگاه به راننده کردم دیدم یه دختر خانم لاغر اندام و شدیدا خوشکل ( به مرگ همه اون نویسنده ها که گفتم اگه دروغ بگم ) با یه میک آپ ملایم بود گفتم خانم اشتباه گرفتید من آقا هم نیستم چه برسه به آقای محترم یه لبخند خیلی ناز زد که خوشکلیش دو صد چندان کرد گفت میشه یه لحظه سوار بشید؟
 
یه فکری با خودم کردم دیدم دانشمند هسته ایی که نیستم بخواد ترورم کنه بچه مایه هم نیستیم بخواد گروگانمون بگیر فقط اگه بتونه کلیه هام و … در بیاره که به اون لبخندی که زد میارزید به قول بچه های سایت دل زدیم به دریا ( آخه تو داستانها هرکی دلشو به دریا زده بد ندیده گفتم بذار منم یه امتحانی میکنم حالا کدوم دریا و شرایط زدن دل به دریا رو نمیدونم) اما گفتم بشرط اینکه یه بار دیگه لبخندت رو ببینم !!! خلاصه سوار شدیم و ایشون هم راه افتاد تو راه یه کم از خودش گفت اسمش النازه حدودا هم سن بودیم البته شدیدا پولدار بودن گفتم خب با بنده چه امری دارید؟؟؟ گفت با دوستاش شرط بسته که میتونه تو خیابون یکی پیدا کنه اسکولش کنن!!! گفتم یعنی اون بدبختی که قراره اسکول بشه منم دیگه ؟گفت اولش بله ولی الان دیگه نه آخه از تو خوشم اومده میخام بیشتر با تو آشنا بشم داشتیم همین حرفهارو میزدیم که دیدم رفت تو پارکینگ یه خونه ،خونه که نمیشد بگی بی شرف از کاخهای خدا بیامرز شاهمون (خدا لعنتش کنه ) هم بزرگتر و قشنگتره حیاط کامل چمن بود یه استخر جلوی ساختمان بود که از یه آب نمای خیلی شیک آب وارد استخر میشد از حیاط رد شدیم و وارد ساختمان شدیم خونه دوبلکس بود با یه چیدمان خیلی شیک و گرون نشستم روی مبل
 
گفتم: پس کسی خونه نیست
– نه خیر رفتند مسافرت
– به سلامتی کجا تشریف بردن؟؟؟
– تور اروپا
– باهاشون تماس گرفتید سلام منم برسونید و بگید التماس دعا ما رو یادشون بره
– چشم تو فکت خسته نشد این همه حرف زدی؟(توی ماشین هم زیاد شوخی کرده بودم)
– خودم خسته شدم ولی این فک بی پدر سهمیه بنزین جانبازی داره خستگی تو کارش نیس
– بمیری که این….
– انشالله
– کوفت دارم حرف میزنم
– ببخشید حالا مگه چی گفتم که فوری دستت روی بچه بلند میکنی نمیدونی بچه زدن نداره. آهان راستی الان من این جا چیکار دارم باید خونه بشورم باید پاک کنم چیکارباید بکنم؟
– اگه یه لحظه زیپ دهنت ببندی میگم خدمتتون
 
– (واسه اطمینان یه نگاه پایین انداختم بعد گفتم)من شلوارمم زیپ نداره چه برسه به دهنم
رفت از تو آشپز خونه شربت آورد (مثل همه داستانها لابد از قبل آماده داشتن دیگه ) شربت که آورد گفتم :آقا سعید خدا بیامرزدت خوب پسری بودی حیف که جوون مرگ شدی
– چی میگی؟
– هیچی مگه توی این شربت داروی خواب آور نریختی؟
– داروی خواب آور برای چی؟
– تا من بیهوش کنی بعد کلیه هام در بیاری بفروشی بخدا من سنگ کلیه دارم اندازه توپ فوتبال
– چی داری میگی؟ بفرمایید شربت
– خیلی ممنون، اشهدو ان لا الله…
– چی میگی چته؟
– هیچی دارم اشهدمو میخونم که الان قراره دیگه جوون مرگ بشم
– حالت خوبه تو؟
– ب بخدا من ایدز دارم کلیه هام غیر قابل مصرف اند بخدا به زحمتی که واستون داره نمیارزه
شربتی که برداشته بودم یه نفس خوردم چشمهام بستم …….یک دقیقه …..دو دقیقه …….سه دقیقه … آروم چشمهام باز کردم (انگار قسمت نبود کلیه هام بفروشن ) دیدم با تعجب داره منو نگاه میکنه گفت : چته تو ؟؟؟
 
– من هیچی چیزیم نیس چرا بیخود برای بچه مردم حرف درمیارید من چیزیم نیس نگفتی برای چی من اینجام
– بده اومدی اینجا
– نه فقط میخام بدونم قراره کجارو تمیز کنم راستی استخرم میتونم بشورم فقط اگه خوب پول بدید از کجا شروع کنم؟
– بمیری که….
– شما دعای دیگه ایی بلد نیستی در حق ما بکنی
اومد کنارم نشست تقریبا نزدیکم بود گفتم:
– نگفتید من اینجا چیکار دارم کجا باید بریم که من کارم شروع کنم
– شما نمیخواد کاری بکنی جایی هم نمیخواد بری من همین جا کارت دارم
– آخه من هنوز نفهمیدم اینجا چیکار دارم …..
داشتم حرف میزدم که یک دفعه لبهاش رو روی لبهام حس کردم با تعجب نگاهش کردم دیدم چشمهاش بسته تو این عالم نیست اصلا!!! با چشم ابرو اومدنو دست تکون دادنو خواهش یه لحظه … خودمو ازش جدا کردم دیدم عصبانی شد و بد داره نگاه میکنه گفتم : من فهمیدم قراره اینجا چیکار کنم.
 
لبم چسبوندم به لبهاش خواستم لب بگیرم که الناز نتونست جلوی خنده خودش بگیره منو یه هول کوچولو داد دیگه فقط میخندید……. یه کم گذشت خودشو جمع کرد اومد دوباره لبم بوس کرد باز شروع کردیم همینطور که ازش لب میگرفتم خوابید روی مبل منم همراهیش میکردم بعده …. دو … سه ….. ساعت که لبش خوردم شروع کردم به در آوردن لباسهاش (شرمنده یادم رفت بگم لبهاش خیلی شیرین و عالی بودمثل همون داستانها ) روپوش باز کردم زیرش یه تاپ زرد جیغ پوشیده بود برام عجیب بود آخه اصلا با تیپش نمیخوند پرسیدم چرا؟؟؟ گفت این دیگه به عــشـــــــــقـــــــــــــه ســــپــــــاهـــــــــانــــــــه ( همه دست جیغ هورااااااااا) اونم در آوردم سوتین هم نداشت شروع کردم ب خوردن سینه هاش (سایز سینه 10000 همه اون نویسنده ها رو کفن کنم اگه دروغ بگم) بعد از سه …. چهار …… ساعت سینه خوری رفتم پایینتر و شلوار لی که پاش بود خیلی سریع درآوردم رون پاهاش میخوردم و میامدم بالا (آقا تا دیر نشده بگم بدنش سفییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیید سفیییییییـــــــــــــــــــــــــــــیییید بود) از روی شرت شروع کردم خوردن کسش ( جای همه شما خالی کسش یه طعم و بوی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی داشت دقیقا مثل همه اون داستانها مرد نیستم اگه اینا که میگم راست باشه همینو میگن دیگه ؟؟؟؟؟؟ ) بعد چهار ….. پنج …. ساعت که کسش خوردم و اونم حدودا صد بار ارضا شد ( هرکدوم هم با آه و ناله و لرزش هشت ریشتری به جان شما قسم ) تازه یادم اومد هنوز شرت پاشه درش آوردم یه نگاه معنی داری بهش کردم گفت چته؟؟؟ گفتم هیچی شما اینقد حال کردی ولی من هنوز همه لباسهام تنمه
 
اومد ازم لب گرفت ولی زود خودش کشید عقب گفتم چیه گفت حداقل صورتت تمیز میکردی گفتم کس تو اینجوریم کرده پریدم روش و ازش لب گرفتم قیافه خیلی خنده داری داشت اون لحظه کم کم لباسهام در آورد وقتی کیرم دید تعجب کرد ولی چیزی نگفت حدود پنج ….. شش ….. ساعت کیرم توی دهنش بود و داشت ساک میزد (مرگ شما اگه دروغ بگم ) بلندش کردم گفتم بسه به پشت خوابوندمش کرم برداشتم زدم به کونش ( نمیدونم کرم از کجا اومدش ) خواستم بکنم تو که گفت چیکار میکنی بیا از جلو ( پیش خودم گفتم نکنه دختر باشه میخواد زوری خودش به من قالب کنم گفتم اول امتحان مینم ببینم دختره یا نه بعد فکر کردم باید از خدامم باشه الناز زنم بشه نه!!!!!!!! ) خلاصه اومدم بکنم تو که باز صداش درآومد گفتم دیگه چیه گفت اول بازش کن بعد گفتم آخه این کیر کوچولوی ما که دیگه این حرفارو نداره یه انگشت کردم تو دیدم خیلی تنگه ( دیگه نمیدونم به چی قسم بخورم که دارم راست میگم ) بعد شد دوتا انگشت …… سه تا انگشت ….. چهار تا ………. مشته بسته …………… با ساعد ……. آرنج ……… گفتم بسه دیگه کیرم گذاشتم روی کسش یه فشار آوردم سرش رفت داخل آروم آروم داشتم کیرم فرو میکرد قبل از اینکه تموم کیرم توی کسش بره حس کردم جایی تنگ گیر کرده کمی فشارم بیشتر کردم تا رد شد دیگه مطمئن بودم همه کیرم توی کسشه ولی نمیدونستم اصلا حال میکنه یا که نه من داشتم حال میکردم همینجور داشتم تلنبه میزم که نگاهم افتاد به صورتش و کیرم دیدم که از دهنش زده بود بیرون نگو اون تنگی که دور کیرم حس کرده بودم گردنش بوده منظره جالبی بود یه جورایی همزمان با کردش واسم ساک هم میزد تازه کیرم نسبت به موقعی که ساک میزنن برعکس بود که دیگه برام خیلی جالب بود ( کیر سرشو میکنن توی دهن ساک میزنن اما الان سر کیرم از دهنش بیرون بود ) حدود شش…… هفت …. ساعت کردم گفتم خسته شدم پوزیشن تغییر بدیم بهتره به پشت خوابید منم از پشت کردم توی کسش باز شروع کردم به کردن
 
اینقدر ادامه دادم که خسته شدم باز تغییر پوزیشن دادم خلاصه توی انواع و اقسام پوزیشنها کردمش تا حس کردم آبم میخوا بیاد کیرم کردم توی دهنش فکر کرد میخوام ساک بزنه اما وقتی آبم اومد حالش بد شد خواست کیرم از دهنش در بیاره ولی من به زور نگهش داشتم و تا ته آبم توی دهنش خالی کردم و بیحال روی تخت دراز کشیدم ( ما سکسمون روی مبل شروع کردیم چی شد که الان روی تختم برای خودمم عجیب بود دیگه قسم نمیدم میگم کون لقتون که فکر میکنین من دروغ میگم ) بعد این که کارمون تموم شد رفتم پایین تا لباسهام بپوشم الناز هم اومد گفت خیلی خیلی خیلی این سکس براش لذت بخش بود ( کون لقتون من دروغگو نیستم )تازه شماره منو گرفت گفت میخواد با هم دوست بشیم چون دلش نمیخواد این تجربه بینظیر همین یکبار باشه قبول کردم بعدم با خواهش زیاد قبول کردم منو برسونه
کییییییییییون لق همه شماهایی که میخواین بگین این داستان خیالیه این داستان از خود شما هم واقعی تره
شرمنده میدونم خیلی زیاد بود ولی دوس داشتم شما هم این خاطره خونده باشید. بله!!!!!! خاطره اینجوری هم مپل این نداده ها نگاه نکنین کس شعر گفتنه منم تمومی نداره
اگه دوست داشتید بگید تا خاطرات بیشتری از سکسهای خودم و الناز براتون تعریف کنم.
کوچیک شما سعید

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «0.0 (طنز)»

  1. خیلی گوهی کثافت عوضی مادر جنده درضمن گوه خوردی داستان نوشتی و از خودت تعریف کردی شاشیدم تو دهن بوگندوت

  2. نمیدونی بعد از چقدر وقت خندیدم بازم بنویس
    عالی عالی بودددددددددددددددددد

  3. واقعا عالی بود بسیار زیبا نوشته بودی اما قسم هاش کلی حالللللللللللللللللللللللللللللللل میداد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا