چگونه رامين برده همسرش شد

من 25 سالمه و همسرم سهيلا 20سالشه راستش ما از طريق چت با هم اشنا شديم وقتي من براش مينوشتم که از بوي جوراب خانما خوشم مياد خيال ميکرد من دارم مسخره بازي در ميارم و اصلا باورش نميشد کم کم که به هم علاقمند شديم بلاخره راضي شد که تماس تلفني داشته باشيم و بعدشم قرار گذاشتيم راستش بار اول که قرار گذاشتيم اصلا روم نميشد تو صورتش نگاه کنم اونم به روي خودش نياورد که من درباره جوراب چه چيزايي گفتم البته اينم بگم که فقط ملاک من براي ازدواج بوي جورابش نبود!!هم قافه هم تحصيلات هم نجابت و.. را هم در نظر گرفتم
وقتي بهش پيشنهادازدواج دادم نه نگفت ولي قبول هم نکرد گفت بايد از همديگه شناخت بيشتري پدا کنيم چند وقتي به همين منوال ميگذشت با هم تلفني صحبت ميکرديم قرار ميگذاشتيم درباره همه چيز ميگفتيم الي بوي جوراب!!
ديگه داشتم کلافه ميشدم روم نميشد چيزي بهش بگم اخه حالا ديگه قرار بود با هم ازدواج کنيم اونم چيزي نميگفت تا اينکه يه بار برام اف گذاشته بود بعد از حرفاي عاشقانه اخرين جمله اي که نوشته بود اين بود که رامين کي ميايي جورابامو بشوري خيلي کثيف شدن باورم نميشدبعد از چند مدت خودش اين بحث رو پيش بکشه خيلي خوشحال شده بودم اولين تماس تلفني که باهم داشتيم داشتيم قرار ميزاشتيم که منم بهش گفتم سهيلا خانم هر وقت دوست داشتين جوراباتونو بيارين من بشورم اونم گفت ميارم ها منم گفتم خب بيار نامرداش نشورن !!
 
خلاصه رفتيم سرقرار تو کافي شاپ بوديم بعد از کلي جروبحث در مورد موضاعت مختلف يکدفعه ديدم دست کرد تو کيفش يه جفت جوراب زرد رنگ ساق کوتاه دراوردگفت بفرمايين اينم جورابم تميز بشورين بيارين باورم نميشد از خوشحالي داشتم ديوونه ميشدم جورابشم خيلي کثيف بودن
تو ماشين بهم گفت رامين جدي از بوي جوراب خوشت مياد منم گفتم خب اره ديگه چکار کنم از بچگي عادت کردم گفت اگه راست ميگي اينا رو بو کن من ببينم منم يه گوشه وايستادم جورابشو گرفتم جلوي دماغم شروع کردم به بوکردن واي چه بويي هم ميدادشروع کرد به خنديدن گفت خاک برسرت خيال ميکردم شوخي ميکني گفتم ديدي که شوخي نميکنم گفت باشه مشکلي نيست از حالا ميتوني جورابمو بو کني و اونا رو بشوري ولي يه قول بايد بهم بدي گفتم هر چي تو بگي عزيزم گفت بايد قول بدي از حالا فقط نوکر خودم باشي و فقط جوراباي منو بو کني و بشوري ديگه دوست ندارم جوراباي دختراي ديگه رو بو کني منم بهش قول دادم
خلاصه از اون روز به بعد من با خيال راحت جورابشو بو ميکردم و اونا رو ميشستم
يه بار بهم گفت فکر کنم تو بين تموم مرداي دنيا تکي اخه فکر نکنم هيچ مردي از بوي پا و جوراب زن خوشش بياد بخاطر همين منم تصميم گرفتم رابطه بين ميسترس و برده رو به اون معرفي کنم اولش باورش نميشد ولي وقتي يه بار يکي از سايتهاي ميسترس و برده رو بهش نشون دارم باورش شد که غير از منم مردايي هستن که دلشون ميخواد برده يه زن باشن بدجوري هم خوشش امد همون دوران نامزدي بهم گفت که وقتي ازدواج کرديم من ميسترس تو ميشم و تو هم نوکر دست به سينه من
تموم کاراي خونه رو هم تو بايد انجام بدي منم که خيال ميکردم شوخي ميکنه قبول کردم رو به درد نيارم ما با هم ازدواج کرديم.
 
روزاي اول ازدواج که همش مهموني بوديم وپخت و پزي تو خونه انجام نميشد ولي از وقتي اشپزي کردن شروع شد يکدفعه ديدم گفت يادته قبل از ازدواج چي بهت گفتم گفتم نه گفت قرار شد من ارباب باشم و تو نوکر گفتم خب کي چي گفت ببين رامين ميدونم اشپزي بلد نيستي
منم بخاطر همين فقط تو خونه اشپزي ميکنم کشيدن غذا شستن ظرفها جارو کردن وخلاصه تموم کاراي خونه با شماست باورم نميشد اما هم دوسش د اشتم هم اينکه قبل از ازدواج بهش قول داده بودم بخاطر همين قبول کردم باورتون نميشه تموم کاراي خونه به گردن منه شستن ظرفا جارو کردن خريد و…خانم فقط دستور ميدن
ومنم مثل يه برده اطاعت البته بگم خودمم از اين کار لذت ميبرم يه بار يادم رفته بود يه
قابلمه رو بشورم باورتون نميشه صدام کردم چنا سيلي تو صورتم زد که برق از چشام پريد گفت اينو زدم که حواستو جمع کني کاراتو درست انجام بدي دفعه ديگه با کمربند سيات ميکنم برده من!!
شوکه شده بودم ولي خب دردش خيلي لذت داشت نميدونم چي شد يکدفعه از دهنم پريد گفتم عرضه ميخواد يکدفعه عصباني شد گفت چي گفتي گفتم هيچي بابا شوخي کردم گفت گو خوردي شوخي کردي الان نشو.نت ميدم کي عرضه داره
رفت تو انباري وقتي که امد ديديم کمربند چرمي خودم دستشه گفت خب اقا رامين پيرهنتونو دربيارين تا بهتون بگم کي عرضه داره گفتم سهيلا جان بيخيال عزيزم داشتم باهات شوخي ميکردم يکدفه داد زد گفتم رامين پيرهنتو درار منم به ناچار دراوردم
گفت بخواب رو تخت گفتم سهيلا ترخدا اذيت نکن گفت ببين رامين ما قرار بود نقش ميسترس برده رو هم بعضي وقتا بازي کنيم الانم وقتشه عزيزم!!
 
منم گفتم هر چي شما بگين کمربندو برد بالا وقتي رو کمرم فرو اورد از ته دل جيغ زدم بد جوري اتيش گرفتم ايندفعه واقعا شروع کردم به التماس کردن سهيلا ترخدا غلط کردم گه خوردم مگه به گوشش ميرفت تازه گرم شده بود چپ و راستم کرد خيلي اون روز کتک خوردم باورتون نميشه اگه بگم اشک از چشمام جاري شده بود
گفت برا امروز بسه حالا فهميدي کي عرضه داره گفتم بله خانم خانما قشنگ فهميدم
خلاصه اين از روابط من و همسرم سهيلا راستي اينم بگم وقتي از بيرون مياد اگه من خونه باشم و سرکار نباشم بايد کفشاشو از پاش دربيارم پاشو ببوسم بعد چهار دست و پا ميشم اونم سوارم ميشه تا ميريم کنار مبل خانم پايين ميشن پاشونو دراز ميکنن رو ميز منم کلي جوراباشونو بو ميکنم بعد جوراباشو درميارم و سهيلا هم که اين کارو خيلي دوست دارم ميگه که بايد پاهاشو بليسم روزاي اول خيلي از اين کار بدم ميومد ولي الان با لذت اين کارو انجام ميدم راستي ازش قول گرفتم اين رابطه به صورت يه راز بين من و اون باقي بمونه و هيچ کس خبر دار نشه نميدونم شايدم يه روز…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «چگونه رامين برده همسرش شد»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا