تست سرپرستي

سلام اسم من حميده و داستاني كه ميخوام براتون بذارم مربوط ميشه به سكس من با مدير توليد شركتمون… حدود 3 سال پيش من تو يه شركت توليدي كار مي كردم كه كارش توليد قطعات الكترونيك بود. اون زمان من با سرپرست بخش مونتاژ كه اونجا كار مي كردم حسابي كنتاكت داشتم و يه جورايي ميخواستم دهنش رو مورد عنايت قرار بدم. مدير توليد شركت دختر صاحب كارخونه بود و يه خانم 33 ساله با قد متوسط و هيكل نرم و خاصي بود از اونايي كه اگه مانتوي گشاد تو سالن نمي پوشيد قطعا روزي چند بار به فاك ميرفت ولي دركل خيلي با جذبه و با كلاس بود. اينم بگم كه 5 سال بود ازدواج كرده بود ولي بچه دار نمي شد (اينو خانوماي خط مي گفتن) بگذريم… يه روز داغ تابستوني كه اعصابم به شدت خورد بود اين يارو سرپرسته رفت رو اعصابم و منم بعد از كلي تحمل كردن صبرم تموم شد و وسط سالن كشيدمش به باد بد و بيراه و دست به يقه شدم نميدونم چي شد كه تو اون اوضاع گوشه صورتم كنار چشمم خراش برداشت. بچه ها ما رو جدا كردن و بعد يه ربع طبق قوانين شركت جفتمون رو صدا زدن بريم اتاق مدير توليد… فرحناز خانم (مدير توليد) خيلي با عصبانيت ما رو مورد لطف قرار دادن و البته بيشتر منو و بعد يه ربع شط و شوط و خط و نشون گفتن برين دوتاتون تو خط و مثل بچه آدم كارتونو بكنين… عصر بدجوري دمق بودم لباسمو پوشيدم و داشتم از كارخونه خارج مي شدم كه ديدم نگهبان گفت خانم ط (مدير توليد) كارت داره برو اطاقش بعد برو. رفتم در اطاقش در زدم و رفتم تو نشسته بود رو صندلي و داشت گزارشاي توليد رو ميخوند…
 
 
زير چشمي نگام كرد و گفت بشين نشستم و اون بلند شد تازه اونوقت بود كه چشام نور ابدي گرفت… لباس كارشو بيرون آورده بود و آماده رفتن شده بود يه مانتو تنگ پازچه اي پوشيده بود كه اون سينه هاي درشت و گردش از توش زده بود بيرون و اون باسن خوش تركيبش داشت پشت مانتو رو جر مي داد. اومد نشست روبروم و خيلي آروم گفت: امروز بد جور از دستت ناراحتت بودم و واسه همينم با تو تندتر برخورد كردم من ميخواستم تو رو سرپرست كنم اما امروز نشون دادي ناجور آدم عصبي اي هستي خودتو جمع و جور كن حيف توئه كه با اين جماعت دست به يقه شي مثلا تو خط مونتاژ تو ليسانسشوني و بايد با بقيه فرق داشته باشي. گفتم شرمنده ام نميخواستم نظرتون راجع به من عوض شه. يه لبخند نازي زد و گفت نظرم كه راجع بهت عوض نميشه محيط اينجا دست و پامو بسته … سرمو بالا كردم و واسه اولين بار ديدم خيلي داغ داره نگام مي كنه گفتم ش ش شما لطف دارين. يه دستمال از رو ميزش برداشت داد دستم و گفت عرقت رفته رو خراش گوشه چشمت احتمالا داره مي سوزه پاكش كن پاك كردم گفت از كارت راضي هستي گفتم راضيم به رضاي خدا. گفت جمعه يه سري تجهيزات مونتاژ مياد ميخوام صبح بياي با چند تا بچه ها آمادش كنين. گفتم چشم… از فرداش تا جمعه كه 3 روز بود زير نظر گرفتمش ديدم همش تو نخمه ولي خوابشو نمي ديدم جمعه اي به اون باحالي باهاش داشته باشم… جمعه صبح رسيدم شركت ديدم 2 تا ديگه بچه ها اومدن و رفتيم سروقت كار فرحنازم اومد يه سري دستور داد و رفت تو اطاقش. داشتم كارمو ميكردم كه ديدم يه پيام اومد … “بدون اينكه بچه ها متوجه بشن بيا دفترم…” شمارش ناشناش بود ولي اونجا يه نفر بود كه دفتر داشت. آروم رفتم سمت سرويس ها و بعدش بدون اينكه كسي بفهمه رفتم در اطاقش. باز بود اروم رفتم تو سلام كردم منتظرم بود گفت بيا تو درم ببند. بستم گفت حميد ميخوام سرپرست مونتاژت كنم خوشحال شدم و با خنده گفتم نظر لطفتونه. گفت ولي قبلش بايد يه تست بدي گفتم باشه گفت بيا اين كيت رو رو هم كن… كيت رو ديدم يه كيت جديد بود شروع كردم بهش ور رفتن اومد كنارم ايستاد و خواست كمكم كنه سرش خورد به سرم خنديد و گفت خورد به همون جاي خراش؟ گفتم تقريبا .
 
 
منو چرخوند سمت خودش و دستشو گذاشت جاي خراش و گفت چيزيش نيست. دستشو گرفتم و اروم كشيدمش سمت خودم نگام كرد و گفت واي بحالت اگه دهن لقي كني… تا اومدم چيزي بگم لباشو گذاشت رو لبم و من آتيش گرفتم باورم نميشد اون داره لباي منو ميخوره گرفتمش تو بغل و موهاي پشت سرشو گرفتم تو دستم و لباشو خوردم. خودشو به من مي ماليد و بد جور زبونمو مك ميزد… ازم جدا شد و گفت ميخوام جوري ارضام كني كه آبم اين اطاقو برداره… چرخوندمش جوري كه پشتش به ميزش باشه و دكمه هاي مانتوشو باز كردم ديدم زيرش فقط سوتين مشكيه و يه جفت سينه مرمري كه حسابي سفت شده بود سوتينشو دادم پايين و سينه شو گذاشتم تو دهنم و شروع كردم به خوردن و با اون دستم اون سينه شو ميماليدم.. بعدش اروم زيپ شلوارشو باز كردم شورتش توري مشكي بود شلوارشو در آوردم و خوابوندمش رو ميز از روي شرتش كه حسابي خيس بود كس تپلش رو ليس ميزدم اونم فقط به خودش مي پيچيد و پاهاي سفيدشو دور گردنم حلقه كرده بود شرتشو در آوردم و اون كس صورتيشو گذاشتم تو دهنم و شروع كردم به مكيدن چوچول داغ و خيس و برجستش موهامو ميكشيد و التماس ميكرد بخور… اونقدر خوردم كه يهو موهامو محكم فشار داد و صداشو تو سينه حبس كرد و سرم رو عقب كشيد… باورم نميشد عين مردا از ش آب ميومد با دستش آبا رو مي ماليد به كوس و سوراخ كونش منم كه مات و مبهوت نگاش مي كردم بعد بلند شد و لبامو بوسيد و گفت محشر بود حميد جان حالا برات تلافي مي كنم نشست جلوم و زيپ شلوارمو كه كيرم داشت جرش ميداد رو باز كرد و كير نازنينم پريدن بيرون با دستاي نازش ماليدش و گذاشت تو دهنش و شروع كرد به خوردن ديدم دارم ارضا ميشدم بلندش كردم و خوابوندمش رو ميزش و سر كيرمو گذاشتم دم كسش و با يه ضرب تا ته دادم تو شروع كرد به ناله كردن كسش خيلي خيس بود و كير منم داغ و شق بعد دو سه دقيقه آبم داشت ميومد كشيدم بيرون و پاشيدم رو تن سفيدش… اينقدر تنش سفيد بود كه آب من روش سياهي ميزد همه آبمو ماليد به تنش و پاشد كيرمو كه داشت ميخوابيد گذاشت تو دهنش و شروع كرد به مكيدن منم داشتم از حال ميرفتم… اما ول كن نبود اونقدر خوردش كه دوباره شق شد گفت اينبار ديرتر مياي بعد از من فهميدي!! و از اون اخماي مخصوص سالنش كرد و چرخيد و پشتشو كرد به من دوباره گذاشتم تو كسش و شروع كردم به تلمبه زدن بعد خيلي حال ميداد چون تنم ميخورد به اون باسن سفيد و گوشتيش و دلم از حال ميرفت بعد چند دقيقه ارضا شد و اينبار در حين ارضاش من به زدن ادامه دادم اونم فقط به خود مي پيچيد و آبش روي زمين ميريخت بعد تقريبا بيست ثانيه ولو شد رو ميز و گفت حميد تو ديوونه كننده اي…
 
 
ادامه بده تا بياي… دلم نيومد از كونش بگذرم واسه همينم كيرو درآوردم و گذاشتم دم سوراخ تنگ كونش پاشو بازتر كرد و گفت آروم بده تو بعد هركار خواستي بكن… آروم و با فشار دادم تو خيلي تنگ بود تا ته رفت تو دستاشو گذاشت رو ميز و بدنشو بالا گرفت با دستام سينه هاشو گرفتم و شروع كردم به ماليدن و كردن بعد يه دقيقه آبم اومد همشو ريختم تو كونش و كشيدم بيرون. چرخيد و نشست و ته آبم را از سر كيرم مكيد بعد بلند شد و خنديد و گفت برو از فردا سرپرستي و هفته اي دوبار بايد براي گزارش دادن بياي اينجا شايدم مجبور شدي بياي خونه. قبولي… داشتم از حال ميرفتم آروم لباسمو پوشيدم و رفتم پايين بچه ها خنديدن و گفتن مطمئني كونت سالمه آخه يه ساعته رفتي دستشويي… تو دلم گفتم مطمئن نيستم اصلا بيدار باشم. من از فرداش تا به همين امروز سرپرستم ولي رابطم با فرحناز از يه سال پيش قطع شد چون به كارخونه ديگه باباش رفت ، يه جورايي هم ازم سير شده بود. خوش به حال سرپرست اونجا… ببخشيد كه طولاني بود ولي واقعي بود…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «تست سرپرستي»

  1. خدا قسمت ما هم بکنه اما مگه زنا هم ازشون اونقدر آب میاد بیرون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا