زن خوشگل در بیمارستان

سلام . من اولین بارمه که تو این سایت خاطره مینویسم به خدا و تمام مقدسات هم قسم میخورم که عین واقعیته
اسمم پدرامه و الان 21 سالمه تو کردستان زندگی میکنم و این خاطره برمیگرده به یه سال و نیم پیش که من تقریبا 19 سالم بود که پسر عموم واسه عمل کلیه باید میرفت تهران و چون از اون طرف نمیتونست رانندگی کنه ازم خواست که باهاش برم راستش اول نمیخواستم برم بعد قبول کردم . ظهر رسیدیم تهران یه کم تو خیابونا دور دور زدیم و ساعت 6 رفتیم بیمارستان لبافی نژاد خیابون پاسداران اونجا بستریش کردن . اون شب نذاشتن من همراش باشم و چون بجز گواهینامه هیچ مدرک شناسایی همرام نبود هر هتل و مسافر خونه ای میرفتم کارت ملی میخواستن آخر سر مجبور شدیم جلو بیمارستان تو ماشین بخوابیم . صب که از خواب پاشدم از ماشین که پیاده شدم چون هنوز یه کم خواب آلود بودم تو یه صحنه ی خنده دار افتادم تو جوب کنار خیابون و لباسام حسابی کثیف شد راستش من فک میکردم کارمون فوقش دو روزه واسه همین یه دست لباس برده بودم فقط . وقتی پسر عموم اینو دید بهم پول داد و گفت که یه دست لباس خوشگل واسه خودم بخرم من خیلی اصرار کردم که نمیخوام ولی اون گفت چون به خاطر اون اومدم باید بگیرم .
 
پسر عموم آدم خرپولیه نمایشگاه ماشین داره این پولا واسش مثل پول تو جیبی بچشه . خلاصه تو همون خیابون پاسداران چند تا بوتیک بودن که خداییش لباسای باحالی داشتن یه دست لباس سنگین و شیک گرفتم وقتی برگشتم دیدم دارن پسر عمومو میبرن اطاق عمل . وقتی رفت تو اطاق منم با یه جمعیت خیلی زیاد که منتظر مریضاشون بودن جلو اطاق عمل وایستاده بودم که یهو یه بچه 2.3 ساله خورد به پام که انصافا خیلی خوشگل بود منم چنتا شکلات بهش دادم و تو دلم گفتم که پدر و مادر این بچه حتما خیلی خوشگلن که همچین دختری دارن . تو همون حال و هوا بودم که یکی از اون طرف دخترو صدا زد وقتی رومو برگردوندم یه زن چادری تقریبا 32.33 ساله یه کم توپول موپول که مامان دختر خانوم بود . من که خشکم زده بود بود همیشه آرزوی همچین چیزیو داشتم
 
یه زن بزرگ تر از خودم با پوست سبزه و چشمای سبز و اون لهجه ش منم از خودم بگم تعریف نمیکنم ولی خداییش چند سال بوکس رفتن هیکلمو رو فرم آورده و ته ریش میذارم و قیافم مردونس و از این پسرای دختر نمای همسن خودم بدم میاد . اون روز هم که لباسای جدید کامل مشکی پوشیده بودم معلوم بود که زنه ازم خوشش اومده بود چون تو چند ساعتی که جلو اطاق عمل بودیم ازم چشم برنمی داشت و زیر چشمی با اون چشمای سبزش نگاه میکرد منم که اول کلا از خیرش گذشته بودم چون فک نمیکردم همچین چیزی به تورم بخوره ولی کم کم بیشتر پررو شدم و منم تو چشاش نگاه میکردم . تقریبا ساعت دوازده بود که پسر عموم رو از اطاق عمل آوردن بیرون و ما خانوم رو ندیدیم تا شب که تو سالن بیمارستان کس چرخ میزدم که دیدم رو صندلیا نشسته و با گوشیش ور میره اما اینبار بدون چادر با مانتوی چسب و پوتین چرمی . نمیدونم چرا چادر میذاشت؟ من که اون صحنه رو دیدم داشتم منفجر میشدم رفتم رو به روش رو صندلیا نشستم دیگه فقط من بودم و اون و مستخدمی که مثلا سالن رو تمیز میکرد ولی داشت با چشاش دختررو میخورد . آقا دوباره شد همون آش و همون کاسه زل زد تو چشای ما منم که بی عرضه . دیگه داشت میرفت تو بخش که منم به خودم اومدم و چون نمیخواستم از دست بدم وقتی برگشت منو نگاه کرد یه چشمک زدم و اونم یه لبخند زد و راهش رو عوض کرد رفت به سمت حیاط بیمارستان منم که دیگه چند لحظه دیگه منفجر میشدم راه افتادم دنبالش وقتی رسیدم تو حیاط دیدم رو یه صندلی نشست منم رفتم کنارش نشستم ولی هیچ حرفی نزدم خودش گفت : منظورت از اون چشمک زدن چی بود ؟ منم با خنده گفتم تیک عصبیمه شما منظورت از اون همه زیرچشمی نگاه کردن چی بود؟ گفت نیگا کردن به یه آقا پسر خوشتیپ ممنوعه ؟ منم گفتم نه همونجوری که چشمک زدن به یه دختر خانوم خوش قیافه ممنوع نیست یه کم خندید و گفت دیگه شوخی بسته راستشو بگو منظورت چی بود منم گفتم منظور خاصی نداشتم وقتی یه پسر به یه دختر خوش قیافه چشمک بزنه یعنی ازش خوشش اومده دیگه گفت از من ؟ ولی تو که خیلی بچه ای منم رفتم تو فاز اون فیلسوف معروفه گفتم عزیزم سن فقط یه عدده دل تصمیم میگیره اونم با یه نگاه ( از اونا که به بچه ها میکنن ) گفت حالا گیریم که سنمون مشکلی نداشته باشه تو که بچمو دیدی من شوهر دارم همون لحظه بود که قیافم عوض شد .
 
یهو گفت شوخی کردم بابا من 2 ساله که شوهرم تو دریا غرق شده بعد گفت که اسمش زهراست و 34 سالشه اومده بود که خواهرشو اونجا عمل کنن و 2 سال بود که شوهرش که رو لنج کار میکرده غرق شده بود و از اون موقع تا اون وقت با کسی نبوده . منم خودمو کامل معرفی کردم خیلی حرف زدیم بعد داشت حرف میزد و اتفاقا حرفاش اصلا سکسی نبود که یهو گفت چون تو این چند سال با کسی نبوده حاضره با هرکسی که ازش بخواد سکس کنه منم که اینو شنیدم از جام بلند شدم و زود گفتم حتی من ؟ یه لبخندی زد و گفت باید ببینم دووم میاری یا نه؟ گفتم یعنی کردا رو دست کم گرفتی؟ گفت دیگه دیگه . منم زودی گفتم میشه بقیه حرفا رو تو ماشین بزنیم؟ یه نیگا به اطرافش کرد و گفت کدومه ماشینت ؟ گفتم من ماشین ندارم مال پسرعمومه جلو بیمارستان پارک کردم . پا شدیم جدا جدا رفتیم بیرون که نگهبانه بعدا واسمون حرف در نیاره من زنگ زدم به پسر عموم و گفتم گشنمه میخوام برم یه چیزی بخورم اونم زنگ زد خواهرش که ببینه بچش بیدار شده یا نه . سوار شدیم و راه افتادم و تو یکی از همون کوچه های اطراف اتفاقا کاملا یادمه نیستان نهم تو یه تاریکی پارک کردم گفت : خوب گفتم خوب به جمالت میگفتی گفت : تو منو آوردی اینجا منم دیگه رفتم رو کار : دستم رو گذاشتم رو روناش و لبامو بردم جلو یه لب آبدار ازش گرفتم بعد یه دستم پشت گردنش بود با یه دست سینه هاشو میمالوندم بعد گفتم میشه ببینمشون با یه عشوه یی گفت خودت باز کن دکمه های مانتوش رو باز کردم یه سوتین مشکی تنش بود که دادمش پایین دو تا پستون سفت سبزه با نوک قهوه ای سوخته افتاد بیرون که من سالها بود دنبالشون میگشتم مث قحطی زده ها افتادم به جون پستوناش همون موقع اونم کیرمو از رو شلوار میمالید و میخواست دکمه های شلوارمو باز کنه که خودم واسش باز کردم و شلوارو تا زانو کشیدم پایین اول یه کم به کیرم نگاه کرد بعد گرفت تو دستش و کرد تو دهنش و مک میزد ولی خیلی حرفه ای نبود دندوناش میخورد بهش ولی اینقد شهوتی شده بودم که تو همون 1 دقیقه اول آبمو تو دهنش خالی کردم بعد با خنده گفت کثافت چرا نگفتی داره آبت میاد؟ تو که میگفتی بهم اعتماد کن گفتم حالا که چیزی نشده چند دقیقه ی دیگه دوباره بلند میشه واسه اصل مطلب . گفت اصل مطلب کاندوم میخواد منم گفتم که ندارم و عمرا من برم کاندوم بخرم روم نمیشه گفت حالا تو برو یه داروخونه خودم میخرم رفتم جلو یه داروخونه رفت یه بسته کاندوم گرفت رنگش سبز بود من ازش خوشم نمیومد البته با پول پسر عموه خدا عمرش بده اگه میفهمید با پولش کاندوم خریدم …../ بلاخره تو یه کوچه بن بست خلوت وایسادیم و رفتیم رو صندلی عقب خوبی ماشین این بود که شیشه هاش دودی بود و تو شب اصلا از بیرون نمیتونستی داخلشو ببینی .
 
اول مث دفعه قبل من شلوارمو دادم پایینو اونم کیرمو میمالید و از هم لب میگرفتیم و منم پستوناشو که عاشقشون شده بودم رو میمالوندم بعد دهنشو برد طرف کیرمو یه 2.3 دقیقه ای واسم ساک زد شاید زیاد بلد نبود ولی من که رو ابرا بودم بعد ازم یه لب گرفت و گفت تو نمیخوای کاری بکنی ؟ من که اولین سکسم بود هول شده بودم و بلد نبودم ولی اون با تجربه تر بود . تجربه ی من فقط فیلمای سکسی بود واسه همین با تقلید از اونا شلوارشو در آوردم و با دیدن اون شرت مشکیش که با سوتین ست بود دیوونه شدم و به کسش حمله کردم مزه زیاد خوبی نداشت ولی وقتی با اون کارم صدای ااااخ و اوووه و اوووووفش میومد بیشتر حشری میشدم و بیشتر میخوردم بیچاره معلوم بود تو این 2 سال چی کشیده چون خیلی داشت حال میکرد و بعضی وقتا خودش کسشو تکون میداد و سرمو به کسش میچسبوند . بعد که تیشرتمو در آوردم فک کرد میخوام بکنم ولی من مدتها دنبال چند تا پای خوشگل بودم . من عاشق پای دخترام با اینکه پوتین پاش بود و عرق کرده بود ولی من مزه شو با هیچی عوض نمیکردم نوک انگشتاشو تا زانوهاش لیس میزدم اونشب اونقد پاهاشو لیسیدم که خودش خسته شد و گفت دیره ها!!!!! منم اوکی دادمو خودش کاندومو واسم گذاشت و رفت رو کیرم و خودشو تکون میداد ولی چون نمیتونست بلند حرف بزنه یواش آه اوه میکرد منم که بعضی وقتا لبام یا رو لباش بود یا رو پستوناش دیگه داشت آبم میومد که در آوردمو خودمو کنترل کردم تا به قول معروف آبا از آسیاب بیفته بعد به شکم رو صندلی خوابوندمش و کلی سوراخ کونشو لیسیدم انصافا سوراخ خوشگلی داشت سبزه و همرنگ با پوست خودش بعد میخواستم بکنم که هر کاری کردم نذاشت آخرش هم ما تسلیم شدیم و فقط به فشار دادن کیرم رو کونش قانع شدم به لطف ارضا شدن قبلیم حالا دیر ارضا تر شده بودمو بعد از یه کم دوباره کس لیسی رفتم سراغ پوزیشن مورد علاقم یعنی یکی از پاهاش رو شونم . پای چپش رو انداختم رو شونم و شروع کردم تلمبه زدن دیگه حرف نمیزد فقط چشاشو بسته بود و یواش ناله میکرد خیلی محکم میزدم ولی بعد 2.3 دقیقه آبم ریخت تو کاندوم و افتادم روش گفت نگفتم هنوز بچه ای؟ پس من چی ؟ دوباره رو آوردیم به لیسیدن کس مبارکشون تا یهو سرمو محکم گرفت و بدنش سفت شد بعد چند دقیقه همینطوری مث بیهوشا افتاده بود ولی من تو بعضی از داستانا خوندم که موقع ارضا شدن آب دارن ولی من که غیر از یه کم لزجی چیزی ندیدم که حالمم به هم زد بعد لباسامونو پوشیدیم و رفتیم بیمارستان . دیگه نمیخواست منو ببینه ولی به اصرار من شب دوم فقط واسم ساک زد و رفت دیگه واسه فرداش که از بیمارستان رفتن و من دیگه هیچ وقت ندیدمش و الانم واسم مثل یه خاطره ی خوبه که امیدوارم یه روزی تکرار بشه …
نوشته: پدرام

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «زن خوشگل در بیمارستان»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا