سجاد سرباز کون تپل

سلام
من الان 26 سالمه واين داستان برميگرده به 6 سال پيش وقتي كه من تو خدمت سربازي بودم
من تو يكي از شهرستانهاي استان آذربايجان غربي خدمت ميكردم وخودمم ترك بودم رسته ي خدمتي من هم دژباني بود.خودم يه پسر قدبلند ويكم لاغر با پوستي سفيدم 9ماه بعداز رفتنم به خدمت يه گروه از سربازا كه تازه تقسيم شده بودن به پادگان مااومدن كه دربين اينا يه سجاد نامي بود با قدي متوسط پوستي نسبتاتيره وكوني تپل كه تموم پادگان توكفش بودن واز قضا موقع مشخص شدن رسته ها افتاد به قسمت يگان قرارگاه.سجاد خيلي زود با پسرا با همه اخت شد وهمه هم تا ميتونستن خودشونوبهش ميماليدنچند بار در هنگام برگشت ازمرخصي شهري به بهانه ي بازرسي باكونش وررفتم وچند بارهم ازپشت بغلش كردم وقتي ميرفت حموم جلو همه لخت ميشدوكيروكونشوبه همه نشون ميدادويبارهم من كه سجاد داشت فقط بايه گرمكن نظامي لباساشوميشست اول بغلش كردم بعد بادستام ماليدمشوبعدش گرمكنشوكشيدم پايين وبراي اولين بار كونشو ديدم
 
كونش واقعا معركه بود وخوردني سريع كيرمودرآوردم وبهش ماليدم كه متوجه شدونزاشت.بعداون چند بارهم دست ماليش كردم .من چون گوشي برده بودم پادگان وسجاد هم ميدونست چندبار كه خواب بودم حس كردم كه دارم جنوب ميشم وميخاد آبم بياد كه بيدارشدموديدم كه سجاد داره كيرموميماله كه زود دستشوميگرفتمونميزاشتم آبم بياد بعدش التماس ميكرد كه كيرتوميمالم وباگوشيت زنگ ميزنم كه منم قبول ميكردم هميشه هم ميگفت بهت نمياد كه بااون بدن نسبتا لاغر كيربه اين كلفتي داشته باشي.خلاصه روزها باانگشت مالي سجاد ميگذشت كه روز موعود فرارسيد.من با يكي ازرفيقام از ساعت 11تا1شب تودژباني سرپست بوديم كه سجاد اومدوگفت گوشيتوبده زنگ بزنم منم گفتم همينجوري نميشه خيلي وقته توكفتم بايد بزاري بكنمت اونم بالاخره قبول كرد
 
رفيقمم گفت نگهبانيش بامن تاكسي نياد.يه سنگركوچيك جلودرب ورودي پادگان بود كه توش به راحتي ديده نميشد سجادوبردم توشوگفتم اول ساك بزن تاگوشيموبدم اونم قبول كرد نشست جلوموكيرمودرآوردمودادم دستش ديدم زيادي داره باهاش ورميره ونميخوره كه گفتم منم گوشيمونميدم كه شروع كرد ساك زدن من عاشق اينم كه يكي كيرموساك بزنه ولي يه حرفه اي.سجاد خوب بلد نبود ولي گرماي دهنش تواون شب سرد پاييزي حسابي خونوتورگاي كيرم به جريان انداخت 2.3دقيقه بيشتر نخورده بود كه گفتم ديگه بسه چون نميخاستم آبم زودي بيادونتونم ازنعمت كون تپلش كه شهرآشوب يه پادگان شده بود بي نصيب بمونم شمارشوگرفتموشروع كرد به حرف زدن منم ازپشت بغلش كردموكيرموازروشلوارماليدم به كونش اون سرگرم حرف زدن بودومنم مشغول ماليدن ولخت كردنش.شلوارشوتازانوكشيدم پايين وخم شدم وكونشو بوكردم وشهوتم فوران كردبافشار دستم يكم خمش كردموبهآرومي كيرموگذاشتم دم سوراخ كونش ووقتي خاستم فشار بدم يه آخي گفتوخودشوكشيدجلوفهميدم كونش تنگه وكارمنم رفت به سمت تخصص.تلفنش كه تموم شد خواست ازدستم درره كه بافشارزوروتهديدآرومش كردم جلوم دولا شدومنم باانگشتام باكونش وررفتم تايكم جابازشد.
 
هيبتي داشت كون تپل سجاد درروشنايي كم چراغ بالاي درب ورودي واي واي.كيرموتف مالي كردمو گذاشتم روكونش وباچندتا فشار آروم آروم كردم تواولش درد داشت وميگفت كيرت بزرگه تانصف ولي من نميخاستم اين فرصتوازدست بدم بعدچندتاتلمبه كيرم تاته رفت توكونش منكه هميشه زودانزال بودموبامالش 1ديقه اي كيرم آبم ميومد نميدونم چراكمرم خشك شده بودوفلكه ي اب كمرم بسته شده بود.دوتادستمواززيربازوهاي سجادبردموآوردمش بالاتاسينم قشنگ چسبيد به پشتش وشروع كردم به عقب جلوكردن كيرم گرجه نميديدم ولي به راحتي باهرضربه لرزش كون سجادوروكيرم حس ميكردم ديگه داشت مث دخترا جيغ ميزدوالتماس ميكرد كه تمومش كنم ومنم كم كم داشتم ارضاميشدم كه يه ان حس كردم كيرم داره ميسوزه زودي كشيدم بيرونو آبم بافشار تموم پاشيده شد روبلوكاي سنگر دژباني و سجادم شلوارشوكشيد بالا و مث دزدا در رفت وازاون روز به بعد ديگه نه ازم گوشي خواست نه جواب سلاممو داد…
 
نوشته:‌ ؟

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «سجاد سرباز کون تپل»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا