عشق به همسایه حشری

شهرام هستم و این چندمین خاطره هست که برای شما مینویسم. این اتفاق سال گذشته در همین ایام اتفاق افتاد. چند ماهی میشد که دستی به پنجره های خونه نکشیده بودم و با نزدیک شدن عید یک روز جمعه از پنجره اشپزخانه که انتهای ساختمان و رو به آپارتمان پشتی میشد کار را شروع کردم. چند دقیقه ای نگذشته بود که چشمم به طبقه اول اون اپارتمان افتاد که زنی حدود چهل ساله روی زمین دراز کشیده و در حالی که بالا تنه اش لخت بود دستش را برده بود لای پاهاش و با لطافت قشنگی داشت خود ارضایی میکرد. پرده خونه اش کمی باز بود و تنها دید مستقیم به پنجره از خانه من بود. میدونستم که تنها زندگی میکنه و از جایی که فاصله ساختمانها خیلی نزدیک بود همه چیز را به بهترین نحو مشاهده میکردم.
آنقدر مست کارش بود که متوجه من نمیشد و من هم داشتم سینه های سفید و قشنگی را که داشت نگاه میکردم. به پهلو و پشت به من که برگشت با دست چپش شلوارش را کشید پایین و از دیدن اون کون سفید و گرد کیرم داشت میترکید. با پررویی کار را ول کرده و لب پنجره نشسته و به تماشا مشغول شدم. چند ثانیه بعد که غلت زد و رو به من شد با دیدنم یکدفعه از جایش بلند شد و اومد دم پنجره. چشمان روشن و قشنگی داشت و زل زد تو چشمام. لبخندی زده و براش دستی تکان دادم و کنار رفتم.

 
چند روز از اون ماجرا گذشته بود که تو سوپرمارکت دیدمش.دورا دور هر چند وقت قبل از اون اتفاق دیده بودمش و توجه نمیکردم. اما از اون روز تمام فکرم دنبالش بود. مشغول خرید بودم که اومد کنارم و گفت: میدونی چشم چرونی کار خوبی نیست؟ گفتم: من که چیزی ندیدم! نگاهی کرد و یک بسته صابون برداشت و تو چرخ من گذاشت و گفت: ببر شبها لازمت میشه! خندید و رفت جلوتر. رفتم دم قسمت لوازم بهداشتی و برگشتم سر چرخ خودم .در حالی که بهش نزدیک میشدم بسته کاندومی که خریده بودم گذاشتم رو کیفش و گفتم بذار تو کیف کسی نبینه.حساب شده. نگه دار تا بیام کاربردش را یادت بدم!

 
نتونست جلو خنده اش را بگیره و گفت : خیلی جونوری! دیگه سر صحبت باز شد و فهمیدم 45 سال داره و دوسال از من کوچکتره. شوهرش تو سی سالگیش تو تصادف فوت کرده و تا سال قبل بخاطر دخترش با کسی رایطه نداشته. دخترش که شوهر کرد او هم بازنشسته شده و کارمند وزارت دارایی بوده.بدن قشنگی داشت و برام باور اینکه پانزده سال خودارضایی کرده سخت بود. از فروشگاه که بیرون اومدیم تا سرکوچشون قدم زدیم و وسایل خریداری کرده اش را تا دم در خونه اش بردم. تشکر کرد و داخل شد و عذر خواست که تعارف نمیکنه. منم شماره خودم را بهش دادم و رفتم سمت خونه. داخل که شدم رفتم تو آشپزخانه و دیدم کنار پنجره ایستاده و دستی تکان داد. خیلی ازش خوشم اومده بود و منو یاد عشق جوونیم که از دم پنجره شبها زاغ همدیگر را میزدیم مینداخت. رفت انتهای اتاق که فقط من ببینم و کسی اون اطراف نبینه. مانتو و شلوارش را در آورد و بعد تی شرت سبزی که تنش بود را . با شورت و سوتین ایستاد و گوشی تلفن را برداشت و شماره گرفت. تلفن خونه زنگ خورد و برداشتم. خودش بود.
رفتم کنار پنجره . ساعت هشت شب را نشان میداد . نشسته بود گوشه اتاق و به پشتی تکیه داده بود. گفتم: سینه های قشنگی داری. خندید و گفت: الکی ازم تعریف میکنی به کام دلت برسی؟ گفتم: نه باور کن جدی میگم. و واقعا راست میگفتم. سینه هاش مثل دخترهای بیست ساله بود. گفتم : هنوز نخوردمشون حس میکنم باید سفت باشن. گفت: حدست درسته اما به سفتی کیر تو که الان تو دستته نمیرسن! گفتم : اشتباه کردی تو دستم نیست و لیوان شربت را که تو دستم بود نشونش دادم. گفت : حالا به همین کلفتی و سفتی هست ؟و دستش را به کسش کشید.
فهمیدم میخواد سکس تل کنه واسه همین همراهیش کردم. به فاصله کمتر از ده متر از هم بودیم و داشت جلوی چشمام خودش را ارضا میکرد. بدن قشنگی داشت و حتی یک ذره شکم نداشت. ده دقیقه طول کشید که ارضا شد و صدای نفسهاش داشت دیوونم میکرد. ازش خواستم بیاد خونم اما گفت دخترش شب زنگ میزنه و نگران میشه .خداحافظی کردیم و قطع کردیم. ده دقیقه نگذشته بود که زنگ زد.تا گوشی را برداشتم گفت: شهرام بیا پیشم.

 
بعد از مدتها چشم چرونی و رفتار امروزمون تو سوپر میدونستم چی در انتظارمه. سریع آماده شدم و با لباس ورزشی رفتم بیرون. در آپارتمانش باز بود داخل شدم و رفتم طبقه اول. سریع رفتم تو و در را بست. دیگه دم در امون نداد و پیچیدیم به هم. حس میکردم تمام دهنم تو دهنش قرار گرفته. بدنش پرحرارت بود و نمیدونست چکار میکنه. دستش را برده بود تو شرتم و کیرم را داشت له میکرد. مدام تکرار میکرد” جون چقدر کلفته. چقدر داغه. دستم را بردم زیر دامنی که پوشیده بود و از روی شورتش کسش را مالیدم. خیلی گوشتی و داغ بود. به خودمون اومدیم و رفتیم سمت اتاق خوابش. یک تخت یکنفره بود که روکشی را که رویش بود برداشتم و روی زمین پهن کردم. تو این فاصله لخت شده و روبروی من ایستاد. خودش لباسهامو در آورد و شلوار و شورتم را با هم پایین کشید . محو بدنش شده بودم. بدنی سفید و بدون کوچکترین عیب. پوستش مثل یک دختر هجده ساله بکر و خوردنی بود.نگاهی به کیرم کرد و گفت: فکر نمیکردم همچین کیری داشته باشی. گرفت تو دستش و کله اش را تو دهنش فرو کرد. چند ثانیه نگذشته بود که تمامش را تا ته حلقش فرو کرده و در میاورد. چشمان زاغش را به چشمم میدوخت و مدام ساک میزد. شاید ده دقیقه ای و بلکه بیشتر مشغول بود که بلند شد و گفت: فکر کردم با این ساکی که برات زدم آبت بیاد. انگار کمر پسرهای بیست ساله را داری؟ خبر نداشت قبل از اومدن قرص تقویتی انداخته بودم بالا.

 
خندیدیم و بهش گفتم : من خیلی باهات کار دارم .شاید تا صبح بیدار باشیم. نشوندمش لب تخت و شورتش را که خیس بود از پاش در آوردم. سفید و صاف و بدون مو و حتی یک جوش . معلوم بود خوب از کسش مراقبت میکنه. تا زبونم بهش خورد ناله اش بلند شد. چوچولش کاملا برجسته و صورتی که زبانم را بهش زدم موهایم را گرفته و به کسش فشار داد. شروع به خوردن کردم که گفت: میخوام اولین بار همینجور آبم را بیاری. پاهاش را بالا تر برده جوری که سوراخ کونش معلوم شده بود. من با زن تو سن او رابطه داشتم اما نمیشد نگاه به کسش بندازی چه برسه سوراخ کونش.
اما شهلا فرق میکرد. دلت میخواست کس و کونش را با هم بذاری تو دهن. شاید دو دقیقه نگذشت که ارضا شد و روی تخت ولو شد. گفتم حتما میخواد یکربعی استراحت کنه واسه همین سیگاری روشن کردم که از دستم گرفت و چند تا پک زد و اومد جلو. دوباره کیرم را تو دهنش کرد و شروع کرد. چشماش داشت آتیشم میزد و دلم میخواست تمام وجودش را بخورم. خوابوندمش و شروع به خوردن سینه هاش کردم. سینه هاش را تو دو دستم گرفته و بهم نزدیک کرده و نوک هردو سینه را میخوردم. دوباره شهوت بهش غلبه کرده و شانه های من را میمالید. پس از دقایقی بلند شدم و دستش را گرفته روی زمین خوابوندمش. بالشی زیر کمرش گذاشتم و با فرو کردن کیرم تازه فهمیدم واقعا سالها محرومیت کشیده .بس که کس تنگی داشت انگار که دارم بکارتش را بر میدارم. دردش گرفته بود و سینه ام را چنگ میزد. کم کم تا ته فرو کردم و شروع کردم به آرام ارام کردن. تازه یاد کاندوم افتادم اما خیالم راحت بود چون تمیزی کس و کونش و تنگی بیش از حدش نشون میداد واقعا سالها سکس نکرده…
گرچه تو سکس خیلی عجله داشت اما من کم کم به کارم سرعت میدادم. آرام کردن من شهوتش را چند برابر کرده بود و حین کردن مدام سینه ها و لبهاش را میخوردم و چشمان قشنگش را میبوسیدم. نیم ساعتی گذشته بود و هر بار جایمان را عوض میکردیم و با تمام وجود سکس میکردیم. روی من نشسته و پشتش به من بود و در حالی که با انگشتم سوراخ کونش را ماساژ میدادم ، داشتم زمینه را برای کردنش از کون آماده میکردم. تو اوج لذت بودیم که یکدفعه زنگ در صدا کرد و عیش ما را بهم زد. بلند شدیم و رفتیم سمت آیفون تصویری. زنی حدود چهل ساله پشت در بود که شهلا ، بهرخ معرفیش کرد. وقتی گفتم باز نکن لبخندی زد و در را باز کرد. من سریع رفتم تو اتاق که لباس بپوشم که داخل شد و گفت: نیاز نیست بپوشی چون باید دوباره درش بیاری!

 
تعجب کرده بودم و تازه فهمیدم خودش به بهرخ زنگ زده که به چمع ما اضافه بشه. مدام میخندید و در را باز کرد. بهرخ که داخل شد تو اتاق بودم و صدایشان را میشنیدم. مدام هر دو میخندیدند و بهرخ میگفت: شوهر من کجاست؟ اومدم پوستشو بکنم! وارد اتاق که شدند من روی تخت خوابیده و ملافه را روی خودم کشیده بودم.اومد جلو و دست داد و سلام و احوالپرسی کردیم. از قرار معلوم دوسالی بود که با هم دوست شده بودند و بیش از حد با هم ندار بودند. گفت: انگار بدجور شوکه شدی که حرفی نمیزنی؟ من که دیده بودم اگر کم بیارم امشب دهنم سرویس میشه بلند شدم و لخت مادرزاد رفتم جلو و دست شهلا را که فقط مانتو تنش بود گرفته و ایستاده مشغول شدم. بهرخ روی تخت نشست و در حالی که مانتو را درمیاورد شاهد عشقبازی ما شد. بار اول نبود که با دوتا زن همزمان سکس میکردم و برای همین خونسرد بودم. کیرم داشت بلند میشد که شهلا نشست و شروع به ساک زدن کرد. بهرخ فقط تماشا میکرد و معلوم بود که لذت میبره. وقتی روی زمین خوابید و شروع به کردن کردم چشمهای بهرخ داشت از شهوت سرخ میشد. نگاهی بهش کردم و با اشاره سر خواستم که به ما ملحق بشه.
لباسهاشو که در آورد با دیدن بدنش که توازن خوبی داشت و سینه هایی که بزرگ و شق بود سرعت کردن شهلا را بیشتر کردم. قرصی که خورده بودم کیرم را مثل بتون آرمه کرده بود. بهرخ هم به ما پیوست و شروع کرد. روی صورت شهلا نشسته و در حالی که زبانمان در دهان هم میچرخید شهلا هم مشغول لیسیدن کسش بود. شهلا بعد از چند دقیقه شروع به فریاد زدن کرد و میخواست تند تر بکنم. با اومدن آب شهلا خودش را کنار کشید و بهرخ دراز کشید. مکثهایی که میکردم اثر قرص را بیشتر کرده و لذت بیشتری به من میداد.

 
پاهای بهرخ را روی شانه ام گذاشته و فرو کردم. خیلی راحت تو رفت و در این بین شهلا هم به خوردن سینه های بهرخ مشغول شده بود. جوری قربون صدقه همدیگه میرفتند که شک کردم . در حین سکس ازشون پرسیدم و حدسم درست بود. مدتها بود که با هم حال میکردند. وقتی خواستم با هم مشغول بشن و من تماشا کنم اول شهلا قبول نکرد اما با اصرار بهرخ روی تخت نشسته و تماشا کردم. قشنگترین نوع سکس اینه که دوتا زن که معنی سکس را درک میکنند جلوی چشمات با هم سکس کنند. یکربعی بود که با هم مشغول بودند و دیگه طاقت نیاوردم . نمیدونستم کدوم یکی را بکنم چون تو همین مدت کوتاه به جفتشون علاقه پیدا کرده بودم. شهلا را مدتی بود دیده بودم اما بهرخ ظرف مدت کمتر از یکساعت جوری کس میداد که هوش و حواسم را برده بود.

 

با گذشت سه ساعت از شروع با شهلا دیگه کیرم داشت میترکید. نمیدونستم تو کدوم سوراخ فرو کنم و وقتی بهرخ نشست رو کیرم و شهلا کس و کونش را گذاشت روی صورتم دیگه نشد جلوی انفجار کیرم را بگیرم. حس میکردم تمام وجودم داره تو بهرخ خالی میشه و خیالم راحت بود که از کردن این دو فرشته تا صبح خسته نخواهم شد. اون شب آغازی بود برای رابطه ای که هنوز هم ادامه داره و شیرینی این رابطه با تنوعی که هربار به کارمون میدیم بیشتر شده.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «عشق به همسایه حشری»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا