کلاس موسیقی

 

حدود یه ماه پیش قرار بود با دو تا از دوستام واسه تمرین یه ترانه واسه خوندن،بریم یه کلاس موسیقی…آخه اونجا اتاق کرایه می داد…هنوزم میده.خلاصه،من و علی و آرتین یه روز با دو تا گیتار و یه کیبورد رفتیم اونجا.ساعت کرایمون ده صبح بود و هنوز کسی جز منشی نمیومد؛چه مدیر اونجا،چه شاگرداش…پس اول صبحا خیلی خلوته اونجا.منشیه هم که یه داف اند کون بود…نمیدونی!الآن هر چی بگم نمیتونی تصور کنی چی بود…فک کن تا یکیو ببینی و پشمات فر بخوره از وضع پایین تنش!خلاصه رفتیمو…تا وارد شدیم کنار در،میز منشی بود…دختره هم نه چاق خیکی،نه!بدن پری داشت و همین بیشتر آدمو حشری می کرد…نشسته بود و داشت با کامپیوتر ور میرفت که ما سه تا رفتیم تو.سلام کردیم و اونم با گرمی جواب داد.انگار بی.افاشو دیده بود…!من آخر از همه رفتم…بچه ها رفتن نو اتاق تا وسایلو ببرن،منم وایسادم که کرایه و وقت و اینارو باهاش هماهنگ کنم.بهش گفتم:”ببخشید اول صبی مزاحم شدیما…”اونم با لحن شیطنت آمیز گفت:”خب پولشو میدین دیگه…!”گفتم:اونکه بــــله!”بعد پرسیدم تا کی اینجا خلوته؛چون شلوغ که میشد،سرو صدا میشد و دیگه تمرین نمیشد کرد…گفت کلاسا تا ساعت دوازده شروع میشن.مدیر اینجام که فعلا رفته کیش واسه اجرای گروه خودش…دیگه سرتونو درد نیارم،منم بعد از یه گپ حسابی و از پی اون،سیخ شدن آلت مبارکم(!)،رفتم سر تمرین و ساعت یازده و نیم،اومدیم بیرون.دختره گفت:”نیم ساعت زودتر اومدینا.”آرتینم گفت:”بیشتر نیاز نبود.”دختره گفت:”پس یوخده پول باید پس بدم…”منم واسه شیرین عسل بازی گفتم:”فدای سرت عزیزم…!قابلتو نداره!”علی بهم تشر زد که:”چی میگی اسکل؟”گفتم:”هیچی نگو کار دارم…!”علی هم سریع قضیه رو گرفت…!داشتیم میرفتیم که دختره به من گفت:”آقا پسر.تو یه دقه وایسا…”گفتم:”چرا؟چی شده؟”گفت:”وایسا حالا بهت میگم.”بچه ها هم زیر چشمی نگام کردن و علی گفت:”بیرون منتظرتم.”دختره سریع گفت:”نه…شما برید،یکم ممکنه طول بکشه…نیم ساعت علافید!”منم بدم نمیومد راستیتش!

 
پس گفتم:”برید ببینم چیکارم داره…!”بچه ها رفتن و گفتم:”جونم؟کاری داشتیم؟!”گفت:”اسمت چیه؟”گفتم:”فرض کن اردلان؛چطور؟!”در صورتی که کاملا میدونستم واسه دوستی داره می پرسه!گفت:”منم بهارم!”گفتم:”خوشوقتم…نیم ساعت واسه چیه پس؟!”گفت:”میدونی چیه؟گوشیم مشکل دار شده…میتونی درستش کنی؟”گفتم:”تا ببینم چی باشه…”گوشیشو خواست بده دستم،منم شیطنت کردم و دستشو که دراز بود واسه دادن گوشی،یه لمس سکسی ای کردم و اونم خندید.گرفتم و حدود پنج دقیقه ای باهاش ور رفتم و آخر گفتم:”نوچ!نمیتونم.”اونم گفت:”تو پسر خوبی هستیا اردلان…شمارتو بگو داشته باشم بعنوان یه دوست!”منم از خدا خواسته،گفتم:”ای به چشم!”شمارمو دادمو اونم شمارشو داد.باهاش دست دادم و خداحافظی کردمو اومدم بیرون.رفتم خونه و خلاصه،شب وقت خواب براش فرستادم:”گوشیت چی شد؟”بعد دو-سه دقیقه فرستاد:”خوب شده!چیکارش کردی؟”با شیطنت نوشتم:”مالوندمش تو دستام،ولی فک نمیکردم خوب شه!!”اس داد که:”مالوندن دستات اینقد معجزه میکنه؟!” نوشتم:”بـــله…چه جورم…!” نوشت:”خب این دست معجزه گرتو رو سینه های منم میزدی که چند وقته مشکل داره…!!!!”
آقا اینو نگفت و من حشرم سیصد و شصت نزد بالا؟!! جوری شد که سریع اس دادم:”فردا میام خوب از دست معجزه گرم برای سینه های نازنینت استفاده میکنم!!” مث اینکه اونم حشری شده بود چون اس داد:”پس پستونام منتظرتن عزیزم!” منم که نزدیک بود خشتکم از فرط سیخی کیر پاره شه،گفتم:” باشه…میخوای برات هم بمالم هم بمکم؟!چون مکیدنش اصلا یه چیز دیگس…از قبلم بهترت میکنه!” اس داد:”دیگه پر رو نشو!”
خلاصه یوخده سکس اس.ام.اسی کردیم(!) و با حشر فراوون جفتمون خوابیدیم.
 
صبح روز بعدش،دیگه طاقتم طاق شده بود…باید میکردمش بهارو…!واسه همین،بچه هارو خبر نکردم و فقط با یه گیتار رفتم که ضایه نشه که بی ساز رفتم اونجا چیکار…کسی میدید،شک میکرد.ساعت نه و نیم رسیدم اونجا.هنوز در بسته بود و کسی نیومده بود.همونجور کیر سیخ وایساده بودم دم در تا بهار و دیدم که اومد؛تا اومد خواست دست بده،بغلش کردم و بعد یه لب ازش گرفتم.آخه دیگه طاقت نداشتم! اونم انگار که خوشش اومد؛چون بلافاصله گفت:”خوبی عزیزم؟دیشب از پستون درد داشتم می مردم…!”دروغ میگفت و خیلی واضح بود…ولی به روی خودم نیاوردم و از همون دم دردستمو دور گردنش حلقه کردم و از اونطرف یه لپ سینه و از اینطرف اون یکی لپ سینشو گرفتم و شروع کردم مالوندن و گفتم:”ببین چه میکنه دست اردلانت…!”سریع دستمو کشید و گفت:”بابا بزار بریم تو…جلو مردم؟!ببینن که دیگه هیچی دیگه!” گفتم:”اوه…!راس میگی بهارم!”خلاصه سرتونو درد نیارم،رفتیم تو.به محض ورودمون،در اصلیو بستیم و دیگه اونم که معلوم بود،داشت از حشر می مرد،سریع سرمو با دوتا دستش گرفت و آورد جلو و بهم یه لب مشتی مشتی،از اونایی که آب جغیا به محض گرفتن در میاد،گرفت! حالا منم حشری!یه لبی ازش گرفتم که از ته حلقش اووم اووم میکرد که یعنی خیلی خوشش اومده!رفتیم تو یه اتاق تمرین که کفش موکت بود.سریع مانتو تنگشو در آورد و منم کلا خودمو لخت کردم.منتظر همین لحظه بودم.یه نیگا به کیرم انداخت و گفت:”واو…!کیرت چه مامانه…جیگر کیرتو!” گفتم:”بزار درد تو رو بخوابونم،اون وقت میدم تو هم درد منو که از دیشب حسابی زیاد شده،بخوابونی؛اوکی خوشگلم؟!” اونم از خدا خواسته گفت:”اوکی هندسام!” منم درنگ نکردم و سوتین تنگ زنبوریشو در آوردم و همونجا به شرتشم رحم نکردم و شرتشو چنان کشیدم که صدای جر خوردنش در اومد! بهار گفت:”مث اینکه خیلی عجله داریا…!” منم گفتم:”چرا که نه؟دیشب ده بار نزدیک بود آبمو در بیاری دختر!” با لحن شیطنت آمیز گفت:”حالا کجاشو دیدی؟!!…” تا اینو گفت رفتم تو سینه های پرش!تا تونستم و داشت،ازش خوردم و خوردم و…اوووم!اونم هی آه و اووه میکرد و منو حشری تر! گفت :”حالا بده من دردتو درمون کنم!” گفتم:”سریع تر!” اونم عین قحطی زده های کیر ندیده،پرید و تخمامو میمالید و کیرمو تا دسته کرد تو حلقش…یکم اوق زد ولی بعد عادت کرد.وااای!!! انگار که یه عمر تو کار ساک زدن بوده!جوری میزد که تو اون هفت-هشت دقیقه،سه بار کامل،آبمو در آورد و همشم رفت بالا!
 
سریع 69 شدیم و تا جایی که دهنم وا میشد،کسشو گاز میگرفتم؛گاز میگرفتما!! طوری که دیگه تا مرز جیغ بنفش رفته بود!تا خود ساعت دوازده و یکم اینور-اونور بی خستگی از هم لذت بردیم و خلاصه بگم تموم که شد یه ده دقیقه ای هم لب مشتی گرفتیم و بعد ناگفته نماند که هم از کس کردمش و هم از کون؛انگار هم من و هم اون داشتیم عقده هامونو خالی میکردیم تو کس و کیرمون…!
دیگه همینجوری گذشت و من تا همین دو هفته پیش باز هر هفته دو-سه باری باهاش وایلد سکس داشتم و هنوزم باهاش رابطه اس.ام.اسی دارم…انگار که همون کس و کونیه که یه عمر باید دنبالش می گشتم…!!

نوشته: اردلان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا