شوهر شکاک

 

سلام من مانیا هستم 27 سالمه و 9 ساله که ازدواج کردم.کمی تپلم و خداییش خوشگلم.اما داستانم راجع به خریت خودم و نا مردی کسی یه که تو بدترین شرایط زندگیم جلو راهم سبز شد.
2 سال پیش بود من و حامد سر مسائلی با هم بحثمون شده بود.جدیدا خیلی با هم بحث میکردیم و طبق معمول بحث سر حجاب و ارایش و این جور چرت و پرت ها بود.خداییش به تنها چیزی که فکر نمیکردم خیانت بود.از اونجا که حامد منو مفت و راحت به دست اورده بود همش میزد تو سرم که اگه تو سالم بودی با اون همه دک و پوزت که خوانوادت تو رو به من بچه شهرستانی نمیدادن……………

 
هر وقتم که اعتراض میکردم میزد تو دهنم و گلومو اونقد فشار میداد که کبود میشدم بدشم که میدید از خدامه ولم میکرد و میگفت نمیزارم راحت شی.اواخرم که فهمیده بود با حرفاش پدر و مادرم و فریب داده و همه طرف اون هستن راحت من و از خونه بیرون میکرد که برو گمشو ببینم کی نگهت میداره.
حامد مرد شکاکیه و حتی وقتی تو خونه لباس لختی میپوشم که مثلا حشریش کنم گیر میده که واسه چی لختی و بعدشم تو اتاقارو میگرده که مثلا مچمو بگیره.
من 1 پسر 4 ساله دارم که حامد حتی به اونم شک داره و همش فک میکنه اونم با دیدن من حشری میشه و گیر میده که جلو شروین شلوارک نپوش بحر حال پسره…….
نمیگم اون دیوه و من فرشته اما من نمیتونم تو خونم محجبه بگردم.
من و حامد با وجود همه این حرفا هردومون خیلی اهل حالیم و اگه هفته ای 2یا 3 بار حال نکنیم جفتمون دیوونه میشدیم…
اوایل دی ماه بود و ما حالا دیگه چند ماهی بود که دیگه سکس نداشتیم حتی اتاقامون هم از هم جدا کرده بودیم اگرم کیر شوهرم خیلی باد میکرد میوفتاد رو سرم و مث وحشیا اینقد تلمبه میزد که ابش بیاد بدشم پا میشد میرفت حموم و من میموندم و یه کس جر خورده و اشک و غصه…
من همیشه سعی میکردم تو سکس حسابی به حامد حال بدم و همه کاری براش میکردم اما اون از کس لیسی و ساک زدن بدش میومد اگه 1 بارم وادارش میکردم برام بخوره اونقد اوق میزد که حشر از سرم میپرید……
اینارو نمیگم که کار زشتم رو توجیح کنم و بگم واسه کاری که کردم بیگناهم اخه خیر سرم منم ادمم و بویی از انسانیت بردم اما شما بگین کس تو کف مگه دیگه غریبه و اشنا میشناسه؟
بریم سر اصل مطلب
حسابی داغون بودم و گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به یکی از دوستام که بریم یه کم بگردیم تا حالم جا بیاد اونم که سرش درد میکرد واسه شیطنت رو هوا قبول کرد طرفهای ساعت 3 بود که زدیم بیرون پسرم که مهد بود و حامدم تا غروب نمیومد. واسه همین خیالم راحت بود رفتیم لب دریا که من کمی با ماشین دوستم رانندگی کنم اخه من دیوونه رانندگیم اما از بخت بدم هنوز راه نیوفتاده بودم که خاموش کردم همین شد که یه پراید با 2تا سرنشین شروع کردن به شکلک در اوردن و مسخره بازی که اخ با اون اعصاب تخمی که داشتم همین 2تا دلقک رو کم داشتم.خلاصه بگم براتون اون روز کار من شده بود فحش دادن و کار اونا شده بود کرم ریختن.4:20 دقیقه بود که به دوستم گفتم بریم اونم قبول کرد وقتی اومدیم سوار ماشینش بشیم 1تیکه کاغذ زیر برف پاکن گذاشته بودن دیدم که روش 1 شماره مبایل روش نوشته شده بود با 1 اسم:وحید
خواستم مچالش کنم که دوستم از دستم کش رفت که به توچه این مال منه فقط خدا کنه راننده باشه اخه هم خوشگل بود و هم از اون یکی با شخصیت تر بود.
گفتم هر جور راحتی.خلاصه زنگ زد و بعد کلی خوش و بش معلوم شد که راننده اسمش امیره و از من خوشش امده و شماره من رو میخواد………
 
1هفته طول کشید تا با اصرارهای مکرر دوستم قبول کردم باش دوست شم اما از بخت بدم درست اولین تماسش رو زمانی گرفت که شوهرم خونه بود منم گفتم که اشتباه گرفته و تو خلوت به دوستم اس دادم که به فلانی بگو دیگه بم زنگ نزنه.
گذشت تا اواخر بهمن بود که میخواستم با دوستم برم خرید که برام اس اومد.شمارشو نداشتم پس اس دادم شما؟ جواب اومد اشتباه گرفتم و عذر خواهی کرد .به دوستم که رسیدم موضوع رو بش گفتم که گفت خره امیره.امیر؟؟؟؟؟؟؟ اره دیگه دوست وحید
تازه دوزاریم افتاده بود گفتم ا بعد این همه وقت جه کارم داره؟گفت خوب بش 1 زنگ بزن…
با هزار ترس تک زدم بش که بعد نیم ساعت زنگ زد و بعد کلی صحبت قرار گذاشتیم که ایکاش نمیذاشتم…………
6ماه از دوستیمون گذشته بود حالا من دیوانه وار عاشقش بودم تقریبا طلاق من و حامدم حتمی شده بود پس دیگه مانعی بینمون نمیدیدم تو این 6 ماه امیر بارها خواسته بود حال کنه اما من زیر بار نمیرفتم اونم با اکراه قبول میکرد اما 1 روز دیگه طاقتش تمام شد و ازم خواست که شبها بش اس بدم که این شروع ماجرای سکسی ما بود اون خوب بلد بود منو به حرف بکشه دروغ چرا خودمم هلاک 1 سکس اساسی بودم
خلاصه راضیم کرد که با هم سکس داشته باشیم………….
 
طرفهای 8 بود که شروین رو بردم مهد (از قبل هماهنگ کرده بودم که تا بعد الظهر اونجا بمونه)
از فکر سکس با امیرم حسابی خودمم خیس میکردم چه برسه ……….
بم گفته بود درسش تمام بشه بام ازدواج میکنه حتی منو خانومی صدا میکرد میگفت بالا بری پایین بیایی زنمی و باید وقتی میام خونه ال کنی و بل کنی و من خرم تو رویاهام چه ها که نمیکردم………..
8:10 بود که اومد دنبالم و گفت تا ساعت 10 نمیتونیم بریم متل دوستش اخه داداشش اونجاست.جفتمون تو کف بودیم اما امیر یخ رو شکست و دستامو گرفت با اینکه همیشه این کارو میکرد اما اینبار فرق میکرد 1 جیزی تو دلم هوری ریخت کمی که گذشت دستشو گذاشت رو پامو شروع کرد به دست کشیدن.کمکم دستشو برد سمت کسم گرمای دستاش تمام عضلاتم رو منقبض کرده بود هردو ساکت بودیم و داشتیم تو اتیش حشر میسوختیم.این ساعت لعنتیم که نمیگذشت.
ساعت 10:15 بود که دوستش اس داد تنهاست اولش ترسیدم که شاید نقشه دارم چندتایی بریزن سرم اما من که حالا امیر رو مث بت میپرستیدم به خودم گفتم خر نشو امیر این کارو نمیکنه
تو اتاق که رفتیم 3تا تخت 1نفره کنار هم بودن که امیر یکی از تشکاشو اورد رو زمین گذاشت که سرو صدای تخت عالم رو خبر نکنه
 
امیر رفت دستشویی و گفت وقتی بر میگردم مانتو نداشته باشیا
از دشتشوئی که بیرون امد با حالتی تماشام میکرد که حسابی داغم کرد اروم اومد طرفم و منو که خم شده بودم موبایلم رو بذارم تو کیفم بغل کرد.کیرش که زیر شلوارش حسابی شق شده بود ولعی در من ایجاد کرد که نا خوداگاه کونمو مالیدم بش که اونم طاقتشو از دست داد و منو بر گردوند و 1 لب حسابی ازم گرفت.راستش همیشه همدیگه رو میبوسیدیم اما هیچ حسی توش نبود اما الان با چنان حرارتی این کارو میکردیم که من دیگه طاقتم رو از دست داده بودم
اروم دستشو برد طرف سینه ام و حسابی مالششون داد و من و خوابوند رو تشک و تاپ و در اورد و شروع کرد به لیسیدن و بوسیدن گردنم اخ که چه حسی بود.
منو برگردوند و با زبونش از گردنم تا بند قفل سوتینم را لیسید و اروم بازش کرد من باز به سمت خودش برگردوند و گفت نمیخواهی لباسامو در بیاری؟
 
خوابید زمین و رفتم سمت لباش و 1 بوس داغ از لباش گرفتم که داغ ترش کنم و اروم با بوسه های کوتاه رفتم به سمت گردنش و همینجور که میبوسیدمش دکمه های پیراهنش رو باز کردم تمام تنش پر مو بود با اینکه من سینه بی مو رو خیلی دوست دارم اما اونقد داغ بودم که زود تر به کیرش برسم که موی رو سینه اصلا برام اهمیت نداشت.پیراهن و شلوارشو در اوردم و خوابیدم زمین که یعنی حالا نوبت توئه.اومد رو من و اونم که داشت از این بازی لذت میبرد اومد رو من و بعد کلی بوسه رفت سراغ سینه هام و اروم با نوک دندوناش نوک سینه ام رو گاز گرفت و با زبون دورش دایره وار میلیسید.
اروم و بدون هیپ عجله ای رفت سراغ شلوارم و دکمه هاش رو باز کرد و زیر نافم رو بوسید شلوارمو در اورد.شرتمو با دندوناش کمی پایین اورد و بعد با دستاش در اورد و خوابید زمین که ……..
مثل خودش شورتشو پایین کشیدم ام با این تفاوت که وقتی پایین کشیدمش کیرش مث علم سر پا شد.منو بغل کردو خوابوند زمین و خودش رفت سمت کسم.
 
پامو کمی باز کرد و با زبونش رفت سمت چوچولم.پیش خودم گفتم الانه که از اون همه خیسی حالش بد شه و کنار بکشه اما امیر با چنان هیجان و لذتی شروع به خوردنش کرد که کم مونده بود با اه و اوهم دنیارو خبر کنم که مردم از لذت.
با زبونش چنان لیسی به کسم میزد که داشتم از حال میرفتم و زود ارگاسم شدم.تمام تنم داشت از اوج لذت میلرزید.وقتی شل شدم فهمید که ارضا شدم واسه همین اومد بغلم کردو شروع کرد به بوسیدنم تا حالم جا اومد.
کیرشو گرفتم دستم خیلی بزرگ نبود اما کوچیکم نبود.
اروم زبونمو کشیدم نوک کیرش و سرشو کردم دهنم و درش اوردم.از تکونی که خورد فهمیدم داره حال میکنه اولش با سر کیرش 1کم بازی کردم و بعد یهو همشو کردم دهنم که با اهی که کشید بم فهموند داره میمیره واسه ساک زدن.
حسابی براش ساک زدم و اونم واسه اینکه ارضا نشه و حالش گرفته نشه هر از گاهی منو کنار میکسید و با سینه و باسنم ور میرفت.
منو خوابوند و 1 بار دیگه رفت سراغ کسم و کمی با زبونش باهاش بازی کرد و بعدش کمی تف مالید به کیرش و اروم کردش تو کسم.
اخ که داشتم میمردم واسه این لحظه……..
 
اولش اروم و بعدش تند تند تلمبه میزد انگار دنیارو بم داده بودن بعد ماه ها داشتم حسابی حال میکردم.
یهو خودشو کشید کنار گفتم چی شد ارضا شدی گفت نه قرص خوردم حالا حالاها ابم نمیاد برام ساک میزنی ؟با سر جواب رد دادم اعتراضی نکرد و من برگردوند رو شکمو دوباره شروع کرد به تلمبه زدن.
دیگه خسته شده بود پس خوابید و من کشید تو بغلش و بوسید و گفت خیلی دوست دارم و بعدش زد زیر گریه.گفتم چته دیوونه؟گفت:مانی میخوامت دیوونتم.اگه بت نرسم میمیرم…………
نیمساعتی تو همون هال بودیم بعد دوباره همه اون کارا رو دوباره و دوباره و دوباره………..
تا ساغت 4 اونجا بودیم و بارها سکس کردیم که نتنها خسته کننده نبود بلکه کلی حال داد
حتی لحظه اخر که میخواستم لباس بپوشم دوباره شرتمو پایین کشید و از پشت چند تا دیگه تلمبه زد و ابشو هم تو کونم خالی کرد
بعد اون چند بار دیگه با هم سکس داشتیم که مث اون دفعه نشد
بعد یکی دو ماهم فقط 1بار بم گفت رابطه ما غلطه تو شوهر داری و من نمیخوام سر خودمم همین بلا بیاد.بعدشم دیگه هیچوقت جوابمو نداد حتی وقتی ازش پرسیدم تو که همچی رو میدونستی پس چرا منو عاشق خودت کردی هیچی نگفت
حالا من موندم و 1 شوهر شکاک که از فرصتی برای ازردنم استفاده میکنه و 1 جای خالی عشق که حالا به نفرت تبدیل شده
من موندم اونکه فقط دنبال سکس بود پس اون همه دوست دارم گفتناش چی بود؟؟؟؟؟؟؟این داستان حقیقت داره اما اگه باور ندارین هیچ گله ای نیست شاید به نظر فقط رویا بیاد
ممنون اگه داستانمو خوندین داشتم میترکیدم به هیچکسم نمیتونستم بگم

نوشته: مانیا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

5 دیدگاه دربارهٔ «شوهر شکاک»

  1. آخ که چقدر ازاین مردا بدم میاد.منم مدتیه مثل تو خارش دارم اما هیچ کیری که دوای دردم باشه پیدا نمیشه.بهتره ازهمسرت جدا بشی ویک ازدواج بهتر وموفق تری رو تجربه کنی.ازمنم می شنوی هیچ وقت دنبال سکس با نامحرم نباش.امیدوارم مشکلت حل بشه عزیزم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا