گی منو ایمان جون

سلام
 
من فرشاد هستم و 25 سالم باقد180 من اصفهان هستم ویه مغازه گیم نت دارم که بچه های ناز وخوشگل زیاد میاند آنجا این داستان که نه یه خاطر به یاد ماندنی از زمستان 92 برج 11 که دارم می‌نویسم خب شغل من جوری هست که اکثر با بچه ها در ارتباط هستم و یه پسر به اسم ایمان بدجور منو به خودش جلب کرده بود یکم هم از ایمان بگم و خاطره را آغاز کنم ایمان جون یه پسر باقد 165 و18 سالشه موهاش لخت ومشکی تیره باچشمهای عسلی ومژه های بلند وفر خورده که زیبای چهرش را چند برابر میکنه ایمان جون نه لاغر بود نه چاق اندام سکسی نرمالی هم داشت اون روزی دو ساعت نیومد با دوستاش یا پسر عموهاش بازی میکرد وخیلی ها هم عاشقش شده بودند خودش هم میدنست ولی منم موظبش بودم اونم اعتمادش نسبت به من روز به روز بیشتر می شد و منو,هم روز به روز بیشتر حشری میکرد تا نقشه کشیدم که هر طور شده یه حال اساسی باهاش داشته باشم اون تازه سینه هاش مایه کرده بود کمرش باریک ویه کون گرد وخیلی خوش فرم که وقتی جلو من راه میره من تا شب,از شق درد میمردم
 
اون همشه لباس های اندامی تنگ می‌پوشید وچون داخل مغازه بخاری روشن بود و کمی هم شلوغ مغازه خیلی گرم میشد وایمان لباس هاشو درمیورد ویه تیشرت اندامی وشلوار لی کشی تنگ میپوشد وتا,روی صندلی می‌نشست وبلند میشد شلوارش لای کونش گیر میکردهمینطور که راه میرفت قنبل هاش پایین بالا میشد که من را مات ومبهوت ومیدید من خیلی بهش علاقه پیدا کردم وگیم رایگان براش میزارم هی باهم شوخی میکرد حتی گاهی اوقات گه جای حساس بازی میرسید من قطع میکردم و اون میومد چند تا بوس آبدار به صورتم میکرد که منو از خود بی خود میکرد لبهای باریک و قرمز و داغ تا ادامه بازی را براش میگذاشتم تا یه روز آمد بوسم کنه بهش گفتم باید لبم را بوس کنه آنم گفت جلو بچه ها نه یه ساعت دیگه که خواستی مغازه را ببندی و کسی,نبود تا شنیدم قلبم به شدت شروع به تپیدن کرد ومن لحظه شماری میکردم تا اینکه هرکی گیمش تموم شد دیگه ردشون کردم گفتم ظهره میخوام برم خونه وهمه را فرستادم رفتند 40 دقیقه گذشته بود تا فقط من شدم و ایمان
 
بازی بستم بهش گفتم بسه دیگه بیا قولی که دادی بهش عمل کن آمد گفت فقط,همین یه باره ها یه موقع فکر دیگه ای نکنی گفتم باشه پریدم در بستم امدم پیشش نشستم لبش را گذاشت رو لبم لب داغ و شیرین رفتم تو یه عالم دیگه که دیدم محکم کوبید تو سینم به خودم امدم بهش نگاه کردم خندید گفت لبمو کندی گذشت فرداش نیومد فکر کردم دیگه نمیاد خیلی ناراحت بودم واون روز بد ترین روز بود پس,فردا دیدم با 3 نفر دیگه آمد فکر کردم برا دعوا آمده دیدم آمد جلو سلام کرد گفت فیفا 2013 را بزار میخوام شرطی بازی,کنم اون روز روز باختش بود دوساعت بازی کرد همش باخت فکر نمی کرد اینجوری بشه پول همراهش نداشت منم گفتم عیب نداره یه حساب دفتری برات باز میکنم آخر ماه که شد بده اونم خیلی خوشحال شد قبول کرد خلاصه رسید به آخر ماه و از من خواست تا ببینم حسابش چه قدر شده منم گفتم حساب میکنم خو استی بری بهت میگم حسابش را جمع زدم 89 هزار تومن شد خواست بره گفت حسابم چه قدر میشه گفتم به غیر اون گیم های رایگان 99 تومن شده تو 89 تو من بده
 
یکم شکه شد گفت من 40 تومن بیشتر نمی تونم بهت بدم بهش با خنده گفتم یه جور دیگه حساب کن گفت چه جوری گفتم شاید یکم درد داشته باشه قبول نکرد بهش گفتم 40 تومن هم نمی خوام یا همون 99 را باید امروز بدی وگرنه میام از بابات میگیرم یکم فکر کرد قبول کرد گفت کی گفتم ساعت 3 بیا میریم خانمون کسی نیست قبول کرد و رفت ساعت 12, بود منم برق قطع کردم گفتم برق رفت منم میخوام تعطیل کنم همه را بیرون کردم رفتم خانه یه دوش گرفتم پشم ها م را هم از ته زدم ساعت2:30 دقیقه بود امدم دم مغازه منتظر ایمان شدم تا بیاد ایمان آمد ولی عصبانی بود از دستم منم یکم سر به سر گذاشتم وباهاش تا خانه شوخی میکردم رسیدم خانه و اون ترسیده بود تو نمیومد فکر میکرد کس دیگه هم هست میگفت بریم مغازه زود کارتو بکن منم بغلش کردم اوردمش تو اتاق گفتم همه جارا بگرد کسی نیست یکم قربون صدقش رفتم تا آروم شد یه فیلم سکسی گذاشتم و روی تخت خوابوندمش وافتادم روش شروع کردم به خوردن لبهای باریک وداغش بعد امدم سراغ سینه هاش,که تازه مایه کرده بود یکم خوردم نذاشت گفت دردم میاد بلندش کردم و شلوارش را در آوردم
 
زیرش یه شورت هفتی قرمز و تنگ پوشیده بود که کونش جلوه خاصی پیدا کرده بود و شرتش لای قنبول هاش مونده بود وخط کونش دیونم میکرد از روی شرت شروع کردم به خوردن ولیسیدن کونش ودستم بردم تو شرتش کیرشو مالوندن خودشم داشت لذت میبرد بعد یه 2 دقیقه شورتشم دراوردم وسوراخ کونش که قهوای روشن بود و یه تار مو هم نداشت جلو چشم هام نمایان شد شروع کردم به بوسیدن وخوردنش حرارت لای کونش بیشتر حشریم میکردکیرم آنقدر سفت شده بود داشت می ترکید که آبم آمد ایمان تا حالا منی ندیده بود از نزدیک یکم خوابیدم پیشش تا دوباره شق کردم حالت 69 شدیم وشروع کردیم برای همدیگر ساک زدن ایمان زود بلند شد وگفت از ساک زدن خوشش نمیاد.منم رفتم وروغن زیتون را آوردم و ریختم روی کمر باریک ورون های سفیدش و شروع کردم به ماساژ دادن بدنش وبدن مثل برفش رنگ لبو قرمز شد اونم داشت حال میکرد همینطور که ماساژ میدادم انگشتم را یواش یواش تو سوراخش کردم اول خودشو جمع کرد یکم قربون جونش رفتم و به کارم آدامه دادم تا سوراخش جا باز کرد و خودش میگفت دارم لذت میبرم بهش,گفتم الان لذتت را بیشتر میکنم کیرم را روغنی کردم و.پاهاش را دادم بالا به شکل هفت و یه پشتی زیر کمرش گذاشتم وسر کیرم را گذاشتم در سوراخش ویواش کردم توش که خودش را عقب کشید وجیق زد
 
بهش گفتم دردش همینه یکم که گذشت دوباره لذت میبری دوباره سر کیرم را کردم توش وای که حرارتش واقعا دیونه کننده بود یکم بی حرکت موندم تا جا باز کنه وبیشر کیرم را توش میکردم تا کیرم کامل رفت توش خوابیدم روش شروع کردم به خوردن لب هاش و تلمبه زدن ایمان هم یواش ناله میکرد تا شدت تلمبه را زیاد کردم وناله هاش تبدیل به جیغ شد کیرم را در آوردم و دوباره توش کردم خیلی حال میداد چند بار این. کار کردم و آبم را با فشار توی کونش خالی کردم و 10 دقیقه بی حرکت روش خوابیدم تا کیرم خوابید واز کونش در آمد به ایمان گفتم خیلی دوستش دارم اونم راضی بود چون بار اولش بود هم درد کشید وهم لذت برده بود بهم گفت که دیرش شده از روش پاشدم ولی آنقدر کمر خالی کرده بود دیگه نای بلند شدن نداشتم ایمان سریع پشتش را پاک کرد و لباس ها شو پوشید و تشکر کرد هم بخاطر ماساژ هم به خاطر بدهی منم به خاطر حال توپی که داده بود ازش تشکر کردم گفت سوراخش درد میکنه گفتم چون اولین بارت بود اینجوریه فردا خوب میشه اون رفت منم خوابم برد ساعت7 شب بود از خواب بیدار شدم و 2 ساعت خوابم برده بود ویه احساس خیلی خوبی داشتم وهفته یه بار با ایمان جون سکس دارم
 
فرشاد

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «گی منو ایمان جون»

  1. داستان جالبی بودخوشم آمد عکس ایمان را اگه داری بزار منم عاشق پسرم اصفهان هم هستم پایه رفاقتی پی ام بده
    فعلا

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا