بهترین کوسی که کردم

يه روز ظهر تابستون ساعت دو و سه تو مغازه؛ خودم تنها بودم، هوا هم خيلی گرم بود و پرنده هم تو خيابون پر نمي زد.. درحالی که پشت پیشخون حوصله ام سررفته بود؛ یهو يه خانوم حدودا چهل ساله که بنظر معلول میومد؛ از اينها که يک پاشون آهن کشی شده و کج کج راه میرن؛ اومد تو مغازه که خريد کنه… از یک پا معلول بود ولی خوشگل و سفید و تپل مپل و موهای مش کرده و یه مانتو مشکی و از گرما و اون سختی راه رفتن، عرق کرده … منم که تو اون گرما کف کرده بودم گفتم یه کم باهاش حرف بزنم و يه حالی باهاش کنم و از اون حال و هوا بیام بیرون…، سر صحبت رو باز کردم و شوخی و خنده و از هردری سخنی که یکی دوبار حین حرف زدن هی دستش رو گرفتم … چیزی نمی گفت و به حرف زدن ادامه میداد… همین باعث شد که تو اون گرما حشری بشم … تصمیم گرفتم شانسمو برای کردنش آزمایش کنم… تو مغازه بجز یه کلمن آب چیزی نداشتم…

 

صمیمیمی تر که شدیم بهش پیشنهاد کردم بیاد روی صندلی بشینه و یه لیوان آب خنک بهش بدم… اول گفت نه، ولی با پرروئی دستش رو گرفتم و خلاصه به هر کلکی بود آوردمش پشت پيشخون…. مغازه رو نميتونستم ببندم، فقط در شيشه ای جلو رو قفل کردم و خودمم نشستم کنار صندلی پشت پیشخون که از بیرون معلوم نباشه… اول میگفت چرا درو قفل کردی؟ ولی چون کاری نمیتونست بکنه زیاد پیگیر نشد… حین آب خوردن از مرحله دستش رو گرفتن فراتر رفتم و اینبار هی دستمو میزاشتم روی رونش که یه شلوار از این ساتن های نازک و گشاد پاش بود…به بهونه سوال از چگونگی معلولیتش و کفش مخصوصی که پاش بود و ساپرتهای فلزی که تا بالای زانوهاش بود هی دست به رونش میزدم و هردفعه بیشتر میمالیدم و بالاتر میرفتم…. خودش هم حسابی حشرش زده بود بالا تو اون گرما و چیزی نمیگفت… دستامو دیگه تا کشاله رونش و کنار کسش بالا میبردم…. از عمد دست به کسش نمیزدم تا حشری بشه… نفسش بند اومده بود و دستامو گرفته بود و فشار میداد…. بهش گفتم پاشو بریم بالا… معلوم بود زیاد اینکاره نیست… زل زده بود تو چشام و دستم که لای پاش بود رو فشار میداد…قبول کرد… کمکش کردم از راه پله باریکی که ته مغازه بود بردمش بالا…پشت پیشخون؛ هم شلوغ بود هم یه کم دید داشت از بیرون و خطری بود؛ اونجا نمی شد…. بردمش تو انباری زير شيروانی که درست بالای مغازه بود… انباری بود و امکاناتی نداشت، سقف هم کوتاه بود و حتی نميشد وايسی.. دوسه تا کارتون انداختم نشستیم رو زمین… روسری شو باز کردم و همینطور که گردنشو میخوردم دکمه های مانتوشو باز کردم… سوتین نبسته بود و فقط یه زیرپوش نازک تنش بود… سینه شو گرفتم… تو این دنیا نبود.. چشماشو بسته بود و بسختی نفس میکشید…فرصت زیادی نداشتم…

 
خوابوندمش روی زمين… بی طاقت شده بود و نفس نفس میزد… همینجور که لبم رو لبش بود دست کردم وسط پاش و کسش رو از رو شلوار گرفتم… لبمو گاز میگرفت و مک میزد.. همینطور که به پشت روی همون کارتونها خوابیده بودکمه شلوارشو باز کردم…. شورتش خیسه خیس بود… از کنار شرتش انگشتمو کردم تو کسش… صدای آه و اوه ش بلند شده بود… لبش رو ول کردم و شلوار و شورتش رو با هم تا نزدیکای زانو کشیدم پایین … شرت و شلوار خودمم در آوردم و بعدش هم تی شرتمو و لخته لخت شدم … اونهمه دم و دستگاه دور پاش و اون فضای تنگ و بی طاقتی هردوتامون برای سکس… با هر بدبختی بود پاهاشو دادم بالا… کس خیسش از اون زیر و از لای پاهاش زده بود بیرون… سر کیرمو گذاشتم دم کسش و با یک آه ه ه ه و یه فشار کیرم تا ته سُر خورد تو کسش…عجب کسی داشت… داغی و تنگی کسش رو روی کیرم حس میکردم… بيچاره از بس نداده بود کسش مثل کس يه دختر تنگ بود.. سينه هاش هم همونجور کوچيک و خوش فرم باقی مونده بودن.. داخل کسش کوره آتیش بود… سرشو داده بود عقب چشماشو بسته بود و سر زانوهای منو منو چنگ میزد و ناله میکرد… باشدت میکوبیدم رو کسش… کیرم تا ته تو کسش میرفت و میومد… احساس میکردم کسش کیرمو قورت میده هربار… زیاد دوام نیاوردم و بعد از چند دقیقه ارضا شدم…. آبمو ریختم ته کسش… اون هنوز ارضا نشده بود … دلم نیومد ولش کنم… هنوز چشماش بسته بود و سرش رو به عقب خم بود و ناله میکرد… شروع کردم کسش رو با همون آب خودم مالیدن و انگشت کردن تا اینکه اونم بعد از چند لحظه ناله خفیفی کرد و ارضا شد…. افتادم کنارش و یه بوسش کردم و سیگارمو روشن کردم….

***

بخاطر همون کس و کون خوشگلش آدرسش رو گرفتم و بعدها چندین بار هم رفتم توی آپارتمانش و شب هم موندم…. کردنش بدون اون دم و دستگاهها توی خونه خیلی راحتتر بود…. یه چندبار هم از کون کردمش که کون خوشگل و تنگ و نرمی داشت… عاشق من شده بود و بیتاب روزهایی که برم پهلوش و حسابی بکنمش… موقع دادن با تمام وجود میداد و از ذره ذره بدنم استفاده میکرد… فانتزی های سکس شو روی من اجرا میکرد… از بوسیدن تا ساک زدن… ارضا که میشد اینقدر باحال بود که منم خودبخود یکبار دیگه باهاش ارضا میشدم… میخوام اینو بگم که بعضی از این معلولها بهترین کس و کونها رو دارن…. قدر جنس رو هم خوب میدونن… هیچ فرقی هم با ما ندارن و خیلی وقتها بامعرفتر و باحالترم هستن… قدرشونو بدونیم…. از ما گفتن

 

 
نوشته: نیمو

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

12 دیدگاه دربارهٔ «بهترین کوسی که کردم»

  1. مهندس726

    مهندس 726:
    48 ساله ازمشهد
    خواهشا فقط شوهردار
    ممنون ازتماستون
    09331283622

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا