خاطره خوب با زن شوهردار

سلام برو بچ من ميلادم ٢٣سالمه ايني ك دارم مينويسم ي خاطره ي خوب از زمان دانشگاه رفتنمونه كه اون زمان ٢٠سالم بود.من ازون توهمياش نسيتم همه چيم متوسطه قدم فوقش ١٧٠تاست وزنمم ٦٢تا قيافمم خداروشكر قابل تحمله كيرمم نهايتن بشه ١٦سانت خيرشو ببيني هه يه ٢٠باري ام سكس كردم در تمامه طول زندگيم خلاصه برسيم بخاطرمون…
 
من يروز تو دانشگاه نشسته بودم آخرايه ترم بود يه چنباري يه دختره بهم آمار داد كه اصلا هم رشته هم نبوديم تو حياط دانشگاه منو ديده بود،قدش ١٦٠بود وزنشم ٦٥تا ميخورد ازين جاسويچي تپل مپلا بود پرو پاچه و كون مونه رديفي داشت قيافشم بدك نبود انصافن بدرد كردن ميخورد.خلاصه بچه هاهم بما دنده دادن گفتن مخشو بزن حيفه يا ميكنيش يا از دستت ميپره ديگه گفتم باشه هيچي رفتم جلو گفتم سلام ببخشيد ميتونم بپرسم منظورتون ازين نيش خنداچيه گفت هيچي خوشم اومده ازتون منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم اوكي پس شمارمو سيو كنين باهم آشنا شيم
بعدش هركدوم رفتيم سر كلاسامون خلاصه شبش اس داد و زنگيد و اين داستانا كه بعد من پرسيدم كلا آمارت چجورياست گفت هم شوهر داره هم يه بچه كوچيك جاخوردم گفتم تو ك شوهر داري چرا با من رفيق شدي شروع كرد كسشر گفتن آي تو منو ياد عشق اولم ميندازيو اين جور چرت و پرتا منم تو دلم گفتم خر خودتي ميخاي بدي نميدوني چجوري بگي لاشي هه اسمشم سارا جوادي بود بگذريم
 
يه هفته بعدش شانس ما ازين تعطيل رسميا خورد خونه داييمون خالي شد باپسر داييم هماهنگ كردم گف اوكي من ميمونم تو اتاق اينوري و نميرم بيرون آخه خونشون دو خوابست گفتم هرگوهي ميخوري بخور جاويد(پسردايي گرامي) مكان رديفه يا نه؟
گفت حله داداش بيارش،خلاصه ماهم شرو كرديم يخورده كسليسو عزيزم و گوگوليو اينا ك دقيقا اين جمله رو گفتم بهش
(سارا اگه ميخاي منو حس كني از نزديك فردا پاشو بيا اين آدرسي ك ميگم)
اولش چس كنشو كرد توبرق منم گفتم مياي بيا نمياي كات كنيم گف باشه ميام
حالا ازينورجاويد تا صبح ميگف اين نمياد كيرت كرده و اين حرفا هيچي ي ساعت مونده به تايم عشق و حال زنگيد كه دارم ميام منم سريع پريدم يدونه ترامادول ١٠٠انداختم بالا يوقت ضايع نشيم سريع آبمون بياد
 
يه ساعت ديگه سارا اومد سريع دستشو گرفتم بردمش تو اتاق بشينه اين جاويد و نبينه بترسه بگه ميخان بريزن سرم يچندقيقه اي حرف زذيم و من دست و انداختم رو سينش و لب و چسبوندمو لباساشو كندم شروع كردم ممه خوري يخورده آويزون بود ولي حال ميداد همينجور ميخوردمش حالا مني ك سريع راست ميكردم نيست ترا انداختم راست نميشد نه اين كه نشه ها همچين مشتي شق نميشد يخورده بيحال بود شروع كردم كسشو خوردن حالا يدست انداختم سينرو همينجور ميمالم كلممو كردم تو لاپاي سارا هي ميخوردم نفس كم مياوردم انگشت ميكردم انقد انگشت كردم و چوچولشو خوردم تقريبا ٥دقيقه اي طول كشيد يبار ارضا شد تازه كيرم قشنگ راست شد گفتم حالا نوبته تو ا سارا جان، بيا ساك بزن اومده بود ساك ميزد فقط ميگفتم خايه هامم ليس بزن يعني حالش از خود سكس بيشتره وقتي خايه هاتو ليس ميزنن
 
تموم شد وقت كردن تو كسش رسيد انقدم خورده بودمو انگشتش كرده بودم ك قشنگ وا شده بود اين نيس تپل بود لنگاش خوب وا نميشد متكا گذاشتم زير كمرش قشنگ واش كردم آخخخ كردم توووو داغ بود آخ و اوخش در اومد اول يواش يواش تقه ميزدم ميگف همينجوري يواش بكن ميلاد دردم ميگيره!!!!موندم شوهرش ١٢سانتي بوده ك كيره ما براش زياد بود ديگه والا هه خلاصه يه ١٠دقيقه اي اينجوري تقه ميزدم و هي آخ و اووخ ميكرد جاويد اونور گااايده شده بود فقط صدا ميشنيد هههههه متكارو از زيرش برداشتم همينجور دراز كشيدم روش ك بتونه موقع تلمبه زدن زير گلمومم گاز بگيره هي ميكردم هي اون زير گلومو ميخورد كلا كبود كرد هي چنگ مينداخت پشتمو داد ميزد ميلاد چرا آبت نمياد خودمم ب گوه خوردن افتادم ك ترا انداختم عرق كرده بوديم حالا مني ك ١٠دقيقه اي آبم مياد التماس كيرمو ميكردم بيا نميومد تا خسته شدم گفتم تو بيا روم اومد نشست رو كيرم بشين پاشو منم دراز كشيدم انقد بالا پايين كرد و منم هي سينه ها شو فشار ميدادم تا خلاصه آبم اومد خوشگل ٤٥دقيقه كردمش
 
بعدشم كه آبه آدم مياد آدم دلش ميخاد با لگد بزاره در كونه دختره(تو دلم ميگفتم خب ديگه دكمه ي سيكتيرتو بزن هه) هيچي ديگه بعدشم لباس و پوشيديمو فرستادمش رفت خودمم يچي خوردمو تا غروب گرفتم خوابيدم
اين بود خاطره خوش ما از دانشگاه اميدوارم خوشتون اومده باشه بچه ها …
نوشته:‌ میلاد

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «خاطره خوب با زن شوهردار»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا