زن شوهردار چادری

 

سلام رفقا!
خاطره من مربوط به رابطه ی من با یه زن شوهردار هستش ; دوستانیکه نسبت به اینجور روابط حساسند فقط اینو بگم دورو برتون پر آدمای متاهل هستش که به دلایل مختلف اجتمایی فرهنگی فیزیولوژیکی.. یا بدون هیچ دلیلی دارن روابط خارج از ازدواجو تجربه میکنن.. به این راحتیم نمیشه براشون حکم کلی صادر کرد.
لازمه بگم که آنکه میاد یک خاطره یه جنسییه واقعیست نه یک داستان سرایی یا فانتزی
دقیقا یادم نیس 26 ساله بودم یا 27 وختی با کبرا آشنا شدم یه زن هم سن و سال خودم که 7 سالی بود با یه مردی که 8 سالی ازش بزرگتر بود ازدواج کرده بود و یه بچه 3 ساله داشت.
کبرا یه زن سفید که قدی حدود 155 داشت و یه ذره تپل بود و کون گرد و معمولی و سفید که دوس داشتی فقط بلیسیش و سینه هایه هرمی یه به نسبت کوچیک و سیخ.. کبرا چادری بود چون همه ی زنایه شهر کوچیک ما چادریین ; چشا و موهایه مشکی و صورتو بدن کاملا سفید
شوهرش یه جوری بود به خوده کبرا م گفته بودم انگاری داره میوفته!
تو یه کارگاهه ریسندگی کار میکرد

 
کبرا همه زندگیشو بهم میگفت اینکه هفته ایی 3 بار سکس دارن و بعضی وختا شوهرش وختی میکنتش بعد اینکه آبشو میریزه سردرد میگیره منظورم شوهرشه ; واینکه کبرا میگفت هر وخ فرصت میکنم کیرشو از رو شلوار میگیرمو و میمالم و بعضی وختا میکشم پایین و براش ساک میزنم
تو تلفن اونقد حرفایه سکسی میزدیم که آب هر دومون میومد
اون دو هفته یه اول که بهش شماره دادم و باهم آشنا شدیم یه بار که تیپ زده بودم بر عکس شوهرش و خودش که اصلا تیپ زن نبودن طرفایه خونشون بودم میدونستم که شوهرش صبح میره و عصر میاد بهش زنگ زدم و برداشت بعد از یکی دو دقیقه لاس زدن گفتم بیام گفت کجا گفتم خونت گفت میترسم یعنی عشوه اومد بعد کلی ناز از اون و ناز کشی از من گفت درو نیمه باز میزارم بیا رفتم سر ظهر بود اول پاییز و کوچه ها خلوت رفتم تو یه حیاط کوچیک بود وکبرا روبروم با چادر گلی وایساده بود جورییکه فقط صورتش مشخص بود چشاش از خوشحالی داشت میخندید سرمو انداختم پایین رفتم تو ساختمون کوچیک بچه ش تو پذیرایی لا لا کرده بود دنبالم اومد گفت کجا ؟ انتظار نداشت اونجوری با کله برم تو لبخند زدم و گفتم بیا خوب رفتم یه اتاق کوچیک که یه رختخواب دونفره یه جمع کرده توش بود و دنبالم اومد تا بیاد تو من لباسمو کندم گفت چیکار میکنی ؟!! توجه نکردم و لخت مادر زاد شدم که مثلا تحریکش کنم کس خل بودم اون چادر گلی بر سر من لخت لخت جلوش وایسادم!!

 

کیرم هنوز راس نشده بود گفتم بیا خوب گفت لباستو بپوش و منو مجبور کرد لباسمو پوشیدم رفتم جلو لبامون بهم گره خورد ویش ویش .. دستم رفت به کونش حس کرد میخام پیش برم گفت برو عقب گفتم پس نشون بده با فاصله وایسادم برگشت چادر گلیشو برد بالا و کونشو که داخل یه شلوار سیاهه تنگ بود بهم نشون داد بهش گفته بودم کون بازم یه کون گرد برجسته که تو شلوار زندونی بود گفت خوشت میاد؟ یه ذره نیگا کردم بعد برگشت رفتم جلو و از هم لب گرفتیم دستم رفت کونش مقاومت کرد در حد لب میخاس ولی من در حد همه چیز توجه نکردم به زور خوابوندمش زمین یه بلوز نارنجی تنش بود بردم بالا و سینهاش که سیخ بهم نیگا میکرد دهنم گرفتم بعد گردنو گوششا خوردم نا مسسب رام نمیشد کم کم لباسمو در آوردم باز لخته لخت این بار کیره 15 سانتیم سیخ بود ولی نمیدونم چرا زنه تسلیم نمیشد خوابیدم روش و کیرمو از رو شلوار چسپوندم به کسش وای چه گرمایی رو حس میکردم لبامو بردم رو لباش تنها چیزییکه اصلا مقاومت نمیکرد لب گرفتنو زبون بازی بود ولی تا دستتو میبردی سمت شلوارش نمیزاش کیرمو بردم سمت دهنش نخورد فقط راضی شد که پاشیم خم شه دستاشو تکیه بده به دیوا ر و کونشو بکنه سمت من تا من از رو شلوار کیرمو بکنم لا پاهاش جالب بود ولی ناکافی دوباره زدمش زمین باز جریانات قبلی تکرار شد به هر زحمت وزبون بازیی بود راضی شد درحالیکه روش افتادم دستشو ببره بینمون وکیرمو بماله یه 10 ثانیه که مالید حس کردم جو اتاق عوض شد وکیرم جون عجیبی گرفت چون داشت حشری میشد که باز پس کشید دیوونه شدم

 

شلوارشو گرفتم وجوری کشیدم که دکمش کنده شد با شرته سفید رنگش کشیدم پایین داد و بیداد زد که نمیدونم جیغ میزنم همسایه ها بیان گفتم هر گهی میخای بخور .. رفتم جلو کسش یه ذرم خیس نبود کیرمو به زور کردم تو تقلا میکرد نمیزدمش ولی نمیزاشتم تکون بخوره هیکلم از اون بزرگتر بود و افتادم روش و تلمبه زدم نامسسب تا آخرین لحظه مقاومت میکرد لذت چندانی در کار نبود فقط یه حسی بهم میگفت بکن .. داشت آبم میومد کشیدم بیرون گرفتم سمتش آبم با جهش پاشید رو شکمو سینه هاش با حالت عجیبی داشت به جهش آبم نیگا میکرد خوب حتما براش سکسی بود پاشدم گفت ببین چیکار کردی شرتمو برداشت و آبمو از رو شکمو سینه هاش پاک کرد ! لباسمو پوشیدم ناراحت بود اومدم داخل پذیرایی بچه اش هنوز خاب بود چادرشو دوباره سر کرد دنبالم اومد و تو حیاط نم نم بارون داشت میومد تو کوچه سر صدا بود گفت بزار خلوت شه بعد وایساد حیاط منم پشتش چسپیدم بهش و نوازشش می کردم داشت گریه میکرد گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت به بدبختییه خودم کوچه خلوت شد و راهنماییم کرد منم سریع از محلشون اومدم بیرون داشت بارون میومد اولین تجربه یه سکس با زن شوهرداره من بود سکس اونجوری که نه یه کیر تو کس کردنه زوری .. حس عجیبی داشتم .. کاری مقابل مذهبو عرفو .. انجام داده بودم.. ولی ناراحتم نبودم چون من طرز فکر خودمو دارم برام چندان مهم نبود زنه بهم زنگ بزنه یا نه و فکرم نمیکردم بهم بزنگه..

 
یه هفته گذشت بهش زنگ نزده بودم موبایلم زنگ خورد کبرا بود جواب دادم با صدایه ملایمی گفت نیستی! گفتم خوب سرم شلوغه و از اینجور کس شعرا گفت چرا زن نمیگیری!؟ گفتم جان؟! گفت حیف تو نیس با این حشرت و بدنت..!! اینم بگم من زیاد خوش هیکل و خوش قیافه نیستم یه پسر 27 ساله با اندامو قیافه یه کاملا معمولی..بودم بعدنا بهم گفت بعد رفتنت به یاد اون صحنه خود ارضایی کرده و شبم شوهر خستشو گرفته و به یاد اون حالتایی که با من داشت باهاش حال کرده.. ولی نمیدونم چرا هیچ وخ دیگه نزاش برم خونش فقط سکس تلفنی میداد بد جورییم میداد دو سه سری با هم رفتیم بیرون و یه شهر نزدیک و کلی لب و مالش داشتیم تا نمیدونم چرا دیگه ادامه نداد خط موبایاشم عوض کرد..
و من هیچ وخ نفهمیدم چرا هیچ وخ یه حاله کامل بهم نداد

نوشته: علی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا