نجات از زیر آوار

دیدی وقتی یه نفر به آدم زل میزنه،آدم سنگینی نگاهو حس میکنه؟
8 سالم بود،حموم که میرفتم حس میکردم یکی از سوراخ در نگام میکنه،شبا که میخوابیدم حس میکردم یکی کنارمه،حتی واسه داداشم قسم خوردم که یه دفعه جن خونمون بهم دست زد،شلیک خنده سجاد عصبیم کرد!
داداش به خدا به پام دست زد،یه دفه هم پیشم خوابیده بود،داداش من میترسم!
سعید گفت وسایلتم گم میشه؟
آره!داداش میترسم!
دوباره شلیک خنده…دیگه حرفی نزدم،دستم مینداختن و خیلی بیشتر میترسوندنم.
یه شب که با ترس سعی میکردم بخوابم جن خونه نزدیکم اومد،دمر میخوابیدم چون وقتی میترسیدم یا گریه میکردم سرمو تو بالش فشار میدادم،سرمو بیشتر فشار دادم،تو دلم میلرزید.دستشو به پشتم زد و نوازش کرد،عضلاتمو منقبض کردم جرات تکون خوردن نداشتم،اشکام میومد.چشمامو روهم فشار دادم…
صبح داداشم با لگد بیدارم کرد که چقد میخوابی؟پاشو بینم!با دیدن چشمام گفت چته؟گفتم جن دی دی دیشب اومممد به پشتم دددست زد.
کجات؟
باسنم
با لگد افتاد به جونم و گفت تمومش میکنی یا نه؟دفه دیگه این دری وریارو ازت بشنوم شهیدت میکنم.
بازم جن خونمون بالا سرم اومد و بازهم به بدنم دست زد.بازهم تو حموم منو دید میزد.شبا از ترس خوابم نمیبرد.کم کم عادت کردم.کم حرفتر شدم.لکنت زبونم بیشتر شد.
محرم تو پایین شهر حال و هوای دیگه ای داره.روز تاسوعا کسی تو خونه نمیمونه.اون سال با داداش تنها موندم خونه،سه تا از دوستاشم اومدن پیشش،تو اتاق نشسته بودم.مریض بودم و مامانم گفته بود بمون خونه.
شربت خواب آور خورده بودم و پلکام سنگین بود.داداشم تنها وارد اتاق شد.
سامان؟
بله؟
میدونی من کی ام؟
داداشی دیگه!
نه!من جن خونتونم!رفتم تو جلد داداشت!
اذیتم نکن،جن وجود نداره.
میخوای بگم باهات چیکار میکنم شبا؟!من جن اینجام،تا آخر عمرم کنارتم،میدونی که جنا زیاد عمر میکنن،تو بدن هرکی بخوام میرم!حتی سجاد!اگه به کسی از من حرفی بزنی میرم تو بدن خودت.
اشکام سرازیر شد و زبونم کامل گرفته بود.نزدیکم شد و برم گردوند.گفت هیچ صدایی ازت در نیاد و هیچ صدایی ازم در نیومد…
12ساله بودم که برام واضح شده بود خونمون جن نداره و هروقت که داداشم یا دوستاش بخوان باید سرویس بدم،حرف زدنم با مشکل کامل مواجه شده بود.هیچ معلمی ازم درس نمیپرسید اما تو امتحانات کتبی عالى بودم،چند بار به مادرم توصیه کردن که به دکتر مراجعه کنه برای رفع مشکل گفتاری ام.
بالاخره به دکتر مراجعه کردیم،دکتر تشخیص داد که به علل روانی دچار لکنت شدم،ولی بازم از راز کثیفم چیزی نگفتم،چندتا روش درمانی رو امتحان کردم تا حرف زدنم تا سن 15سالگی بهبود پیدا کرد و میتونستم بدون لکنت از روی متن بخونم.
تا اون موقع فقط با اون سکس کامل داشتم شاید 3بار،و با دوستاشم سافت بودم.
تو 15سالگی کم کم زبونم با اعضای خونه عوض شد،متلک مینداختم کسی جز خودش نمیفهمید و به خاطرش کتک میخوردم،ولی حداقل دلم خنک میشد!
کم کم خانواده سختگیرترمیشد،دیگه از اینکه تو محل و مدرسه محور توجه بودم لذت میبردم،کار خاصی نمیکردم،خوشگل بودم!صدام به هیچ وجه دورگه نشد…
عموی عزیز تر از جانم به خاطر صدام دو روز تمام حبسم کرد.هرچقدر سعی میکردم به اصطلاح مردونه حرف بزنم نمیشد!موهامو از ته زد که زشت شم،بدتر سکسی شدم!
خیلی تلاش کردم تا گی نباشم،واقعا سعی کردم ولی از 15سالگی به بعد از قرار گرفتن نزدیک پسر حس خوبی بهم دست میداد.باز خودمو انکار کردم و گفتم حتما بخاطر تجاوز در کودکی فکر میکنم گی ام!شاید فقط کونی ام!
خودمو از سکس محروم کردم،به خدا پناه بردم،توبه کردم.تنها شدم.
…..نشد……
چند سال پیش با مشورت بهترین دوستم به سکسولوژیست مراجعه کردم.ایشون گفتن صد در صد گی هستی و گی بودن هیچ ارتباطی به پیشینه سکسی آدم نداره.برای حل مشکل تجاوز در کودکی هم با توصیه ایشون به روانشناس مراجعه کردم.از خروارها  آوار خاطره مدفون شده سامی کوچولو رو کشید بیرون و کمکم کرد مسئله واسم حل بشه.

 
نوشته: سامی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا