رویایی در نیم روز

اداره تعطیل شده بود و داشتم با ماشینم به طرف منزل می رفتم ، در مسیر خونه ، ناخودآگاه چشمم به چند خانم که در پیاده رو در حرکت بودند افتاد ، یکی از اونها که متوجه نگاهم شده بود ، به من نگاه کرد و حتی وقتی از کنارشون رد شدم از آئینه دیدم که برگشته و داره منو با نگاهش دنبال می کنه . زیاد بهش توجه نکردم …

 

فردای اون روز ، تقریبا همونجا ، همون چند خانم رو دیدم و باز همون یک نفر که این بار نگاهش عمیق تر بود ، انگار منتظر دیدن من بود ، نگاه گرم و نافذی داشت ، وقتی از کنارشون رد می شدم یک لحظه نگاهمون به هم گره خورد ، لبخندی زد . من هم ناخود آگاه لبخندی تحویلش دادم و از کنارشون رد شدم ، باز هم تو آئینه دیدم که داره با نگاهش منو تعقیب می کنه ، این کار در روزهای بعد هم تکرار شد و تقریبا به یک عادت تبدیل شده بود. هر روز لحظه شماری می کردم که اداره تعطیل شه و من بازهم ببینمش ، اون چند لحظه ، چندان حالی در من ایجاد می کرد که تا فردا در انتظارش می موندم.

 

حدود ده روز از این ماجرا گذشت ، اون روز وقتی به سر قرار رسیدم در کمال تعجب دیدم اون بین دوستاش نیست ، اگه خجالت نمی کشیدم ماشین رو نگه می داشتم و از اونها دنبالش رو می گرفتم ولی چاره ای نبود ، در حالیکه ناراحت و آشفته بودم به مسیرم ادامه دادم ، حدود 100 متر جلوتر در کمال تعجب دیدم کنار خیابون ایستاده و با دست به من اشاره می کنه که ماشین رو نگه دارم. آروم ماشین رو به کنار خیابون هدایت کردم و نگهش داشتم. اومد در رو باز کرد و روی صندلی جلو نشست. من نمی دونستم چکار کنم ، خودش متوجه وضعیت من شد ، شروع کرد به حرف زدن ، گفت اسمم رعناست ، ولی تو می تونی هر اسمی که خواستی صدام کنی ، شش ساله که همسرم مرده و من با مادر پیرم زندگی می کنم که اونهم برای چند روز رفته خونه ی یکی از فامیلهامون تو ده و فعلا تنها هستم. اهل گناه و روابط غیرشرعی و غیراخلاقی نیستم ، ولی اگه بخوای می تونیم باهم روابط شرعی داشته باشیم ، چه ازدواج دائمی یا موقت و چه صیغه .

 

اولین بارم بود که در چنین موقعیتی قرار گرفته بودم ، زبونم بند اومده بود ، حتی به سختی نفس می کشیدم و آب دهنم رو قورت می دادم ، از پیشنهاد سریع و صریحش شوکه شده بودم ، باز هم خودش ادامه داد : اگه دوست داری برای آشنائی بیشتر ، ناهار رو با هم بخوریم ، تو هم فرصت بیشتری برای تصمیم گیری داشته باش . به نشانه قبول پیشنهادش حرکت کردم ، بهترین فرصت بود ، زنم برای شرکت در یک دوره ی کاری سه روزه به تبریز رفته بود و من در خونه تنها بودم . چند متری حرکت نکرده بودیم که ازم اسمم رو پرسید ، گفتم : سیاوش. گفت :همیشه اینقدر کم صحبتی ؟ لبخندی زدم و گفتم تقریبا ، ولی … کمی مکث کردم . پرسید : ولی چی؟ گفتم : منو غافلگیر کردی. خنده ی ملیحی کرد و ساکت شد . برای اولین بار نگاهی خریدارانه بهش کردم ، تقریبا هم قد من بود ، حدود 180 سانت ، اندامش نسبتا پر بود ولی نمی شد بهش چاق گفت ، شاید حدود 80 یا 90 کیلو. با اینکه چادرش تا زانوهاش رو پوشونده بود ولی باز رونها و سینه هاش خودنمائی می کردند. چهره اش زیاد خوشگل نبود ولی جذابیت خاصی داشت ، مخصوصا چشمای درشت و سیاهش که خیلی نافذ بود و آدم نمی تونست بیشتر از چند لحظه بهشون مستقیم نگاه کنه.

 

 

یکی از غذاخوریهای سنتی حاشیه ی شهر جای مناسبی برای خوردن یک ناهار و آشنائی بیشتر بود ، در حین خوردن ناهار قرار گذاشتیم یک عقد موقت سه روزه بخونیم و بعد از سه روز درباره ی ادامه دادنش تصمیم بگیریم. با یکی از روحانیون شهر که دفترازدواج داره تماس گرفتم و برای ساعت 3 قرار گذاشتیم ، حدود سه و نیم بود که صیغه رو خوندیم و از محضر بیرون اومدیم. سوار ماشین شدیم و به طرف منزل حرکت کردیم . در مسیر خونه ، یگانه ( که من این اسمو براش انتخاب کردم ) دستش رو گذاشت روی دست من که روی دنده ی ماشین بود ، نگاهی به چشمای خوشگلش کردم و دستش رو گرفتم تو دستم و کمی با انگشتاش بازی کردم ، بعد آرام به دهنم نزدیکشون کردم و بوسیدم. لبخند ملیحی زد که چهره اش رو جذابتر کرد. چند لحظه بعد ، برای عوض کردن دنده مجبور شدم دستش رو ول کنم ، ولی اون دوباره دستش رو گذاشت رو دستم و شروع کردن به بازی کردن با انگشتام ، بعد دستم رو برد به طرف دهنش و یکی یکی انگشتام رو لیسید و بوسید ، بعد دستم رو گذاشت روی گونه هاش و کم کم به طرف پائین حرکت داد ، از گردن ، روی سینه ها ، شکم و بالاخره روی رونها…

 

دلم به شدت می تپید. آروم با انگشتام رونهاش رو فشار دادم و نگاهی به صورتش کردم ، چشماشو بسته بود و سرش روی شونه هاش افتاده بود ، معلوم بود که حالش خیلی بده . مقابل یک سوپرمارکت نگه داشتم و کمی خوراکی و نوشیدنی گرفتم ، می خواستم کمی اذیتش کنم ، به همین خاطر گفتم دوست داری کمی تو ماشین بگردیم ، اخماش رو تو هم کشید و نگاهی از روی ناراحتی بهم کرد و چیزی نگفت ، کم کم به خونه نزدیک می شدیم . نزدیک ساعت 4 بود که ماشین رو مقابل پارکینگ نگه داشتم و برای اینکه همسایه ها متوجه نشن ، از یگانه خواستم که پیاده نشه ، ماشین رو بردم داخل پارکینگ و اونجا پیاده شد ، از دری که مستقیم به راه پله باز میشه وارد راه پله شدیم.

 

یگانه چادرش رو روی دستش انداخته بود و جلوتر از من از پله ها بالا میرفت ، به این فکر می کردم که تو خونه چه اتفاقی میفته ؟ رسیدیم به ورودی ساختمان ، کلید رو انداختم درو باز کردم و بهش تعارف کردم که وارد شه و منهم به دنبالش وارد هال شدم و در رو پشت سرمون بستم . چند لحظه به اطرافش نگاه کرد ، با یک دست مغنه اش رو از سرش باز کرد و به طرفم برگشت ، در اولین نگاه به چهره ی بدون حجابش ، محو تماشاش شدم ، موهای نسبتا بلند ، پرپشت و سیاه و چشمائی که خمارآلود به من نگاه می کردند. هیچ کدوم مون بیشتر از اون تحمل نداشتیم ، همدیگه رو بغل کردیم و لبهامون به هم گره خورد ، با عطش زیادی لبهای هم رو می خوردیم ، من چشمام باز بود و می خواستم وضعیت اونو زیر نظر داشته باشم ولی اون چشاشو بسته بود و با ولع مشغول بوسیدن و خوردن لبهام بود. کمی خودم رو عقب کشیدم و کمکش کردم که دگمه های مانتوش را باز کنه و از تنش در بیاره ، یک تاب حلقه ای تنگ سیاه زیر مانتو پوشیده بود که بدنش رو سفید تر نشون می داد ، بازوهاش رو تو دستام گرفتم و نوازش کردم و آروم فشارشون دادم ، بدنش خیلی گرم و نرم و لطیف بود ، دوباره به خودم چسبوندمش و دستم رو از پشت بردم زیر تابش و پشتش رو به آرومی مالیدم. از تماس سینه هام به سینه های نرم و درشتش متوجه شدم که چیز خاصی هستند ، درشت تر از اونچه که فکر می کردم به نظر می رسیدند ، لبم رو از لبش جدا کردم و آروم رو گونه اش حرکت دادم و رفتم به طرف لاله ی گوشش و اونو تو دهنم گرفتم و با زبونم بازیش دادم . اون همون طور چشاش بسته بود و معلوم بود که تو اوج لذته ، حدود 5 دقیقه ای می شد که همونجا ، تو ورودی هال مشغول بوسیدن و مالیدن هم بودیم. برای لحظه ای ازش جدا شدم ، دستش رو گرفتم و به طرف مبل کوچک بدون دسته ای که گوشه ی هال بود بردمش ، خودم نشستم و اون پاهاشو دو طرف پاهای من انداخت و روبروم رو زانوهام نشست ، چیزی که برام جالب بود این بود که عاشقانه از هم لذت می بردیم ، احساس می کردم بیشتر عشق و محبت بینمون حاکم بود تا شهوت ، انگار چندین سال بود که می شناختمش…

 

شاید باور نکنید ولی بیشتر دوست داشتم تو بغل بگیرمش و تو چشاش غرق بشم ، براش شعر بخونم ، نوازشش کنم و بهش عشق بورزم ، دوباره لبامون رفت رو هم ، وضعیت خوبی بود ، از روی لباس سینه هاش رو تو دستام گرفتم و کمی فشارشون دادم ، بعد دو طرف یقه ی تابش رو تو دستام گرفتم و با یک حرکت جرش دادم ، یه لحظه از روی شرم دستاشو گذاشت جلوی سینه هاش ، انگشتاشو بوسیدم و آروم دستاشو کنار کشیدم ، وای چی داشتم می دیدم ، لحظه ای محو تماشای سینه هاش شدم که تو سوتین زرشکی رنگش منو به طرف خودشون دعوت می کردند ، از اینکه اونقدر با لذت بهش نگاه می کردم ، احساس غرور می کرد ، آروم سرم رو گذاشتم روی سینه هاش و قسمت صاف بالای اونارو بوسیدم ، انگشتاشو لای موهام فرو برده بود و داشت باهاشون بازی می کرد ، گردنم رو نوازش می کرد و با چشمای خمارش منو نگاه می کرد ، تنش عطر خاصی داشت که آدم رو دیوونه می کرد. دوباره سرم رو بلند کردم و لبامو رو لباش گذاشتم. هیچ عجله ای نداشتم ، دلم می خواست با حوصله و آرامش جلو برم. بعد از اینکه لباش رو کمی خوردم شروع کردم با لبام به طرف پائین حرکت کردن ، گردنش نسبتا کشیده و بسیار خوش تراش بود ، آروم از هر طرف گردنش رو بوسیدم و با زبونم لیسیدم . آروم تو بغلم وول می خورد و ناله می کرد …

 

باز هم چند تا بوسه ی کوچک به قسمت صاف بالای سینه اش زدم و دوباره سرم رو گذاشتم رو سینه هاش ، بدون اینکه سوتینش رو از پشت باز کنم ، بندهاش رو از کتفش آوردم پائین و از دستاش رد کردم ، بعد آروم سوتینش رو با دندونام کشیدم پائین ، از دیدن سینه هاش شوکه شدم ، پستونای نسبتا درشت ولی ایستاده و خیلی خوش فرم ، شبیه به پستونای آلتا اوشین و شاید زیباتر از اون ، در حالیکه چشامو به چشاش دوخته بودم ، نوک پستونش رو بین دندونام گرفتم و آروم فشارش دادم ، اجازه نمی دادم که چشماشو ببنده ، دوست داشتم ببینه که چطور دارم از بدنش لذت می برم ، اونهم با چشمای خمارش منو نگاه می کرد ، خودش باقی مونده سوتینش را از سینه هاش پائین کشید و اونا رو تو دستاش گرفت و یکی یکی مقابل دهنم قرار می داد تا من بخورمشون ، من هم اونارو می بوسیدم ، می خوردم و با زبونم باهاشون بازی می کردم و در همون حال داشتم با دستام پشتش رو نوازش می کردم. بعد از اینکه سینه هاش رو حسابی خوردم ، آروم در همون حالیکه رو مبل نشسته بودم سرشو به عقب کشیدم و خوابوندمش روی پاهام ، مثل حالتی که بچه رو ، رو پاها می خوابونن ، با این تفاوت که پاهاش رو به بالا بود…

 

آروم شلوار و شورتش رو با هم از پاهاش کشیدم و درشون آوردم ، حالا دیگه لخت مادرزاد روپاهام دراز کشیده بود ، از نوک انگشتاش تا کمرش ، حتی یک مو هم دیده نمی شد ، پاهای سفید ، گوشتی و خوشتراشی داشت که آدم رو دیوونه می کرد ، نگاهی به چشاش کردم ، نگاه رضایتمندانه ای تحویلم داد ، متوجه شده بود که بدجوری اسیرش شدم. شروع کردم به بوسیدن و نوازش پاهاش و کم کم رفتم پائین تر ، رونای نرم و سفیدش رو مالیدم و بوسیدم و رسیدم به کسش ، خوش رنگ ، تپل و نرم و خوشبو ، کسش رو بوسیدم و آروم روش زبون کشیدم. آهی کشید و ناله کرد. با انگشتام لای کسش رو باز کردم و زبونم رو کشیدم روی چوچولش ، همونطور که انتظار داشتم کسش خیس آب بود ، آبش رو با زبونم لیسیدم و مزمزه کردم ، شور و خوشمزه بود ، با نوک زبونم چوچولش رو بازی دادم ، دیگه چشماشو بسته بود و داشت لذت می برد ، در همون حال ، با دستام ، شکم و سینه هاش رو نوازش می کردم ، با نوک انگشتام ، آروم همه جای بدنش رو لمس می کردم و اون فقط ناله می کرد و لذت می برد. چوچول بزرگش رو بین دولبم گرفتم و با زبونم قلقلکش دادم ، دیگه وقتش بود که ارگاسم بشه ، به شدت لرزید و پاهاشو جمع کرد و سرم رو که بین پاهاش بود به شدت فشار داد ، بوی خاصی از کسش بلند شد ، بویی که منو به شدت حشری می کرد ، از اینکه تونسته بودم اونو ارضا کنم احساس لذت می کردم. چند ثانیه تو همون حالت نگهش داشتم تا از فشار بعد از ارگاسم خارج شه .

 

پاهاش رو که شل کرد ، سرم رو از بین پاهاش عقب کشیدم ، چشاش نیمه باز بود ، حتی توان اینکه چشاشو کامل باز کنه نداشت ، دستاش رو گرفتم و دوباره آوردمش بالا و بغلش کردم و لباشو بوسیدم . هر دو در اوج لذت بودیم. در همون حال که همدیگه رو می بوسیدیم شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنم ، منهم کمکش کردم و پیراهن و زیرپیراهنم رو با هم از تنم در آوردم . چشمش که به موهای سینه ام افتاد نگاهی به من کرد ، مثل اینکه آرزوش بود که همچین باشه ، انگشتاشو لای موهای سینه ام فرو می کرد و باهاشون بازی می کرد ، بعد موهای سینه ام رو آروم می کشید ، اونقدر که دردم می اومد و من ناله می کردم و اون خوشش می اومد ، با انگشتای نرمش نوک سینه هامو نوازش می کرد و آروم اونا رو تو دهنش می کرد و گاز می گرفت و می خورد . چند لحظه ای راحتش گذاشتم که هر کاری دلش می خواد بکنه ، بعد شروع کرد به لیسیدن گردنم و بعد رفت به طرف گوشم . به لاله ی گوشم خیلی حساسم و اصلا تحمل خوردنش رو نداشتم ، به خاطر همین گوشم رو از دهنش بیرون کشیدم و دوباره لب تو لب شدیم.

 

بعد کمکش کردم که تو همون حالت کمی بلند شه تا بازهم پستوناش رو بخورم. متوجه شده بود که چقدر از سینه های درشت و سفیدش خوشم اومده ، به همین خاطر با مهارت خاصی اونارو مقابل دهنم تنظیم میکرد و منهم براش کم نمی ذاشتم و با ولع می خوردمشون ، چون اون کمی از روی زانوهام بلند شده بود تا من پستوناش رو راحت تر بخورم ، روی کیرم آزاد بود ، به همین خاطر من دستم رو دراز کردم و زیپ شلوارم رو باز کردم و کیرم رو که کاملا شق شده بود بیرون آوردم ، از تماس کیرم با بدنش خوشحال شد ،‌ در همون حال ، با دستش کیرم رو با سوراخ کسش تنظیم کرد و نشست روش ، کسش اونقدر خیس بود که با کمترین مقاومت کیرم تا ته رفت توش ، کیرم زیاد بزرگ و کلفت نیست ، به همین دلیل زیاد اذیت نشد ، داخل کسش نرم و گرم و لزج بود ، چند لحظه در حالیکه چشماشو بسته بود در همون حالت نشست بعد به آرامی شروع کرد به بلند شدن و نشستن روی کیرم ، با هر حرکتش ؛ کیرم تقریبا کاملا بیرون می اومد و دوباره تا ته می رفت تو . من هیچ کاری باهاش نداشتم و اجازه دادم خودش با میل خودش کارش رو بکنه ، منهم با دستام پشتش و باسنش رو نوازش می کردم و در همون حال سینه هاش رو می خوردم و لباش رو می بوسیدم. در اوج لذت بودیم. اصلا دلم نمی خواست اون لحظه ها تموم بشن ، چند لحظه بعد احساس کردم آبم داره میاد ولی دوست داشتم قبل از اینکه ارضا بشم اون دوباره ارضا بشه ، به همین خاطر بلندش کردم و برگردوندمش و دوباره نشوندش روی کیرم ، در این حالت هم تماس کیرم با چوچولش بیشتر می شد …

 

هم کسش تو دسترس من بود و می تونستم باهاش بازی کنم ، شروع کردم به مالیدن چوچولش و اونهم در همون حال به کار خودش ادامه می داد ، دیگه داشت آبم میومد که احساس کردم اونهم داره ارضا میشه ، پاهاش رو به شدت جمع کرد و چند تکون شدید خورد و ارضا شد ، درست تو همون لحظه من هم ارضا شدم ، نه فرصت شو داشتم و نه حالش رو که کیرم رو بیرون بکشم ، همون جا داخل کسش به شدت ارضا شدم . هیچ کدوممون نای حرکت کردن نداشتیم حتی توان اینکه چشمامونو باز کنیم ، برگشت و لبام رو به نشانه ی رضایت و تشکر بوسید و چند دقیقه تو همون حالت تو بغلم ولو شد ، من هنوز سیر نشده بودم ، مطمئنم که اونهم همین طور ، تو همون حالت سینه هاش رو تو دستام گرفتم و باهاشون بازی کردم ، شکمش رو نوازش می کردم و زیر شکمش رو با دست می مالیدم . آب کیرم رو که از کسش بیرون می اومد رو به اطراف کسش و شکمش می مالیدم و از اینکار هردومون لذت می بردیم . کیرم به حالت نیمه خوابده از کسش بیرون افتاده بود ولی در کمال تعجب داشت دوباره تحریک می شد ، منی که وقتی شب با زنم سکس می کردم ، حتی فردا صبحش هم کیرم به راحتی بلند نمی شد ، حالا 10 دقیقه بعد از ارضا شدن کیرم داشت شق می شد ، این بهترین خبر برای من و یگانه بود…

 

از روی زانو هام بلند شد ، جلوی پام رو زمین نشست و برای اولین بار کیرم رو تو دستش گرفت ، کمی تو دستش بازی داد و تقریبا تمیزش کرد و بعد در حالیکه به چشمام نگاه می کرد زبونش رو گذاشت ته کیرم و از روی بیضه ها تا سر کیرم را چند بار لیسید ، بعد کیرم رو تو دهنش کرد و در حالکه بیضه هام رو تو دستش گرفته بود شروع کرد به ساک زدن ، با مهارت خاصی این کار رو می کرد و منهم در اوج لذت بودم ، کیرم کم کم کاملا شق شد و آماده برای ادامه ی کار ، بلند شدم ، دستش رو گرفتم و بلندش کردم و چند لحظه در همون حالت سرپا همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم. بعد به طرف کاناپه ی بزرگ چرمی کشوندمش و خوابوندمش رو دسته ی کاناپه و آروم کیرم رو فرستادم داخل کسش ، در همون حال که داشتن کیرم رو عقب و جلو می کردم …

 

روش خم شدم و لباش رو بوسیدم و سینه هاش رو خوردم ، پاهاش رو دور کمرم حلقه کرده بود و خودش با فشار پاهاش حرکت کیرم رو تنظیم میکرد . چند لحظه که تو این وضعیت بودیم دوباره بلندش کردم و به پشت خوابوندمش و کیرم رو از پشت کردم داخل کسش ، همزمان هم پشت و باسنش رو می مالیدم ، باسنای سفید و نرمش خیلی زیبا بودند ، با هر ضربه ای که به بدنش می زدم مثل ژله می لرزیدند، برای چند لحظه کیرم رو بیرون کشیدم ، روی باسناش خم شدم و اونا رو بوسیدم و با زبونم لیسیدم ، از اینکارم احساس لذت زیادی می کرد ، دوباره کیرم رو فرستادم داخل کسش و همزمان دستم رو بردم جلو و با چوچولش بازی کردم. از وضعیتش احساس می کردم که کم مونده ارضا بشه ، همین طور هم شد و در حالیکه کیرم داخل کسش بود و انگشتم رو چوچولش برای سومین بار ارضا شد ، منهم کم کم داشت آبم میومد ، سرعتم رو زیاد کردم و وقتی داشت آبم میومد کیرم رو بیرون کشیدم و آبم رو روی کمرش خالی کردم و خودم افتادم روش و موهاش رو بوسیدم و برای لحظه ای از عطر دلنشین شون مست شدم. دیگه هردومون از پا افتاده بودیم. از روی دسته ی مبل بلندش کردم و همونجا روی زمین دراز کشیدیم ، خودش رو کشید تو بغلم و سرش رو گذاشت روی دستم ، تنگ تو بغل گرفتمش و گونه هاش رو بوسیدم و در حالیکه داشتم بدنش رو نوازش می کردم خوابم برد.

 

وقتی بیدار شدم ، هوا کاملا تاریک شده بود . نگاهی به ساعت روی دیوار کردم ، 10 شب بود، یگانه لخت مادرزاد مثل یک فرشته تو بغلم خوابیده بود ، چند لحظه نگاهش کردم ، بعد آروم دستم رو روی باسنش گذاشتم و نوازشش کردم ، آروم چشماشو باز کرد و به طرفم برگشت ، خم شدم و لباشو بوسیدم ، فکری به ذهنم رسید ، بلند شدم و رفتم روغن زیتون مالیدنی که تو خونه داشتم رو آوردم و کنارش دراز کشیدم . یگانه رو روی شکم خوابوندم و کمی از روغن رو ریختم روی گودی کمرش ، بعد روی باسنش نشستم و شروع کردم به ماساژ دادن بدنش ، از پشت گردنش ، تا وسط کمرش ، بعد دستاش رو خوب ماساژ دادم و کم کم اومدم پائین تر ، باسنش و اطراف سوراخ کونش ، رونهاش ، ماهیچه های پاهاش و حتی تک تک انگشتای پاهاش رو تو دستام گرفتم و مالیدم ، تو حالتی مانند خلسه بود ، انگار توان هیچ حرکت و عکس العملی نداشت ، برگردوندمش و ماساژ جلوی بدن رو شروع کردم ، گردن ، مرمر زیر گلو ، سینه ها ، شکم و دور ناف ، اطراف کسش و پائین تر تا نوک انگشتانش رو مالیدم ، غیر از سرش ، هیچ جای بدنش خشک نمونده بود …

 

کارم که تموم شد خم شدم و لباش رو بوسیدم و دوباره کنارش دراز کشیدم . نگاهی از روی رضایت به من کرد و دستش رو دور گردنم حلقه کرد و منو به روی خودش کشید ، روش دراز کشیدم و در حالیکه می بوسیدمش ، با حرکت دادن بدنم روی اون ، نوع دیگری از ماساژ دادن رو تجربه کردم و در همون حال قسمتهای مختلف بدنش رو نوازش کردم ، پاهاش رو از هم باز کرد و من زانوهام رو گذاشتم روی زمین تا فشار وزنم اونو اذیت نکنه ، کیرم درست مقابل کسش بود ، یگانه داشت کسش رو به کیرم می مالید و این حرکتش باعث می شد که کیرم دوباره تحریک بشه ، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که دوباره کیرم بلند شد و چون کسش کاملا چرب و لیز بود با یک حرکت آرام کیرم داخل کسش شد ، یگانه لبخندی زد و لبهام رو محکم بوسید ، هردومون سیری ناپذیر بودیم ، شروع کردم به عقب و جلو کردن ، در همون حال با چوچولش هم بازی می کردم ، دلم می خواست بازهم ارضا بشه .

 

کیرم رو از کسش بیرون کشیدم ، کمی پائین تر رفتم و در همون حال سینه ها و شکمش رو بوسیدم و رسیدم به کسش ، پاهاش رو بلند کرد و کسش رو جلوی صورتم باز کرد ، با ولع افتادم به جون کسش و خوردمش ، یگانه فقط ناله می کرد و سرم رو به شدت به کسش فشار می داد ، زیاد طول نکشید که باز هم ارضا شد ، پس از چند بار لرزیدن ، نفس عمیقی کشید و بدنش شل شد ، باز رفتم بالا و در حالیکه لب ها و سینه هاش رو می خوردم ، کیرم رو کردم تو کسش ، چون تازه ارضا شده بود ، از تماس کیرم با چوچولش اذیت می شد ، به همین خاطر دستش رو گرفتم و بلند کردم و برگردوندمش و به حالت سگی قرار دادم و دوباره کیرم رو کردم تو کس چرب و خیسش ، برای اولین بار توجهم به سوراخ کونش جلب شد ، سوراخی تنگ با سرخی زیبایی که خیلی چشم نواز بود و بین دوتا باسن قلمبه اش کاملا خونمائی می کرد ، انگشت شصتم رو با آب کسش خیس کردم و آروم کردم تو سوراخ کونش…

 

با کمترین اذیت رفت تو ، یکی دو بار که اینکار رو تکرار کردم ، یگانه برگشت و نگاهی از روی رضایت بهم کرد ، احساس کردم ازم می خواد که از کون هم بکنمش ، کیرم رو که از آب کسش خیس و لیز بود ، دم سوراخ کونش گذاشتم و آروم آروم کردم تو ، خودش هم کمک کرد تا به راحتی اون تو جا بشه ، کمی تو همون حالت نگه داشتم تا عادت بکنه بعد شروع کردم به عقب و جلو کردن ، احساس می کردم کیرم داره قدرتش رو از دست میده ، برای همین به سرعت تلمبه زدنم اضافه کردم و هم زمان باسن و پشتش رو می مالیدم ، یگانه به آرامی ناله می کرد ، چند لحظه بعد احساس کردم آبم داره میاد ، خودم رو محکم بهش چسبوندم و همه ی آبم رو تو کونش خالی کردم . یگانه آه بلندی کشید و روی زمین خوابید و من هم کنارش دراز کشیدم و در حالیکه پشت گردنش رو می بوسیدم و باسن و پشت رونهاش رو نوازش می کردم بعد از چند دقیقه دوباره خوابمون برد. وقتی بیدار شدم یک پتو روم بود ولی یگانه کنارم نبود ، به اطرافم نگاه کرد ، فکر کردم شاید رفته دستشوئی یا تو آشپزخونه است ، صداش کردم ولی هیچ خبری ازش نبود ، لباسهاش هم اونجا نبودند ، نگاهی به ساعت کردم ، 8 صبح بود ، حال اداره رفتن نداشتم ، زنگ زدم به یکی از همکاران که برام مرخصی رد کنه ، بلند شدم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون ، احساس می کردم همه چیز مثل یک خواب بود ، اگه برگ صیغه نامه رو تو جیبم نمی دیدم شاید باورم نمی شد که همه اون چیزها واقعیت داشته ، تا ظهر یه جوری خودم رو مشغول کردم و ظهر رفتم سر قرار ولی یگانه رو ندیدم …

 

چند روز بعد هم به همین ترتیب گذشت و من کم کم داشتم از پیدا کردنش نا امید می شدم. یک دفعه یادم افتاد که تو برگه ی صیغه نامه آدرسی ازش دارم ، به سرعت رفتم سراغ اون برگه و آدرس رو ازش برداشتم و دو سه روز به صورت نامحسوس محله شون رو زیر نظر گرفتم ، بالاخره چند روز بعد عصر بود که دیدمش ، چون با ماشین یکی از دوستام رفته بودم متوجه من نشد ، کمی دنبالش با ماشین رفتم ، بعد که متوجه مسیر حرکتش شدم کمی جلوتر رفتم و ماشین رو نگه داشتم و وقتی کنار ماشین رسید پیاده شدم و روبروش ایستادم ، خیابون خلوت بود و هوا گرگ و میش ، اول یکه خورد و ترسید ، بعد که متوجه شد منم دست و پاش رو گم کرد ، سلام داد و خواست از کنارم رد بشه که گفتم خواهش می کنم فقط چند لحظه تو ماشین بشین باهات حرف دارم ، گفت کار دارم ، دیر میشه ، گفتم خواهش می کنم ، فقط چند لحظه . نگاهی به اطراف کرد و سریع سوار ماشین شد. من هم نشستم ، نمی دونستم چی بهش بگم ، برگشتم به صورتش نگاه بکنم که دیدم داره گریه می کنه ، گفت : آقا سیاوش ، بذار من برم ، گفتم : ولی من می خوام ادامه بدیم ، همونطور شرعی و قانونی . گفت : اون نصف روزی که من کنار تو بودم برام مثل یک رویاست ، شیرین تر از همه ی لحظات عمرم ، ولی مطمئنم که به اون شیرینی ادامه پیدا نمی کنه ، می خوام لذت اون رویا برام همیشگی بمونه . بعد خم شد و صورتم رو بوسید و پیاده شد و رفت و در پشت پرده ی اشکی که در چشمم حلقه زده بود از نگاهم گم شد.

 

 

نوشته:‌ مانی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «رویایی در نیم روز»

  1. گی‌ (مفعول ) هستم ساک می‌زنم ولی اگه بخوای آبتو بخورم بیشتر میگیرم ( پولی‌ هستم) خواهش میکنم بهم تو واتساپ پیام بدین۰۹۳۳۳۱۴۹۲۰۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا