داستان سکسی من و خواهرم مینا

من تو یه خانواده پنج نفری تو قم زندگی میکنم من و برادرم علی و دو تا خواهر به نام مهدیه و مینا که مهدیه ازدواج کرده و من و برادر بزرگم و مینا به همراه مادرم زندگی میکنیم داستان از اونجا شروع شد که پنج سال پیش با داستان های خانوادگی آشنا شدم اولش باورم نمیشد که خواهر برادر میتونن سکس کنن اما بعد چند وقت دید من نسبت مینا عوض شد مینا ۱۹ سالش هست و سینه هاش75 و باسن نسبتا خوش فرم با قد ۱۸۰ واقعا مانکنی بود و من اصلا تا اون موقع بهش توجه نکرده بودم ولی این همه جذابیت هر پسری را جذب مینا میکرد چند ماهی بود که دنبال یه نقشه خوب بودم تا بتونم به هدفم که سکس با خواهر خوشگلم بود برسم اما هر بار تیرم میخورد به سنگ
یه بار با خط ناشناس بهش اس ام اس دادم اما گفت متاهلم ولی من بهش گفتم که تو را میشناسم و بچه محل تون هستم اما نشد و پا نداد
یه بار هم گوشی را وقتی خوابیده بود برداشتم و دیدم با هیچکس ارتباط نداره
یه بار هم از طریق تلگرام با اکانت ناشناس بهش پیام دادم و کلی فیلم سکسی براش فرستادم بازم نرم نشد دیگه داشتم نا امید میشدم ولی چند روز بعد اتفاقی رفتم حمام و شورت مینا توجهم را جلب کرد معلوم بود حسابی خود ارضایی کرده فهمیدم که فیلم سکسی ها کلی شهوتیش کرده ولی بازم هر بار که بهش بیش از حد نزدیکی میکردم امتناع میکرد مثلا یه بار دستم را زدم به سینه هاش جوری که مثلا عمدی نبوده ولی جیغ زد که کلی ترسیدم
تا اینکه یه بار خواستم با داروی خواب آور و اتر فکرم را عملی کنم رفتم پیش یکی از دوستام که تو دارو خونه کار میکنه و اسمش میلاده
گفتم یه دوست دختر دارم که هیچ مدلی راه نمیده بکنمش اگه میشه قرص خواب یا داروی بیهوشی برام ردیف کن بتونم ترتیبش رو بدم میلاد گفت که داروی بیهوشی خطرناکه و قرص خواب هم اگه بهش بدی یه روز کامل گیجه

دیدم راست میگه میلاد یه داروی دیگه بهم پیشنهاد داد قطره افزایش قوای جنسی گفت شهوتش را خیلی زیاد میکنه در حدی که دست بهش بزنی خودش میکنه ولی گفت این دارو تا چند ساعت فعاله و چند بار سکس باهاش باید بکنی پس سعی کن جوری تنظیم بکنی که خودت بتونی از پسش بر بیایی
خلاصه قطره را از میلاد گرفتم و شاد و خندان اومدم خونه تا یه نقشه خوب براش بکشم

چند روز بعد مهدیه و شوهرش اومده بودن خونمون پیشنهاد یه سفر را دادم برای اخر هفته بریم شمال ولی آخرش به شیراز ختم شد

مهدیه گفت موافقت کرد ولی مینا گفت من پنج شنبه امتحان دارم تا اومد ادامه بده من پریدم وسط حرفش و گفتم بذار اونا برن من ،صبر میکنیم تا برگردی خونه با هم بریم

علی گفت منم میمونم ولی من قانعش کردم که با خانواده بره
خلاصه روز موعود فرا رسید و همه رفتن منم وسایل را مهیا کردم که مینا اومد سریع حرکت کنیم مینا رسید و رفت لباس عوض کنه که حرکت کنیم سریع یه قهوه درست کردم و سه تا قطره ریختم تو فنجون مینا و مینا از همه جا بی خبراونو سر کشید
سریع حرکت کردیم تو جاده کاشان بودیم هوا هم نسبتا گرگ و میش بود یه ساعتی بود که قهوه رو خورده بود ولی من اثری روی مینا نکرده یا من متوجه نشده بودم اخه میلاد گفته اثر که بکنه یه سری علایم داره ولی من هیچ کدوم رو نمیدیدم مثلا عرق کردن یا حرف زدن پیش خودم گفتم حتما کم ریختم هی تو دلم به میلاد فحش میدادم و میگفتم با این قطره مزخرفت رسیدیم کاشان ولی هنوز خبری نیست
وقتی رسیدیم تو شهر دوباره دو تا قهوه دیگه درست کردم
این بار هم سه تا قطره ریختم تو قهوه دادم به مینا ،دوباره راهی شدیم به سمت اصفهان
وسط راه بودم که مینا گفت من یه چرت میزنم حالم یه ذره خوب نیست
گفتم چیزی شده
گفت نه فقط یه جوریم انگار تب دارم
گفتم رسیدیم اصفهان میبرمت دکتر
گفت نیازی نیست یه چرت بزنم خوب میشم

 

فهمیدم که دارو اثر خودش رو کرده
رسیدیم ،اصفهان و هنوز مینا خواب بود
سریع رفتم دم یه هتل به نام پارسیان

گفتم بلند شو دیدم چقدر داغه پیشونیش معلوم بود کلی حالش بده گفتم پاشو بریم اینجا یه اتاق بگیریم بعد بریم دکتر
گفت نمیخواد بیا تا شیراز تا اونجا حالم خوب میشه خلاصه به زور بلندش کردم و رفتیم یه اتاق رزرو کردیم رفتیم تو اتاق مسقر بشیم مینا گفت داداش من برم حموم یه دوش اب یخ بگیرم و یه چرت بزنم حالم خوب میشه گفتم اگه خوب نشدی حتما باید بریم دکتر قبول کرد و رفت تو حموم یه ربعی تو حموم بود و صدای آب میومد فهمیدم داره خود ارضایی میکنه رفتم در حموم و صداش کردم گفتم مینا حالت خوبه
گفت آره گفتم مطمئنی با صدا پر از لرزش گفت آره
گفتم فکر کنم حالت خوب نیست در رو باز بکن بیام تو یه موقع بخار نگیرتت گفت آخه لختم داداش
گفتم یه حوله بپیچ دورت من بیام تو کارت دارم
درو باز کرد من رفتم تو و دیدم حوله رو پیچیده دور خودش دستم را گذاشتم رو پیشونیش دیدم یه ذره حرارتش کم شده ولی چشماش پر از شهوته

گفتم ابجی جون یه ذره تبت اومده پایین بیا بریم بیرون یه مشت مال هم بهت بدم دوباره بعد شام یه دوش آب سرد بگیر گفت چشم و راه افتاد مثل کسی مسخ شده باشه فقط به حرفام گوش میکرد بردم تو اتاق خواب و رو تخت خوابوندمش
گفتم چند لحظه صبر کن من الان میام رفتم سراغ ساک روغن ماساژی که از قبل آماده کرده بودم اوردم مینا را به پشت خوابوندم و حوله را باز کردم; وای چه باسن نرم پنبه ای
با هدفم که فتح کون خواهرم بود فقط چند دقیقه فاصله داشتم
گفتم ابجی جون مطمئن باش بعد ماساژ حتما حالت خوب میشه از بالا شروع کردم به ماساژ دیدم ابجی کوچیکه هم داره خودش به کسش ور میره، تا رسیدم به نقطه اصلی روغن خراطین را ریختم روی باسن و شروع به مالش کردم یه ذره اسپری بی حسی به سوراخ کون زدم تا آماده باشه برای یه سکس یه ذره با شستم ور رفتم تا جا باز کنه بعد گفتم مینا برگرد تا اونورت رو هم ماساژ بدم تا برگشت سینه های ۷۵ لیموییش روغن خراطین را ریختم روش تا برای بعد ها یه سایز بزرگتر بشه بعد از چند دقیقه دیگه صدای مینا بلند شده بود سریع تی وی رو روشن کردم شروع کردم به خوردن سینه هاش و یواش یواش رسیدم به کس بی موی مینا جون ، بهشت رویاهای من فقط نمیدونستم کی میرسم بهش مینا بعد از چند دقیقه مینا رسیده به اوج شهوت که دیدم دهن پر از آب شد تمام عضلاتش یهو شل شدن رفتم در گوشش و گفتم حال ابجی مینای من چطوره
گفت عالی از این بهتر نمیشع
گفتم بریم دکتر
گفت خوب خوب شدم

 

گفتم پس صبر کن غذا سفارش بدم دوباره میام رفتم غذا رو سفارش دادم و به مینا گفتم تا غذا آماده میشه من برم یه دوش بگیرم

گفت باشه رفتم تو حموم هنوز زیر دوش نرفته بودم که دیدم مینا داره در میزنه درو باز کردم گفتم چی شده
گفت میخوام بیام ماساژ بدم گفتم صبر کن الان میام بیرون تو ماساژم بدی گفت باشه خلاصه بعد از اینکه از حموم اومدم بیرون گفت بخواب گفتم صبر کن بعد شام با ناراحتی قبول کرد شام را که خوردیم گفت یا ماساژم بده یا بخواب گفتم ابجی جون تو مریضی بخواب تا یه بار دیگه قشنگ ماساژت بدم
اینبار ماساژ را از خود سوراخ کون شروع کردم یه ذره اسپری زدم با کمی روغن همینطوری که ماساژ میدادم سر کیرم را فرو کردم توی سوراخش ،ولی مینا اصلا متوجه نشد یواش یواش با ماساژ باسن کلاهک کیرم را عقب جلو میکردم که یهو دستم لیز خورد و روی مینا دراز کش شدم و کل کیرم فرو رفت مینا یهو یه جیغ ریز زد و زد زیر گریه آی دلم

تو همون حال شروع کردم به لب گرفتن و گذاشتم کیرم تو کونش ثابت بمونه بعد چند دقیقه یواش یواش شروع کردم به تکون ریز دیدم داره لذت میبره بعد چند دقیقه گفتم مینا ماساژ بسه نوبت تو هست
گفت باشه اومد شروع بکنه که بهش گفتم مینا آقایون بر عکس خانوما که همه جای بدنشون حساس آقایون فقط کیر شون حساسه پس فقط همونجا را باسنت ماساژ بده زد زیره خنده و نشست رو کیرم یه بار دیگه یه جیغ ریز زد اما این بار از روی شهوت بعد چند دقیقه بالا پایین کردن یهو برعکسش کردم رو تخت و شروع کردم به تلمبه زدن تند تا ارضا بشم کل آبم رو هم ریختم تو کونش
اونشب تا صبح پنج بار ارضا کردم مینا رو ولی باز هم تو ماشین تا شیراز دستم لای پای مینا بود و چند بار دیگه ارضا شد واین آغازی بود برای سکس من و ابجی مینا و یه عده از فامیل
ببخشید اگه پرحرفی کردم

 

 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «داستان سکسی من و خواهرم مینا»

  1. بیخیال

    سکس با آبجی خیلی حال میده مخصوصا اگر هم سن باشیم اونایی که کردن میدنن چه حالی میده

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا