اونشب كون رو به به باد دادم

سلام به همه ی برو بکس حشری.

اسم من عليه. داستان دادن چند وقت پيشمو ميخوام تعريف كنم…

***

چند وقت پيش يكي از دوستام بهم زنگ زد گفت خانوادم رفتن شهرستان بيا اينجا بمون من قبلا چند شبي پيشش مونده بودم ولي كاري نكرده بود. خلاصه شب رفتم اونجا دوتا از بچه محلامونم بودن يكم نشستيم حرف زدن و شوخي كردن امين همين دوستم كه خونشون بوديم پريد بغل من منو ميماليد منم چيزي نميگفتم مثلا از رو شوخي بود ساعت ٣ صبح بود منو امين و محمد يكي ديگه از دوستام همديگرو به شوخي ميماليديم كه رفتيم بخوابيم جارو انداخت بغل هم محمد جلو من امين پشت من خوابيده بودن محمد گردنه منو از پشت ليس ميزد كه منو از خود بي خود ميكرد كم كم كونمو ميماليد امين حواسش نبود فعلا منم خودم حشري شده بودم رفتم زير پتو كيرشو كردم دهنم يكم خوردم اومدم بالا لب بازي داشتيم ميكرديم كه يهو حس كردم يكي شلوارمو كشيد اروم پايين فهميدم امينه …

 

نه محمد ميدونست امين بيداره نه من ميدونستم. خلاصه شلوارمو كشيد پايين كيرشو تٌف زد لاپايي ميكرد منو منم داشتم لب بازي ميكردم با محمد. امين ميخواست هي بكنه تو من نميزاشتم. ديگه طاقت نداشتم ميخواستم راحت به امين كون بدم . بلند شدم وفتم تو زير زمين كه چند دقيقه بعد اونم اومد من حرفي نزدم فقط قنبل كردم اونم تف زد اول لاپايي ميكرد يكم كرد دوباره تف زد فرو كرد تو سوراخم منم تاحالا سوراخى نداده بودم درد خيلي بدي داشت عضلاتم سفت شده بودن و درد داشتم ولي تكون نخوردم يكم تلنبه زد جا واكرد بعد ٥ دقيقه ابشو ريخت تو كونم و دستشو اورد كيرمو گرفت زد تا ابه منم اومد.رفيتم بخوابيم من جامو يجا ديكه انداختم كه محمد گير نده بهش كون بدم كه ساعت ٦ صبح ديدم داره باهام ور ميره منم باز حشري شدم خلاصه اونشب كونرو به به باد دادم…

 

***
من فرديس و مارليك ميتونم بيام گي سافت كون نميدم يا همسن يا سن بالا . اگه خواستيد تو قسمت نظرات شماره يا اي دي لاين چيزي بزاريد من خودم پيگير ميشم.