من و شوهر مشتریم

سلام نسرین هستم و 33 سالمه. حدود سه ساله که طلاق گرفتم و با پدر و مادر زندگی میکنم البته اکثر وقتا تو آرایشگاه مشغولم و خیلی وقتا هم با دوستام هستم.
خیلی وقته داستانهای سکسی رو میخونم ماجراهایی که خیلیاشون مسخره به نظر میاد خیلیاشونم واقعی.تو خیلی از داستانها پسره میره خونه خاله و تمام اهل خونه از خاله و دخترخاله و شوهرخاله و پسرخاله رو میکنه و همش هم اتفاقی بوده و حتی خودشم نمیخواسته و یا فلان کس بهش چشم داشته و این اصلا نمیخواست و … اما من هیچوقت اینطوری نبودم و هیچوقت کسی به زور باهام سکس نکرده شاید اون لحظه تصمیم نداشتم و مخمو زده باشن ولی اون هم به میل خودم بوده. ماجرایی که میخوام تعریف کنم مال حدود سه سال پیش هست یعنی چند ماه بعد از طلاقم. خب کلیت داستان و اتفاقاتش واقعیه ولی بعد از سه سال مطمئن فرقهایی با اصل اتفاقی که افتاده داره حالا بماند که اونجوری که خودمون دلمون میخواد خاطراتمون رو بازگو میکنیم.
 
شب شده بود و بخاطر یکی از مشتریام بیشتر از وقت معمول تو آرایشگاه مونده بودم. البته به اصرار اون که میگفت مهمونی دعوت داره و میخواد خوب و شیک بره مهمونی. من هم که عجله ای برای خونه رفتن نداشتم و بعد از طلاق همونطور که گفتم تمام وقت خودم رو سعی میکردم تو آرایشگاه مشغول باشم. ساعت نزدیک 9بود که کارم تموم شد و مشتریم که شوهرش اومده بود دنبالش ازم خواست منو برسونه منم قبول کردم. شوهرش یه مرد حدود چهل سال با موهای نیمه جوگندمی پوست تیره آفتاب سوخته قدبلند و چهارشونه به اسم مهرداد. همون ابتدای آشنایی و سلام و احوال پرسی متوجه نگاه خریدارانه مهرداد شدم. سوار ماشین هم که شدیم بازهم چندباری این نگاه تکرار شد و من دور از چشم فرزانه(مشتریم) با نگاهم نگاهش رو جواب می دادم.
همیشه باید اتفاقی بیفته تا زندگی روی روال خودش بیفته, تلفن فرزانه زنگ میخوره و گلایه که چرا دیرکردین. بعد از تلفن گفتم که مزاحم نمیشم و منو پیاده کنن و خودم میرم فرزانه گفت ما نزدیکیم اول بریم اونجا من پیاده میشم,بعد مهرداد تو رو میرسونه و دوباره بر میگرده,چه موقعیتی که خود فرزانه واسمون مهیا کرد, گوشت لخت رو گذاشت جلو پیشی و گفت بفرما. یه تعارف الکی کردم و قبول کردم و مهرداد هم شوهر فداکار انجام وظیفه می کرد. چند دقیقه بعد فرزانه پیاده شد و تا نیم ساعت بعد مهرداد بهش می پیوست.
 
هنوز از سر کوچه دورتر نرفته بودیم که گفتم: مزاحم شما هم شدم._ نه بابا چه زحمتی اینا همش رحمته. _ آخر عاقبت این رحمت رو خدا به خیر کنه. مهرداد مستقیم از آینه تو چشام نگاه کرد و منم که دیگه نیازی به یواشکی جواب دادن نداشتم صاف زل زدم تو چشاش و چند ثانیه بعد خنده ام گرفت. خنده ای که همیشه باهامه جاهایی که نباید, مردای خوش تیپ, جاهایی که میخوام اعتراض کنم اعصابم خورده و دلم نمیخواد تن بدم. چرا باید کم بیارم و خنده کنم? خنده ای که نه از لذته همیشه وقتی سراغم میاد که در موقع اعتراض یا جدی بودنم مقابل اون مرد خاص نمیتونم رفتار دلخواهم رو داشته باشم و خنده میکنم.
 
اما خب اینبار درسته بی اراده خندیدم اما دلم باهاش بود و به موقع هم بود.مهرداد هم خندید. دلم میخواست , آمار از این واضحتر هم نمیشد داد. اما این مرد هست که باید شروع کنه حتی زمانی که کرم رو خودم ریخته باشم مرده که اول باید دست به کار بشه. ساکت موندم که مهرداد گفت فرزانه که پیاده شده نسرین خانوم بفرما جلو بشین.بدون این که منتظر بمونه جواب بدم ترمز کرد و در جلو رو باز کرد منم رفتم و جلو نشستم. موقع نشستن دستش رو آورد جلو و من هم حین نشستن دستش رو گرفتم و واسه نشستن از کمک مودبانه ای که کرده بود استفاده کردم. چند دقیقه بعد به خونه من رسیده بودیم شماره هامون رو رد و بدل کردیم و قرار به تماس شد. مهرداد رفت که به مهمونی برسه و منم رفتم داخل. هنوز لباسامو کامل عوض نکرده بودم که اس ام اس اومد. مهرداد بود و تا آخر شب اس ام اس ها ادامه داشت. قرارمون شد فردا غروب که بیاد دنبالم.
 
ساعت هفت غروب روز بعد; معنی قرار گذاشتن با یه مرد متأهل رو میدونم و هدف از این دوستی رو. مطلقه باشی سی ساله پوست روشن صدوشصت و پنج سانت قد و شصت کیلو وزن چشم و ابروی مشکی موهای خرمایی تیره و البته آرایشگر باشی و تمام وقتت رو جلوی آینه باشی . مرد معشوقه میخواد و تنوع. و تو هم مردی که در بغلش بخوابی و احساس خوب قدرت مرد رو احساس کنی لذت در بغلش خوابیدن, سنگینی عضلات مردانه اش و نگاه های خون آلودش به اندامت که لباس هات برای اون پوشیده شده و برای اون از تنت در میاد. دست های مردانه اش که دستتو میگیره, بغلت میگیره و نوازشت میکنه و به هرکجای سرزمین تنت که اراده کنه دست درازی میکنه.صورت زمختش که به پوست بدنت میشینه لذت زن بودن رو برات معنا میکنه, درد نحیفی که بهت نوید درد لذت بخش بزرگتری رو میده و خودت رو آماده میکنی از سرتاپات پذیرای کسی باشی که درد و دوست داشتن و لذت و شهوت رو توأمان برات ارمغان میاره.
گوشیم زنگ میخوره. مهرداد رسیده بود بهش گفتم کمی کار دارم بیاد داخل فقط مراقب باش که کسی نبیندت. منظورم رو فهمید که کار بهانه ست وارد سالن شد. دیگه من بودم و مهرداد و دری که پشت سرش قفل کردم. انتظار برای آغاز.
_ببخشید دیگه اینجا وسیله پذیرایی ندارم.
_ نه بابا من که نیومدم چیزی بخورم
_ مطمئنی دیگه? زیرش نمیزنی که?
_آدم دست شمارو که رد نمیکنه چیزی واسه خوردن داشتی چرا نمیخورم.
 
بیشتر منتظر نموندم بهش نزدیک شدم و صورتم رو به سمتش بردم و میزبانیم رو شروع کردم.گرگ رو به گلستان فرا خوندم و تمام مزرعه رو در اختیارش گذاشتم. باغبانی بودم که هست و نیست و آبیاری و نگاهداشت باغش رو به شغال سپرده بود.
 
لبهامون به هم پیوست و خیلی زود دستهاش روی بدنم به راه افتاد, گردش دستهاش در سرزمین تنم بهم احساس تازه شدن میداد, لحظه به لحظه میخواستم نقطه ی تازه ای رو بازدید کنه و زودتر همه جامو فتح کنه.دستهاش پس از فتح تمام سرزمین پشتی به تپه های سینه هام نزدیک میشد و به نوازش می پرداخت. لبهام همچنان توی لبهاش بود و سرزمین اندامم در اختیار پادشاه تازه وارد. دستهام رو جلو بردم و آلتش رو به دست گرفتم. انگار منتظر همین بود تاپم رو از تنم در آورد.روی مبل راحتی سه نفره ای که تو سالن بود نشست و من هم روی پاهاش , سوتینم رو باز کرد و سینه هام در مقابل چشمهاش. سرش رو به سینه هام رسوند و لذت بیشتر از پیش تکرار شد. سینه هام رو لیس میزد و میک میزد و میخورد و من به عنوان تشکر سرش رو نوازش میکردم. لذت در تمام تنم ورود کرد و مهرداد هم دل به پیشروی داشت. بلند شد و من رو روی مبل گذاشت لباسش رو از تنش دراورد من هم شلوارم رو. هردومون با شرت مونده بودیم. مهرداد اومد روم و لبهامون دوباره بهم پیوست گرمای تنامون بدون هیچ پوشش و واسطه ای بهم میخورد.
 
دستهاش در بدنم پایین رفت و از زیر شرت به شاه نشین رسید. مهمانی رو طلب میکرد که پیش قراولش رو برای بازدید و سرکشی فرستاده بود, شروع به بازی با چوچولم کرد و آروم بالا و پایین کردن انگشتاش رو کسم. لبهاش رو دندون میگرفتم و بهش میفهموندم که به کارش ادامه بده به کارش سرعت داد و پیچ و تاب من آغاز شد. شرتم رو از پام پایین کشیدم که مهرداد راحت تر کارشو انجام بده.روی مبل راحتی دراز کشیدم و پاهام رو باز کردم یک پام روی تکیه گاه مبل موند و پای دیگم رو زمین.مهرداد شرتش رو درآورد و روم خوابید. دستم رو به کیرش رسوندم و مالوندمش. مهرداد هم با سینه هام بازی میکرد و گوشم رو میخورد. کیرش رو به سمت کسم هدایت کردم. میهمانی به جای خوبش رسیده بود. غارتگر تازه وارد به شاه نشین سرزمین تنم رسیده بود و آماده فتح, تک تک شهروندان اندامم از پادشاه جدید درخواست غارت داشتند. پس پادشاه لبیک گفت و به کمک دستهای من بر شاه نشین جلوس کرد.
آآآآآآآآآآآآآه
 
کیرش وارد کسم شد و لذت بیشتر و بیشتر شد. آروم وارد کسم کرد و ملایم عقب و جلو میکرد که جا باز کنه. کم کم راه رو باز کرد و فتح رو کامل کرد. به آخرین نقطه ی قابل دسترسی رسیده بود.
به سرعتش اضافه می کرد و حرکاتش رو تندتر میکرد لبهاش رو سریعتر میخوردم و مهرداد به کارش ادامه میداد, این حالت سختمون بود پس روی زمین زانو زدم و سینه و صورتم رو روی مبل گذاشتم و باسنم رو دادم عقب. مهرداد پشتم موند و کیرش رو وارد کسم کرد و شروع به کمر زدن کرد زیاد لذتی نداشت اما مهرداد به کمک اومد با دستاش باسنم رو محکم گرفت و محکمتر کمر زد. آه آهم بهش فهموند که ادامه بده کمرم رو گرفته بود و با قدرت بهم حمله میکرد شدتش اضافه شده بود اه اه به جیغهای کوتاه و تنفسهای صدادار تبدیل شد. به اوج میرسیدم و گفتم نزدیکم ادامه بده سرعتش زیاد تر شد چند ثانیه بعد لذت تمام تنم رو گرفته بود, تسلیم شدم( ارضا شدم) مهرداد سرعتش رو آروم کرد ازش خواستم ادامه بده تا آبش بیاد کمی ادامه داد اما قصد اومدن نداشت پس بیخیال شد ولی دلم نیومد سرش بی کلاه بمونه.
 
روی مبل نشوندمش و خودم جلوش رو زمین نشستم. با دستمال کیرش رو که از ترشحات کسم خیس بود پاک کردم و آروم سرش رو زبون زدم, زبونم رو روی سرش کشوندم و فشار دادم. شروع به بازی به تخماش کردم و کلاهک کیرش رو وارد دهنم کردم و میک زدم. سرعتم رو زیاد کردم و از دو طرف کیرش و میلیسیدم و میخوردم تو چشاش نگاه میکردم و با حرص میخوردم. شهوت تو چشاش موج میزد انگار وقتش شده بود . به خوردن ادامه دادم تا به اوج برسه. مهرداد گفت دارم میام یه میک زدم و درش اوردم با دستام دو سه بار جلق زدم واسش که آبش اومد و سینه هامو آبیاری کرد.
پادشاه پیروز شد و وقت استراحتش بود, با دستمال سینه هامو پاک کردم و کنارش نشستم همدیگه رو بوسیدیم و نوارش کردیم. چند دقیقه بعد لباس پوشیدیم و از سالن رفتیم بیرون…
 
نوشته:‌ نسرین

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

14 دیدگاه دربارهٔ «من و شوهر مشتریم»

  1. سلام خانومی-من 3ماهه که زنمو طلاق دادم فقط به خاطر اینکه نیازای منو برطرف نمیکرد الان دنبال کسی هستم که واقعا دوستم داشته باشه و نیازای منو….
    علی09338861579

  2. داستان یا خاطره نویس قابلی هستی . کردنی بودی و او هم قابل در کردن .الان چطوری ؟ هنوز با طراوتی.
    9195892018
    دوس داشتی بزنگ عزیز

  3. سلام من 40 سالمه متاهلم دنبال یه خانم 24 به بالااز اراک یا اطراف جهت دوستی صمیمی ورازدار,وسکس محرمانه هستم اگه کسی مایل هست زنگ بزنه 09351603186 در خدمتم

  4. سلام نسرین خانم خیلی داستان سکسی خوندم و علاقه دارم خیلی هاشون تخیل اند برخی هاشون هم راست
    اما کاری ندارم که داستان شما از کدوم نوع بود هرچند به حقیقت نزدیکتر بود چرا که من هم در چنین موقعیتی شبیه به این بودم دوست داشتم با آرایشگر خانمم باشم که متاسفانه نشد.
    فارغ از این حرفها نکته ای که داستان شما را از سایر داستانها متمایز می کرد متن ادبی و رومانتیکی بود که خودنمایی می کرد قلم زیبایی دارین بهتون تبریک میگم.
    موفق باشین

  5. در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
    خوشا بحال کلاغان قیل و قال پرست !
    چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
    برای اینهمه ناباور خیال پرست !؟
    به شب نشینی خرچنگهای مردابی
    چگونه رقص کند ماهی زلال پرست !؟
    رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
    به پای هرز علفهای باغ نابکارپرست………….!؟

  6. سلام خاطره جالبی بود.شهرام هستم میتونم باهاتون اشنا شم.(09302643944) خوشحال میشم تماس بگیرید

  7. سلام خيلي حال كردي كاش كير منم ميرفت تو كوس تنگت جيغتو درمياوردم

  8. علاوه بر جذاب بودن. متن شیوا و شاعرانه ای داشت. خیلی از استعارات بجا بکار گرفته شده بود. لذذت بردم. [email protected]

  9. من هم دنبال یه آدم با حال میگردم همه جوره هم ساپورتش میکنم 09196461573

  10. واقعا عالی بود
    به نظر من آگه از آرایشگری خسته شدید
    میتونید رو نویسندگی رمان هم تمرکز کنید
    متشکرم از این همه جملات خاص که آدم از خوندنشون خسته نمیشه

  11. سلام به خانمهای عزیز و دوسداشتی علی هستم خیلی هات و داغم آلتم کلفته و خوشفرم کمرم سفته پنجاه دقیفه تضمینی خانمهای سی تا پنجاه سال لطفا پیام بدن در تلگرام 09380329496

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا