بی‌غیرت

حس بی‌غیرتی یعنی آزادی از حس وحشی گری یعنی رهایی از حیوان بودن مسلمان بودن و کنار گذاشتن جنایت همسر کشی و ناموس کشی.

به همین سادگی زنم کص داد

عید ۴۰۳ *** بعدِ دو سال وقتی ۲۹ اسفند ۴۰۲ رفتیم تبریز زنگی به داداش بزرگم زدم تا تحول سال نو را تبریک بگم درست چند ثانیه از ۴۰۳ سپری نشده بود که پیام تبریکو گفتم با همه بچه هاش احوالپرسی کردم گفت خونه ام جایی نمی‌رم بیایید دلتنگتونیم شام منتظرتونیم گفتم دایی درسا دعوتمون […]

به همین سادگی زنم کص داد بیشتر بخوانید »

سفر به قبرس

سلام بابک هستم این داستان فانتزی من و خانمم در سفر به قبرس هست همسرم سحر ۳۰ ساله ورزشکار و خوراکش فانتزی تو سکس هست در سفر به قبرس در قسمت یونانی نشین آن ما در یه رستوران نشسته بودیم چون سحر خیلی قد بلند و بدنی سفت و رووفرم و سینه سفت چون ورزشکار

سفر به قبرس بیشتر بخوانید »

هرکی دودول داره کونیه

من عمید هستم پدرم بنگاه میوه داشت من هم هر روز باید واسه جمع کردن طلبامون یه منطقه میرفتم اون موقع من 32 سالم بود تازه عقد کرده بودم من تپلم و سفید بهم میخوره زیر ۳۰ باشم قیافم کمی دخترونه و مهربونه و به خاطر خوشگلیم خیلی‌ کرده شدم.   اونروز میرفتم طرف میمه

هرکی دودول داره کونیه بیشتر بخوانید »

گذاشت به کص خانم جان

با سلام داستان من از اونجایی شروع میشه ک اولا من بسیار متعصب و بد غیرت بودن طوری که زن اولم و سر همین موضوع از دست دادم بعد پنج سال دوباره ازدواج کردم با دختری که از خودم هفت سال کوچکتر بود ولی ازدواج اولش بود خیلی خوشحال بودم بعد که ازش پرسیدم چطور

گذاشت به کص خانم جان بیشتر بخوانید »

سعید مودب و جندگی‌های خانوم

( اخطار به خوانندگان : این داستان با لهجه مخصوص اهالی خراسان در قرن هشتم هجری نوشته شده. لطفا آماده بالا رفتن فشار ادبیات خونتون باشید ) سلام به همگی سعید هستم ۴۲ساله قد ۱۸۴ سایزم بد نیست داستانی که می خواهم بازگو کنم اینه که همسرم لیلا با قدی ۱۷۸سانتی وزن ۸۵کیلویی گوشتی سینه

سعید مودب و جندگی‌های خانوم بیشتر بخوانید »

دنیای رنگین کمانی اوب

سلام من علی هستم ۳۲ سالمه قدم حدودا ۱۶۵ وزنم هم حدود ۵۵ چند سالی میشه ازدواج کردم اسم زنم سارا ۳۱ سالشه قدش حدودا ۱۷۵ وزن ۸۰ با سینه های سایز ۸۵ و کون و رون های فوق العاده سکسی و بزرگ و البته طبیعتا یه کوچولو هم شکم که به نظر من همونم

دنیای رنگین کمانی اوب بیشتر بخوانید »

دوست دارم پریناز بره زیر کیرش

سلام اسم من کوروش،۳ سالی میشه خیلی اتفاقی با پریناز آشنا شدم و الانم نامزدیم،منم مثل خیلی از پسرا فانتزی تو ذهنم زیاد داشتم و استاد پورن دیدن بودم و البته هستم،مثلا یکی از فانتزیام این بود که یکی زنم رو بکنه ،و من از دور یا از طریق دوربین بتونم همزمان ببینم، پریناز یه

دوست دارم پریناز بره زیر کیرش بیشتر بخوانید »

مامانم دوباره عروس شد

بابام که فوت کرد عمو عبد خیلی کمکمون کرد از اون محله بردمون و یکی از ویلا هاشو توی شمال بهمون داد… همه چیز خیلی خوب بود تا اینکه کم کم متوجه نگاه های عموم به مادرم شدم اوایل زیاد جدی نگرفتم تا اینکه یه روز عموم اومد خونمون و شب موند معمولا شبها نمی

مامانم دوباره عروس شد بیشتر بخوانید »

شوهر زینب

من امیرعلی هستم شوهر زینب. یکسال از عقد من و زینب گذشته بود. زینب دخترخاله من هست که با اصرار مادر و پدرم در سن بیست و پنج سالگیم باهاش ازدواج کردم. زینب یک دختر بیست ساله خیلی ناز و خوشگلی بود که بخاطر مذهبی بودن خانواده هامون کمتر همو دیده بودیم. یعنی اصلا هیکل

شوهر زینب بیشتر بخوانید »

امسال تابستون دسته جمعی رفته بودیم زیارت

سلام دوستان.این یه خاطره هست که همین چند وقت پیش برام اتفاق افتاده و گفتم تا داغه اینجا تعریف کنم …   توی تابستون همین 1402 خانمم که اسمش ثریا هست پیشنهاد داد بریم مشهد یه زیارتی کنیم منم از پیشنهادش خوشم اومد ولی بچه هامون گفتن ما خوشمون نمیاد شما میخواهید برید مشهد تنها

امسال تابستون دسته جمعی رفته بودیم زیارت بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا