نقطه سر خط

بوی گند دهنش ، دل و رودم و از حلقم میکشید بیرون با اینکه ده دقیقه ای میشد ارضا شده بود ولی انگار قصد نداشت هیکل لشش و از روم جمع کنه ،صورتش عمود به نیم رخ صورتم بود.با گوشه چشم نگاش کردم چشماش بسته بود آروم آروم نفس میکشیدو بوی گهی و که از دهنش میزد بیرون و روونه ی صورت من میکرد ! یه تکون به خودم دادم و چشماش و باز کرد. گفتم بلند شو میخوام برم حموم .سرش و آورد بالا میخواست بیخ گلوم و بوس کنه که گردنم و کج کردم و خودم و کشیدم بالا . حس کردم دندوناش و بهم فشار داد و انگار تازه یادش افتاد که من کیم ، با صدای دو رگه ای گفت :خوب حال دادی جنده ، یادم باشه دفعه ی بعد فقط از کون بکنمت!”
 
دستاش و در طرف بدنم و گذاشت و با یک حرکت از روم بلند شد.شوکه بودم و منگ احساس کسی و داشتم که واسه اولین دفعه سکس کرده !رفت سمت دستشویی منم بدن له شده و لختم و از رو تخت جمع کردم و واستادم جلو آینه و زل زدم به سینه های آویزون و بدن لاغر اما شل و وارفتم.دور چشمام از بیدار خوابی دیشب کبود و رنگم کاملا” پریده بود. من چی بودم؟!! یک روسپی رسمی! تو یک لحظه افکار و توهمات و بدبختی های زندگیم که فقط خودم باعثش بودم از جلو چشمم رد شدو از نرون هام گذشت و حمله ور شد به معدم .جوری که احساس کردم با چاقو دارن معدم و میشکافن.دستم و به معدم گرفتم و نشستم لبه ی تخت ،همیشه وقتی مشتریام موقع پرداخت پولشون میشد حتما”لباس تنم میکردم که با دیدن بدنم موقع دادن پول وسوسه نشن یک دست دیگه بکنن تا مبادا یک قرون از پولشون الکی به گا بره ..
 
اما امروز حس میکردم دارم جون میدم. صدای شر شر آب نشون میداد که معشوقه ی دیشبم داره حمومی و که صد سال نرفترو تو خونه ی من میره!! زیر لبم غریدم و دوباره رو تخت ولو شدم ، همون دیشبم که سوار ماشینش شدم ازش خوشم نیومد. مدت ها بود که وقتی اتو میزدم قیافه سرنشینش واسم مهم نبود اما این یکی یه جورایی من و گزید ،صورت شیش تیغش با موهای جو گندمیش با دندونهای کجش و خنده های چندش آورش حالت بدی بهش میداد مثل آدمای مسخ شده ! دلم میخواست زود تر شرش و بکنه و بره.هنوز باهاش حساب کتابم نکرده بودم.دوباره خودم و از رو تخت جمع کردم که یه لباس بپوشم که دیدم حوله ی من و دورش پیچیده و از حموم اومد بیرون !
اونی که تنته حوله ی شخصیه منه !
-اااا جدیییی؟ (با خنده ی حشری)
-بله لطفا” لباساتو بپوش و قبل اینکه هوا کاملا” روشن بشه از این جا برو.نباید همسایم این جا ببینتت.
-ببینم مگه تو جنده نیستی؟چه چوری بهت خونه دادن؟گیر نمیدن بهت؟
 
سوالش خون و تو رگام خشک کرد ..انگار دفعه اولی بود که خود فروشی کرده بودم و کسی بهم این لقب رو داده بود..
دندونام و رو هم فشار دادم و با غیظ گفتم :غلط کردنش به تو نیومده ،بهتره زود تر پول من و بدی و شرت و کم کنی.
با یک حرکت خودش و به من رسوند و در حالی که حولم و ول کرد که رو زمین افتاد ،جلوم واستاد .نگاش کردم به کسی که حتی اسمش و نمیدونستم ! احتمالا” گفته بود اما من یادم نمونده.یک سرو گردن از من بلند تر بود.همه ی هیکلش چربی بود و مو! دو طرف بازومو چسبید.
 
که پولتو میخوای آره؟؟ باشه خوشگله پولم میدم بهت اما قبلش باید یک دست دیگه بکنمت!
خاک بر سر من که یه چیزی تنم نکردم.بیا اینم نتیجش! یک نگاه به کیر شق شدش کردم با وقاحت تمام زل زدم تو چشماش ،تجربه بهم ثابت کرده بود همچین مواقعی نباید کم بیارم! با نقاب خونسردی که به صورتم زدم گفتم یا همین الان گورتو گم میکنی یا کاری میکنم که به گه خوردنت راضی بشی..
انگار با این جمله آتیش ریختم رو ماتحتش.خنده ی بلندی کرد و گفت: از کی تا حالا جنده دو زاریام گنده لات شدن؟
دستام و فشار داد و تو یک صدم ثانیه پرتم کرد رو تخت ،از پاهام من و چرخوند و به شیکم برم گردوند..دستش و رو گردنم گذاشت و صورتم و به تشک فشار میداد..دستام و دو طرف سینه هام گذاشتم که شاید بتونم خودم و بالا بکشم.نه توان نفس کشیدن داشتم نه جیغ زدن..جالبه که نمیترسیدم ،احساس میکردم لحظه ی مرگم رسیده اما ترسی نداشتم.شاید همه ی این اتفاقات توی یک دقیقه افتاد اما واسه من مثل یک عمر بود..اون یکی دستشو زیر شکمم حس کردم ،کمرم و کشید بالا و سر کیرش و جلوی کونم احساس کردم.
 
دردی که توی انتهای روده هام ایجاد شد قابل توصیف نیست.با شدت تمام و بدون از دست دادن حتی یک لحظه کیر خشکشو فشار داد توی سوراخ خشک و نسبتا” تنگ کونم..کیرش و همون جا نگه داشت و دست از کار کشید..دستشو چند لحظه قبل از روی گردنم برداشته بود و منتظر بود که من جیغ بزنم اما وقتی دید صدایی ازم در نمیاد مطمئنم که فکر کرد مردم !! روم خم شد و گفت:زنده ای؟ با دستام ملافه ی تختم و چنگ زدم و صورتم و کج کردم و با صدای خفه گفتم: گورتو گم کن.این جمله ی من و که شنید انگار موتورش دوباره به کار افتاد. گفت:جووووون میکنمت جنده ی زبون دراز خودم..کیرش و تا نصفه در آورد و با فشار هل داد تو کونم .این دفعه ناله ای از ته دلم بیرون اومد که باعث شد حشری تر بشه و با شدت شروع به تلمبه زدن کرد.احساس سوزش و خیسی مقعدم مطمئنم کرد که داره ازم خون میاد..اما چه اهمیتی داشت؟مهم روح داغون من بود که زیر ضربات محکم این مرد تو هر صدم ثانیه داشت زخم میخورد..
 
صدام در نمیومد ..ملافه رو داشتم از درد میجوییدم..اما صدایی ازم بیرون نمیومد..چون لذتی نمیبردم..اما اون سر صدا و آخ و اوف میکرد.خیلی داشت حال میکرد.بعد از حدود بیست ضربه (چون اکثر سکسام بهم حال نمیداد عادت کرده بودم بشمرم ضربه هارو) داشت آبش میومد.کشید بیرون و با یک حرکت من و بلند کرد و کیرش و به لبام چسبوند ،دهنم و قفل کرده بودم اما دو طرف سرم و گرفت و فشارش داد تو دهنم و همون جا آبش و خالی کرد..تا کیرش و کشید بیرون منم همه ی آب و زرداب معدم و بالا آوردم..
اهههه کثافت آشغال هرزه .جلوی دهن نکبتت و بگیر. اینار و در حالی میگفت که من و روی تخت ول کرد و میرفت سمت لباساش..
 
سرم داشت گیج میرفت ،کونم داشت میسوخت، درد معده و حالت تهوع داشت من و رو به مرگ میبرد، اما انگار از رو نمیرفتم.از رو تخت بلند شدم و کشون کشون رفتم طرفش ،کف پام و گذاشتم روی استفراغام..اما اینا واسم مهم نبود.میخواستم حقم و بگیرم ،پول خود فروشیم و انگار میخواستم تلافی بیست و چند سال زندگی ننگینم و سر این آدم خالی کنم.داشت زیپ شلوارش و میکشید بالا که بهش رسیدم..با مشت میخواستم بکوبم تو سینش که دستم و گرفت و گفت:دیدی اون کسی که گه خورد تو بودی جنده، تا دوباره نگاییدمت خفه بمیر ،نیرویی نداشتم ،با صدای خفه ای که بیشتر شبیه ناله بود گفتم:پولم و بده عوضی..دستام و ول کرد و بدون حرف رفت سمت در.. که همه ی نیروم و جمع کردم و از پشت هلش دادم ،یک دفعه برگشت سمتم و با هر چی قدرت تو دستش داشت ،کشیده ی محکم خوابوند بغل گوشم که روی زمین ولو شدم..
 
صدای بسته شدن در و شنیدم..اما زمان واسم متوقف شده بود..دهنم پر خون شده بود و دستم تیر میکشید. اینا مقابل درد دلم هیچی نبود..انگار سیلی این مرد غریبه دمل چرکیه ده سال زندگی ننگینم و باز کرد..اون مرد درست میگفت من یک هرزه بودم..همسایه هام میدونستن و بارها زمزمه هاشون و پشت سرم شنیده بودم ..نامه هایی که از مسجد محل واسم میومد و خونده و پاره کرده بودم..اما تو این لحظه فهمیدم که همه حق دارند..از ته دل زجه میزدم و به زمین و زمان فحش میدادم..هیچ کس مقصر نبود جز خودم.منی که سالها بود انتقام بدی های زندگی رو از جسمم میگرفتم و همیشه فکر میکردم که بقیه عامل بدبختیامن انگار پرده ای از جلو چشمم کنار رفت که هیچ کس مقصر نیست جز خودت!!بعد از سالها از ته دلم صداش زدم…خدایا کمکم کن …..
 
تو یک لحظه صدای ترمز وحشتناک یک ماشین که روی زمین کشیده شد سکوت ساعت پنج صبح خیابون رو درید..تصادف ….صدای همهمه ی عابرین با صدای مبهم به گوشم میرسید..در حالی که اشکام جلو ی چشمم و تار کرده بود ،دهنم و با پشت دستم پاک کردم و لنگان رفتم سمت پنجره،،هوا روشن شده بود و چیزی که دیدم باور کردنی نبود..معشوقه ی متجاوز من در حالی که از دهنش خون میریخت کف خیابون ولو شده بود..چند نفر بالا سرش واستاده بودن و یک پیرمرد که معلوم بود راننده ی نیسانیه که با مرد تصادف کرده ،همش با دستاش روی سرش میکوبید…چون خونه ی من طبقه ی دومه صورت مرد و به وضوح میدیدم ..انگار چشمای باز گرد شدش به سمت اتاق من زل زده بود..
نه ناراحت بودم نه خوشحال..فقط دوست داشتم با تمام وجود بعد از مدت ها به موسیقی‌ کلاسیک دلخواهم گوش بدم و آرامشی و که سالها دنبالش بودم و حس کنم..شاید امروز روز یک تغییر بزرگ توی زندگی منه..
 
نوشته:‌ مروارید

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «نقطه سر خط»

  1. امید...

    سلام……….قبل از هر چیز بهت تبریک میگم….. با من تماس بگیر…. میتونیم کمک همدیگه کنیم….. به خاطر شهوت نیست……. البته اگه بخوای…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا