زنمو جلو چشام می کنند

سلام
سال 90 بود تهران داشتیم می رفتیم عروسی زنم گیر داد بریم یه تیکه طلا بگیریم جنوب شهر بود پیاده شدیم باد بود تا برسیم به طلافروشی هی باد می زد مانتو زنم میرفت کنار لباس مجلسی خیلی سکسی تنش بود تا نزدیک باسنش معلوم می شد
چهار تا جوان قلدر جلو چشمم زنمو دوره کردن هی میگفتن آبجی حواست باشه و میمالیدن خوشم می اومد گفتم نگین برگرد تو ماشین من طلا را میخرم انگار همشون منتظر این حرف بودند نگینو کشوندن تو یکی از مغازه ها
تا برگردم هر چهار نفر نوبت به نوبت نگین را گاییده بودند منم از دور نگاه می کردم تا کار همه تمام شد اومدم جوونا تشکر کردن رفتن نگین کص و کونش پر آب کیر بود ولی نگذاشته بود آرایششو بهم بزنن
بعد اون هر از گاه یکی دو تا از اونا تو خونم از شب تا صبح زنمو جلو چشام می کنند منم #قاطی اونا #میشم دو یا سه نفره #نگین رو می #کنیم

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

6 دیدگاه دربارهٔ «زنمو جلو چشام می کنند»

  1. خیلی خوبه که تا این اندازه روشنفکر هستی و به نگین جان فرصت سکس با دیگران و سکس گروهی رو میدی

  2. خوشبحالت چه حالی میکنی تو منم دارم آماده میشم برای اولین نفر سوم برای زنم بیارمو خودم تماشا کنم نفر سوم ما طبق خواسته زنم یه جوان زیر 20 سال خوشتیپ و خوشهیکل ترجیحن ورزشکاری سایز کیرش بیشتر از 25 سانت باشه خیلی طول کشید تا همچین شخصی رو پیدا کنیم در عوض جوانک تا بحال با زن یا مردی نخوابیده و قراره زنمو ببره تو حجله با زنم رفتن خرید عروسی و قراره زنم بره ارایشگاه اونم با ماشین گل زده بره بیارتش و تو راه بوق بوق کنند و از اونجا یکسره بریم ویلای که اطراف تهران اجاره کردیم با اینکه خودمون ویلا داریم اما نمیشه ازش استفاده کنیم خلاصه فکر کنم حسابی حال کنیم هر سه تائی

  3. دمت گرم.داستانت کوتاه بود ولی خوب بود.دفه اولیکه دوست پسر خانومم اومد خونمون با زنم خوابید می یذره سختم بود.یه احساس چندگانه ای داشتم حس لذت و شهوت یطرف حس حسادت و تعصب کور یطرف.که آخرش تنهاچیزیکه واسم مهم بود خوشحالی و آرامشی بود که تو صورت زنم میدیدم منم لذت بردم.

    1. بی باک

      آره دقیقا منم همینطور تو خیابون بودم یه دختری اومدبهم گفت ماشینه داره اذیتم میکنه ول کنم نیست تمام جامهای ماشینشو شکستم همه هم جمع شدن تخم نداشت کاری کنه گفت بعدا میگیرمت الان 5ساله گذشت اگه دیدینش بگین من هنوز تو همین محله ام جایی نرفتم

  4. همش فانتزی و الکیه
    همه اینها ساخته ذهن مریض و فاسده
    هیچکدوم واقعی نیستن
    البته منظورم قصه‌های کیری و بی‌سر و ته قران کیریم بودا… منظورم این داستان نبود امیدوارم از مغز تون استفاده کنید و برای یه مشت کوس شعر و دروغ‌های مسخره مثل بهشت و جهنم عمرتون رو حروم نکنید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا