زیر کیر آقای حمیدی

 
امسال تعطیلات عیدنوروز برای من متفاوت ترازهرسال بودوخیلی خوش گذشت و خیلی حال کردم یعنی خارج از حیطه فکرم بود آنچه اتفاق افتاد و میخواهم تا اونجائیکه ممکنه و یادم مونده برا تون تعریف کنم
 
من در سال گذشته توسط دوست دانشجویم که اهل شیراز بودبرای کار در یک پارکینک در تعطیلات معرفی شدم و مدت دوهفته تعطیلات راآنجا کارکردم و حدود 550هزار درامد داشتم البته تحمل کار روزانه و خواب در محل انباری پارکینگ سخت بود اما من چاره ای نداشتم و کسب درآمد جهت هزینه های دوران تحصیل مشکلم را حل میکرد امسال هم به همان ترتیب معرفی شدم اما امکان ماندن شبانه را در اونجا نداشتم خیلی تلاش کردم اما با توجه به مشکلاتی که بود جواب مثبت ندادند دو شب در منزل همون دوستم بودم اما خوب اینکار برای هردوی ما مشل بود روز سوم تصمیم گرفتم اگر اونشب هم اجازه کسب نشود برگردم به خونه مون تا ببینم چی میشود ساعت 3 بعد از اتفاقی افتاد که مسیر این تعطیلات را برایم عوض نمود:
 
ماشینی که برای پارک راهنمائیش کردم احساس کردم راندده رو قبل یه جائی دیده ام او هم یک نگاه عمیق به من کرد و چشمش رو به چشمام دوخت ولی رفت در حالی که میرفت واز توی جیب عقب شلوارش کیفش را در می آورد کارتی زمین افتاد تا من اومدم صداش بزنم رفت . رفتم کارت را برداشتم که نگهش دارم وقت برگشتن بهش بدهم کارت را که نگاه کردم دیدم اقای حمیدی است که در ابتدائی معلم من بوده پاهام سست شد و نتونستم حرکت کنم کسی که اولین بار به من محبت نمود کسی که اولین بار مرا در مشکلات مالی کمک کرد کسی که اولین بار مرا با محبت صدا زد و کسی که اولین بار مرا با خیلی از چیزا اشنا نمود و بالاخره کسی که اولین بار مرا گائید و موجب مفعول شدنم شد احساس میکردم هنوز هم با وجود اون کاری که با من کرده بود بعد از 9 سال دوستش دارم و بهش علاقه مندم و براش مدیونم
منتظر برگشتنش بودم با اینکه بعد از 2.5 ساعت برگشت اما این انتظار برای من طولانی بود وقتی برگشت و خواست درماشینش را بازکند صداش زدم اقای حمیدی آقای حمیدی برگشت نگاهی به من کرد و من سریع خودم را بهش رساندم وسلامی گفتم و خودم را معرفی کردم انصافا خوب تحویلم گرفت در خودرو رو بست و باهام دست داد و همدیگر را بوسیدیم و ازم پرسید اینجا چه کار و من بطور خلاصه موضوع را بهش گفتم و مشکل بیتوته و امکان رفتنم را.
چون این رو فهمید گفت امشب برم پیش اونا تا بیشتر باهم صحبت کنیم و قبول کردم و ایشون اخر شب اومددنبالم و منو برد تو محل اسکانشان سه دوست بودند منو معرفی کرد و خیلی با احترام ازم یاد کرد بعد ازمدتی دوستش خوابیدند و اقای حمیدی ازم خواست بریم توی کریدور تا بیشتر صحبت کنیم…
 
خلاصه اینکه چون متجه مشکلات من شد ضمن عذرخواهی از اینکه تو این مدت ازم غافل بوده گفت که میخواد تعطیلات را پیش اونا باشم وباهم بریم بگردیم و او 500هزار درآمد مورد انتظار مرا بهم بدهد البته از صحبت هاش انتظارش را فهمیدم و قبول کردم
برگشتیم تو اطاق و رخت خوابشان کم بود و من او پیش هم خوابیدیم اطاق تاریک بود اقای حمید منو کشید تو بغلش و یواش تو گوشم گفت زیادخسته نیستی ؟ گفتم نه گفت بیاد اون سالهای قبل کمی باهم باشیم من چیزی نگفتم واو منو برگردوند و شلوارم رو کشید پائین از عقب منو بغل نمود و کیرش را انداخت لای پایم و با دستش بدنم را می مالید از آب دهانش به سوراخ کونم زد و نوک کیرش را در سوراخم میزان نمودو با مدتی عقب و جلو نمود کیرش را وارد کونم نمود ورود اولیه کیرش یه دفعه بود و من ناخود آگاه گفتم (( وای وای )) یواش در گوشم گفت هیسس میشنوندساکت و من دیگه صدام در نیومد اما گویا اونا با تعریفهای قبلی اقای حمیدی از موضوع خبر داشتند و به گوش بودند
آقای حمیدی ارام ارام کیرش را داخل کون من جای میدادولمبرهایم را می مالید کونم باز شده بود و ورود و خروج کیر آقای حمیدی اسان شده بود او گاهی تمام کیرش را از کونم بیرون میکشید و دوباره آنرا به داخل کونم داخل میکرد و معلوم بود که خیلی لذت میبرد شاید 10 بار بیشتر تمام کیرش را خارج نمود و دوباره داخل کونم کرد در یکی دوبار از این خارج کردن کیرش از کون من صدای گوز مانندی خارج شد و باز گفت هیسس گفتم اقا دست خودم نیست وقتی شما یکباره خارج میکنید باز می ماند و اونطور میشه
آقا در بار آخر که کیرش را وارد کون من نمودتماما به داخل فشار داد گویا هیچی از کیرش بیرون نماند کمی اونجا نگه داشت و بعدش یواش تو گوشم گفتت ارام رو به شکم برگد میخوام بریزم و من در حالی که کیر اقا داخل کونم بود یه نیم چرخی زدمو اقا هم نیم چرخی زد و در زیر او قرار گرفتم اطاق تاریک بود و من رو به زمین از هیچی خبر نداشتم فقط میدانستم که آقا بر پشتم سوار شده و داره اون بالا کیرش را داخل کون من عقب و جلو میکنه من هم برایخوشایند ایشون کمی کونم را به عقب و بالا بردم و قمبل مانند کردم تا خواب جای بگیردآقا بعد از هفت و هشت بار عقب و جلو نمودن کیرش در داخل کون من یه دفعه فشار تماما داد و ایستاد و مدتی بعد لوله اب آقا باز شد و یک دریا اب از کیرش ریخت داخل کون من و من فهمیدم که اقا ارضا شده منتظر بودم که از پشتم پیاده بشه و بگیریم بخوابیم هم از روز خسته بودم هم زیر اقا بدنم خسته تر شده بود
 
اقا کیرش را که داخل کونم داشت میخوابید بیرون کشید اما بهم گفت تکان نخور همینطور بخواب گفتم اقا نریخت گفت چرا ولی صبر کن یه بار هم داخل کنم اقا که از روم بلند شده بود و من منتظر کار دوباره ایشون بودم دیدم کیرش دوباره بلند شده و دوباره از عقب روی من خوابید و گفت یواش بیدار میشند
من صورتم را با پتو پوشاندم که صدام در نیاد حال دوباره آقا نوک کیرش را با سوراخ کون من میزان می نمود و از آب دهنش تو کونم میزد نوک کیرش را که فشار میداد با اینکه چند لحظه قبل آنرا داخل سوراخ کونم نموده بود ولی اینبار بزرگتر به نظر می آمد گفتم اقا تو این 9 سال حتما سکس نداشته که با یکبار گائیدن سیر نمیشه بزار هرچی میخواد بگاید اما ورود سر کیرش مرا متوجه چیز دیگری نمود چیزی که اصلا چنین چیزی به فکرم هم نمی رسید یعنی من فکرش را نکرده بودم ایندفعه کیرش بزرگتر از قبل شده بودوبا اینکه کون من به کیر عادت داشت و حالا هم ورود کیر اقا اون رو بازش کرده بود اما به سختی داخل کون من میشد و برام درد داشت و من بخاطر بیدار نشدن اون دو نفر دیگه صدای خودم را زیر پتوحبس کرده بودمنصف کیر اقا وارد کونم شده بود که درد برام تحمل ناپذیر شد یه دفعه صدایم همراه با گریه بلند شد
 
 
همانطور که گفتم اون شب اقای حمیدی داشت منو میگائید و مشکلی باهاش نداشتم چون خوب در دوران دبستان باهاش رابطه داشتم و او بارها منو گائیده بود و اونشب هم بعد از 9 سال دوری دوباره سوراخ کون مرا فتح نمود یکبار آبش را داخل سوراخ کونم ریخت و ازم خواست همونجا بخوابم یکبار دیگه منو بکنه من هم خوابیدیم و او با کمی جابجا کردن خودش دوباره سر کیرش را وارد کونم نمود اما این دفعه کیرش بزرگتر بنظر میرسید و با اینکه کون من به واسطه داخل شدن کیرش قبلا باز شده بود اما فشار ورود کیرش بیشتر بود و دردم اومد و من خاطر درد صدام در اومد و گرم گرفت در این حال چراغ اطاق روشن شد و من متوجه شدم اقای حمیدی سر منو از روبرو گرفته داره نوازش میکنه اما کیرش داخل کونم بود و منو که میخواستم خودمو جلو بکشم تا کیر از کونم خارج شود با دو دوست گرفته و به عقب میکشد تعجب کردم تا برگشتم به عقب دیدم اونیکه داره کون منو میگاید اقای حمیدی نیست بلکه دوستش هست که بعدا فهمیدم اسمش جوادی است
خواستم اعتراض کنم اما کار از کار گذشته بود و آقای حمیدی ازم خواست کمی تحمل کنم تا او برام موضوع را توضیح بدهد و از جوادی خواست که دیگه کیرش را از کونم در نیاورد و حالا که داخل کرده زودرتر آبش رو بریزد من هم چون می دیدم راه گریزی نیست کمی تحمل کردم البته دردش سوزناک نبود اما یه جورائی فشار داشت
جوادی با چند بار عقب و جلو کردن کیرش داخل کون من آبش را خالی کرد و خودش رو کشید کنار من اخم کردم اقای حمیدی گفت اقایون ببینید اینجور نمیشه بچه مردم که نمیتونه همینجوری مارو تحمل کنه همانطور که قبلا براتون گفتم او قرار بود روز در اونجا کارکنه و مزد 1200دریافت کنه از اونجا البته اینو دروغ گفت من 500 بیشتر نمیشد دریافت کنم گفت حالا شما بیائید ما این را بهش پرداخت کنیم و البته خرج گردش و خورد و خوراکش هم به عهده ما باشه و او هم قول میده که در مورد سکس با ما همکاری کنه اونوقت گفت عزیزم اگه تو هم قوبل کنی ازت ممنون میشیم
گفتم اقا شما بزرگ مائید هرچه شما بگین حمیدی منو بوسید و گفت نفری 400 بدین و اینکار رو کردند و او خودش هم 400 گذاشت روش و داد به من و گفت نقد نقد 10 روز باهمیمی و میریم برای گشت
بعدش گفت امشب اقای صنمی ( دوست دیگرش ) خوب چیزی گیرش نیومده کمی استراحت کن بگیر پیش اون بخواب هروقت خودت آمادگی داشتی باهاش همکاری کن بعدش بخوابید و من اینکار رو کردم انصافا اقای صنمی خوب مراعاتم کرد شاید 20 دقیقه بیشتر با مالیدن عقب و جلویم منو برای گا دادن آماده نمود و بعدش به ارامی بر پشتم سوار شد یواش کیرش را دم سوراخ کونم میزان نمود و به ارامی اونرو داخل کون من کرد البته کیر صنمی از کیر جوادی کوچکتر بود و چون کیر جوادی کونم را گشاد کرده بود و از طرفی ابش هم دخل شکمم را لیز نموده بود هیچ دردی نداشتم و صنمی با حدود نیم ساعت وقت منو گائید و آبش را ریخت داخل کونم و یواش از پشتم پیاده شد و با یه بوس گرفت و خوابید
من شلوارم رو پوشیدم و رفتم دستشوئی و با شلنگ اب داخل و بیرون کونم را شستم و تمیز کردم و برگشتم و چون سخت خسته شده بودم زود خوابم برد
 
ساعت 9 صبح بود که منو بیدار کردند صبحانه کله پاچه خریده بودند باهم خوردیم البته من یه مقدار از صنمی و جوادی خجالت داشتم بعد از پایاین اقای حمیدیگفت بچه این عزیز ماست من مدتها باهاش رابطه سکس داشتم هرگز به همدیگه بی احترامی نکردیم قول بدید تا روز اخر فقط شب و موقع خواب باهاش کار داشته باشید و بعد از اون و در پیش مردم مثل یه همکار و دوست باشید و اونا هم گفتند چشم و بعد گفت جوادی تو کیرت از هردوی ما بزرگتره بنابر این اجازه بده ما اول بکنیم تا کونش باز بشه و آمادگی پیدا کنه تو بعدا بکن که او هم به زحمت نیفته و او قبول کرد ا انصافا تا آخر هم همونجور بود
اقای حمیدی 34 سالش بود جوادی 36 سالش و صنمی 33 سال و هرسه دانشجوی کارشناسی ارشد بودند اقای حمیدی و صنمی معلم بودند و جوادی کارمند برق بود
من فرداش 1200 دریافتی رو بردم تو باجه کشیک ریختم به حساب بانکی و کارتم و اونروز قلعه وکیل و بازار وکیل و حماما وکیل بعدش خواستند برند مسجد وکیل که من چون غسل نداشتم نرفتم و ضمنا خسته هم بودم تو محوطه جلوی مسجد نشتم یه اش دوغ هم خوردم تا اونا رفتند و برگشتند بعدش ناهار رو رفتیم رستوران و بعدش رفتیم باغ ارم چون من احساس خشتگی میکردم درخواست کردم منو ببرند منزل و اونا هم اینکار رو کردند یه ساعت به غروب مونده رسیدیم منزل و من گرفتم خوابیدم و زود خوابم برد ساعت 10 و ربع شب بود که بیدار شدم تا دیند بیدار شده ام گفتند بیداری بیا شام بخوریم و شام را که خوردیم کمی هم میوه و اینا خوردیم ساعت 12.5 گفتند بگیریم بخوابیم که امشب هم اونا باهام کار داشتند
گفتم که شب دوم با دریافت وجه 1200 هرسه نفرشان ازمن استفاده گردند فرداش رفتیم به بیرون اول روی قولی که جوادی بهم داده بود رفتیم دوباره به میدان وکیل و کمربند چرمی خوب از جنس چرم کاومیش به میبغ 25هزار تومان برام خرید و من بستم کمرم و ازاونجا پس از کمی گشتن در بازار مخصوصا سرای مشی ررو دیدیم که برای من که اولین بار بود جالب بود
 
رفتیم حافظیه و بعدش ناهارو و بعدش سعدیه و اونجا بستنی و فالوده خوردیم و من اونچه را که درکتاب خوانده بودم با چشم خود دیدم مخصوصا در سعدیه آن آب رکن اباد و اینا که خیلی جالب بود
واقعیتش من با اینکه به سه نفر همزمان داده بودم اما وصول درآمد و گشت و گذار در شیراز که اصلا قبلا فکرش هم نمیکردم برایم خوش آیند بود
نزدیک غروب بود اومدیم منزل و شام اونجا پختند تن ماهی بود و خوردیم و من خیال میکردم که بازم منو خواهند گائید اما ظاهرا خستگی روز و دو شب گایش پشت سر هم اونا رو بازداشت ضمنا قرار بود فردا شیراز را ترک کنیم به طرف اصفهان اقای حمیدی اون شب ضمن تعریف و تمجید از من تقریبا تمام ماجرای رابطه بین خودش با من رو تعریف کرد و اونا هم همه موضوع را فهمیدند و من اون شب بدون اینکه کسی باهام کار داشته باشه خوب خوابیدم
صبح فردا حدود ساعت 9 بیدار شدیم و صبحانه رو که اقای صنمی کله پاچه خریده بود خوردیم که بیاییم وسایل رو جمع کنیم اقای حمیدی رفت حیاط و اومد گفت ماشین روغنش چکیده باید بدیم یه نگاهی بهش بکنند آقای حمیدی و آقای صنمی ماشین رو بردند مکانیکی و من و آقای جوادی وسایل رو جمع و جور میکردیم که از اونجا زنگ زدند کمی کار داره تمام کنیم می آییم
جمع کردن وسایل تمام شده بود اقای جوادی تماس گرفت گفتند یه ساعتی معطلی دارند که موجب شد ما بیکار بشینیم خونه
من روی پتوها نشسته بودم که جوادی اومد پیشم نشست پیش من و دستش رو اورد و کیر منو از رو شلوارم گرفت (( خوب واقعیتش نمیشه گفت کیر چون تا بحال کاری کیرانه نکرده است و کوچک هم هستش )) بعدش دست منو گذاشت رو کیر خودش که خیلی بزرگ بود و ازم خواست از زیپش بیرون بکشم و من هم همینکار رو کردم تا چشمم افتاد بزرگیشو دیدم مخصوصا که کله اش تپل بود
 
ازم خواست حالا که بیکار و تنهائیم براش کمی ساک بزنم من معذرت خواستم و گفتم تا بحال اینکار رو نکرده ام برای اینکه منو وادار کنه دستشو برد و دوتا 50هزاری درآورد و گذاشت تو جیب پیراهنم و چون دید نمیکنم دو تای دیگر رو گذاشت گفت سوغاتی بازرات هم از اصفهان
من با اینکه نکرده بودم اما سرمو خم کردم و کیرش رو گرفتم تو دهنم شاید یه ربع بیشتر براش ساک زدم کیرش خیس خیس شده بود البته دهن من هم یه کم لیز شد
کیرش سیخ سیخ و خیس خیس بود و ازم خواست برگردم و من قمبل کردم
اما بهش گفتم مال تو خیلی بزرگه کمی یواش گفت چشم
حالا کیری که من با اب دهانم خیس و با ساک زدن بزرگش کرده بودم نوکش دم سوراخ کون من بود و ازم میخواست کونمو به عقب فشار بدم
مدتی گذشت که یه دفعه کله کیر جوادی رفت تو سوراخم دردم اومد اما خوب به اندازه قبلی نبود جوادی هم مراعات نمود تا اینکه کونم آمادگی پیدا کرد کیرش اینقدر بزرگ بود که من در دیواره کونم رگهای کیرش را احساس میکردم و او هم گاهی از آب دهانش کیرش را خیس مینمود و یواش یواش اون کیر بزرگ بدون اذیت کردن من در داخل کونم جای میگرفت شاید مدت یه ربع یا بیشتر کیر جوادی در داخل کون من امد و رفت داشت که یه دفعه جوادی لرزید و ابش رو ریخت داخل کونم و سست افتاد
مدتی کیرش داخل کونم بود و خودش رویم و رو پشتم که کیرش خوابید و از کونم بیرون افتاد
من رفتم خودمو تمیز کردم البته دوش گرفتم و غسل کردم و اومدم اطاق که کمی بعد اقای حمیدی و صنمی رسیدند و وسایل رو گذاشتیم و راه افتادیم به اصفهان
 
اصفهان نصف جهان 1
گفتم که به علت مشکل ماشین از شیراز ساعت 11.5 حرکت کردیم ناهار در یک شهر بین راه اسم یادم نیست اما شهر کوچکی بود خوردیم عصری به شهر کوچک دیگری رسیدیم اسمش منظریه بود تو اون محل بین راهی کمی استراحت کردیم و چائی خوردیم تا نزدیک غروب به اصفهان رسیدیم
تو اصفهان توی اوتوبانش که افتادیم اقای صنمی گفت بریم خمینی شهر اونجا مدرسه راحت گیرمون میاد
شاید تو خود اصفهان مشکل باشه و اونا هم قوبل کردند من هم که کاری به اینا نداشتم
من باید توی این 10 و 12 روز سفر در خدمت اونا می بودم خوب یه جورائی منو خریده بودند دیگه
خوب بعدش گفتند به تابلو ها نگاه کنید وقتی دیدی نوشته آتشکده بگین که راه را گم نکنیم آخه آقای صنمی قبلا چند بار اومده بوده اصفهان و میشناخت
سرت رو درد نیارم از خروجی مربوط به اتشکده اومدیم بیرون و پیچیدیم رفتیم بالاخره به خمینی شهر رسیدیم ظاهرا 10 کیلومتر فاصله داشت اطاق گرفتند و میوه و چائی و مختصر غذا و گرفتیم خوابیدیم
صبحش بعد از صبحانه زدیم بیرون و رفتیم منار جنبان و اتشکده و بالای کوه و بعدش استراحت در پارک زیر کوه و ناهار هم ساعت 2 در رستوران معلمان خمینی شهر و برگشتیم منزل و خوابیدیم ساعت 9 شب بیدار شدیم اقای صنمی رفته بود خونه فامیلاش ما سه تا موندیم و شام مخصر و میوه و چائی که اقای جوادی گفت بچه ها امشب هم خسته اید؟
از من پرسید که خسته ام ؟ گفتم نه خوابیدیم گفت کسی امشب نمیخواد حال کنیم من چیزی نگفتم ولی حمیدی من حالا میخوام بخوابم شما باهم بخوابید فعلا
 
چراغها خاموش من مثل یک زن حرف گوش کن رفتم تو بغل اقای جوادی و سرمو گذاشتم رو شانه اش
جوادی که منو تنهائی تصاحب کرده بود هی قربان صدقه ام میرفت و از موی سرم گرفته تا باسنم را با دستش مالید و بار ها لبامو بوسید و گرنم را لیسید با دستش کیر منو هم می مالید ولی کیر من که کوچک است و اصلا بلند نمیشه یعنی تا بحال ندیدم که بلند شه اندازه اش هم خیلی کوچکه مثل مال بچه هاست و او در این مورد ازم چیزائی می پرسید تا اینکه کاملا لختم نموده بود ازم خواست رو به جلو پاهامو از هم باز کنم و او از طرف جلو رفت داخل دو پام و نوک کیرش را از جلو گذاشت دم سوراخ کونم
وای من هم برام خوشایند بود دلم میخواست اصلا پسر نبودم یه دختر بودم و زن یه مردی میشدم
جوادی که خودش و منو خوب حشری کرده بود و آقای حمیدی هم خواب بود ارام سر بزرگ کیرش را در سوراخ کون من وارد نمود اما ایندفعه بزرگی کیرش برام خوشایند بود اصلا دلم نمیخواست تمام بشه و کیرش را در بیاره خیلی خیلی خوشم می اومد
 
وقتی اون کیر کلفت در درون کون من عقب و جلو می رفت دنیا برام شادمانه میشد اما یه دفعه جوادی لرزید و ابش را خالی نمود و همانطور که کیرش داخل کونم بود بی حرکت ماند تا کیرش خودش افتاد بیرون
اون شب فقط جوادی منو گائید صنمی نیومد حمیدی هم خواب خواب بود
احتمالش هم برام غیر ممکن بود اما با تحمل زحمت زیر اونا خوابیدن تونستم چیزی را که سالها در کتابها خوانده بودم ببینم
اونشب هم فقط جوادی باهام کار داشت البته بزرگی کیرش را هم داشتم بهش عادت میکردم گرچه فشاری که به جداره کونم می آورد مدتی منو مثل حالتی که دستشوئی داشته باشم می نمود
فرداش جوادی که ازم پرسید دردت زیاد نبود بهش اینو گفتم او برام گفت خرما رو شیاف کنم اون درستش میکنه و من هم دوتا خرما بردم دستشوئی و لوله کردم و داخل کونم کردم کمی سوزش مانند داشت اما بعدش افاده کرد و از اونروز هر روز یککبار اینکار رو میکنم
 
 
اونروز رفتیم به سی و سه پل و پل خواجو و اینا که باز برام جالب بود و خیلی از اینکار خوشحال بودم
بعدش رفتیم باغ گلها که باز لذت زیادی داشت اومریم بازار نزدیک سی و سه پل و اونا خرید داشتند من هم نگاه میکردم که آقای حمیدی برام یه شلوار و اقای جوادی یه بلوز و آقای صنمی یه پیراهن خرید
بعد از استحرات و شام جوادی خرید هاشو باز کرد لباسهای زنانه هم توش بود به من گفت اینارو پروپ کن ببینم میشه من در این موقع یاد استا افتادم که قبلا برات گفتم
ناچارشدم لخت شوم با اینکه اونا چندین روز بود منو میگائیدند اما یه جورائی خجالت میکشیدم ولی خوب لباسامو کندم و اونارو پوشیدم شورت زنانه و سوتین و یه لباس زیر و یه لباس رو زنانه بود
گویا قبلا پروپ کرده بودم قالب تنم بود ازمن خواست که شبها با این لباسها باشم البته حمیدی گفت یه وقت کسی میاد میبینه گفت وقتی در رو بستیم می پوشه
اون شب من هم کمی ناز و غمزه نمودم که زنانگیم کامل بشه آقای جوادی منو نکرد البته بوسه و دست به کونم زدن و اینارو داشت
 
آقای صنمی و حمیدی منو خواباندند در وسط خودشان و دوتائی افتادند به جونم لباس زنانه و بدن سفید ناگفته نماند که من فقط یه باریکه در محل سیبیل برام مو روئیده بدنم کاملا بدون موست و صافتر از بدن زن هستش زیر شکمم هم موهای نازک روئیده است که تمیزش میکنم
جوادی خوابش برد و صنمی و حمیدی به نوبت می اودند رویم سوار میشدند و کیرشان را داخل کونم میکردند و کمی اونجا عقب و جلو میکردند بعد دیگری کیرش را داخل کونم مینمود
نمیدونم چقدر طول کشید اما من زیر اونا له شده بودم اینقدر توی کونم کیراشونو عقب و جلو نمودند تا آبشان ریخت داخل کونم و هرسه گرفتیم خوابیدیم و من هم دیگه خسته شده بودم و نرفتم دستشوئی هرچه منی ریخته بودن داخل کونم موند تو شکمم
 
صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدیم و…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «زیر کیر آقای حمیدی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا