ازدواج با مادرم به خاطر کس من

 

سلام اسمم نسترنه …
وقتی من کوچیک بودم پدرم مارو ترک کرد و از ایران خارج شد. فامیل زیادی نداشتیم و فامیل پدرم هم کاملا با ماقطع رابطه کرده بودند.
8 سالم که بود مادرم تو29سالگی با مردی که از خودش جوون تر بود ازدواج کرد. شوهرش,حسین 26 سال داشت مرد خوبی بود وهمیشه هوای مادرم و منو داشت و همه چیز برامون فراهم میکرد.من همه رو میگداشتم به حساب اینکه نمیتونه بچه دار بشه و منو مثل بچه اش دوست داره
از وقتی به سن بلوغ رسیدم احساس کردم نگاه حسین به من عوض شده. سعی میکردم خودمو ازش دور کنم.. به این قضیه فکر نکنم.
مادرم وابستگی عجیبی به همسرش دارد و همه چیزش را میدهد تا او را از دست ندهد.
19 سالم بود و خیلی از دوستام دلشون میخواست جای من باشن. ماشین و حساب بانکی خوب و ….همه چیز داشتم.
تا اینکه ان اتفاق افتاد.مادرم دچار سردردهای عصبی شدیدی است. آنشب هم از سردرد آرامبخش قوی خورده بود و خوابیده بود.

ساعت از 1 گذشته بود و تازه داشت خوابم میبرد که حس کردم کسی تو اتاقمه.پشمام و باز کردم و دیدم حسین با شورت بالا سرم واستاده. تا دید من بیدارم. دستشو رو دهنم گذاشت و گفت ساکت باش نمیخوای که مامانت بیدار بشه؟ هم ترسیده بودم و هم گیج بودم.گفت دستمو بر میدارم اما صدات در نیاد.با سر گفتم باشه. دستشو برداشت و نشست لبه تختم. گفت نسترن جون من واقعا دوستت دارم. الان چند ساله که به خاطرتو با مادرت زندگی میکنم. اما اگه دست رد به سینه من بزنی مادرتو ول میکنم. میدونستم مامانم همه زندگیش و به نام اون کرده و هیچکس و هم نداشتیم که ازمون حمایت کنه. اونشب از اتاقم رفت بیرون .1 ماه گذشت.فکر کردم شوخی کرده ویا کابوس دیدم تا وقتی که مادرم برای دیدن دختر عموم که زایمان کرده بود رفت تهران و من به خاطر امتحانات دانشگاهم نتونستم برم. ساعت از 2 گذشته بود و من درس میخوندم.حسین خواب بود. رفتم تو تخت و خوابیدم.از اینکه اتاقم کلید نداشت مضطرب بود.خوابم برده بود که حس کردم دست یکی رو سینه هامه. پریدم.سعی کردم خودمو جمع و جور کنم .حسین که هیکلی و قوی بود منو کشید و گفت امشب باید منو به خواسته ام برسونی.التماس میکردم ولی گوشش بدهکار نبود. من همیشه تیپ و هیکل حسین و تحسین میکردم. جذاب و خوش هیکل و قد بلند بود.اما تو اون لحظه ازش متنفر بودم.

 

لباسهای منو به زور در اورد و منو انداخت رو تخت.سینه هامو چنگ میزد و لبهامو گاز میگرفت. داد زدم نکن. برای اولین بار تو این سالها زد تو گوشم و گفت خفه شو.گریه ام گرفته بود.دوباره شروع کرد به فشار دادن سینه هامو و لیسیدنشون.چند دقیقه بعد شورتشو در آورد و کیر کلفت و درازشو گرفت جلوی صورتم و گفت بخور. صورتمو برگردوندم و گفتم نمیخورم.گفت باشه منم میکنمت.هیچوقت کیر به اول درازی ندیده بودم.تمام بدنم از ترس میلرزیدو التماس میکردم. اما اون گوش نمیکرد.لای پاهامو باز کردو نشست لای پام.دستم و گداشتم رو کیم و گریه کنان گفتم نه!هر دو دستمو با یک دستش گرفت و کیرشو گذاشت سر کسم. تف کرد رو کسم و کیرشو خیس کرد و خودشو انداخت روم. دستهامو با دستهاش گرفت و خودشو کشید بالا کیرش به کسم فشار میاورد.اما تو کسم جا نمیشد. سرش و گذاشت لای پاهامو شروع کرد به خوردن کسم. کسم خیس شده بود هم حشری شده بودم و هم نمیخواستم اینکارو بکنم.دوباره کیرشو گذاشت لای پاهامو فشار داد تو سر کیرش به زور رفت تو. جیغ زدم. خودشو انداهت رومو سینه هامو گرفت .وفشارشون داد.لبهامو مک میزد. یکدفعه کیرشو با فشار کرد تو کسم.از درد بیحال شدم. خون از لای گاهام میرخت رو تخت و اون با فشار بیشتر کیرشو میکرد تو.حس کردم از هوش رفتم.چند دقیقه بعد که به خودم اومدم. دیدم داره کیرشو تو کسم جلو عقب میکنه و عرقش میریخت رو سینه هام. دید چشمام و باز کردم. همونطور که تلم میزد گفت زن شدنت مبارک.

………….

دختر عموم تنها کسی بود که با ما در ارتباط بود و مامانم واسه دیدنش رفته بود تهران.
شب دوم بود که با ناپدرم تنها بودم.براتون تعریف کردم که حسین چزوری بهم تجاوز کرد و بکارتمو زده بود.
شب دوم موقع شام برام مشروب ریخت و من تا جایی که میتونستم خوردم. چون میدونستم امشب هم قراره همون بلا سرم بیاد و میخواستم هیچی نفهمم.

اونقدر مست بودم که حسین منو بغل کرد و برد تو اتاقم. سیستم و روشن کرد و یه آهنگ گذاشت و صداشو زیاد کرد. همونطور که بیحال رو تختم افتاده بودم میدیدم لباسهاشو در میاره. شنیده بودم که مامانم بارها با دوستاش از سکسش حرف میزنه و از کیر حسین که به خاطر یک رگ عربش کلفت و درازه گله میکنه. از وحشی بودن حسین خوشش نمیومد و زیاد باهاش سکس نمیکرد و حالا من داشتم تاوانشو میدادم.
حسین منو لخت کرد و کنارم دراز کشید و شروع کرد به بوسیدن و خوردن گردنمو و مالیدن سینه هام.دهنشو گذاشت رو سینه هامو شروع کرد به مک زدن سینه هامو مالیدنشون.

هیچ حسی نداشتم. حسین سرشو گذاشت لای پاهامو شروع کرد به خوردن کسم. مور مور شدم. کسم میسوخت چون به خاطر تجاوز شب قبلش زیر کسم زخمی شده بود.انگشتشو کرد تو کسم و جلو عقب میکرد و لیس میزد کسمو.3-4 دقیقه بعد کیرشو با کرم چرب کرد و گداشت سر کسم . کیرشو با دست گرفته بود وآروم آروم فشار میداد تو کسم.درد تو بدنم میپیچید و ناله میکردم. مدام میگفت فدای کس تنگت بشم. کیرم و داره له میکنه.کس سفیدت داره کیرمو میخوره.بیشتر کیرشو کرد تو کسم و نگه داشت. بعد آروم آروم شروع کرد به تلم زدن.2-3 دقیقه بعد سرعت تلم زدنش و زیاد کرد و کیرش و تا دسته میکرد تو کسم و میکشید بیرون.وقتی کیرشو میکرد تو کسم میتونستم شکممو که بالا میره ببینم. کسم درد میکرد. حسین محکم تر تلم میزد. پاهامو گداشت رو شونه هاش و شروع کرد کردن کسم. داغ شده بودم و شهوت و مستی داشت دیونه ام میکرد.حسین کمر سفتی داشت میدونستم حالا حالا ها میکنه منو. 5 دقیقه بعد کشید بیرون کیروش.فکر کردم این عذاب تموم شده. حسین از اتاقم رفت بیرون.و با یک کرم و اسپری برگشت.منو چرخوند به شکم و بالشتمو گداشت زیر شکمم.
من قبلا از کون سکس داشتم و میدونستم میخواد چیکار کنه اماا حتی نای حرف زدن نداشتم.اسپری و دم سوراخ کونم خالی کرد. انگشتهاشو کرد تو کسم و فشار میداد تا اسپری اثر کنه چند دقیقه طول کشید. حسین کرم و ریخت رو باسنمو شروع کرد مالیدن باسنم.بعد انگشتهای چربشو کرد تو کونم و شروع کرد باز کردن کونم. درد داشتم و ناله میکردم. حسین قربون صدقه کونم میشد.کیرشو چرب کرد و با دست سرشو فاشر داد تو کونم. صدای پاره شدن کونمو میشنیدم. ضجه میزدم و ناله هام تبدیل به جیغ شده بود.کیرشو فشار میداد تو کونم و ناله میکرد.

کمرم درد میکرد. حسین خودشو انداخت رو منو شروع کرد گائیدن کونم.کونم خونی شده بود و میسوخت. صدای ناله های حسین تو گوشم میپیچید.با دستش کسمو میمالید و کیرشو تو کونم عقب جلو میکرد. ارضاء شدم اما لذتی که باید میبردم در کار نبود. حسین 10 دقیقه بی وقفه کون و کسمو کرد و آبشو ریخت تو کونم.تا هفته بعد که مامانم برگشت 3 بار دیگه منو گائید. الانم هر وقت مامان نیست یا در اثر آرام بخشهاش خواب عمیقه, حسین تو تخته منه و ناله های من و صدای تخت همه جا میپیچه!

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

8 دیدگاه دربارهٔ «ازدواج با مادرم به خاطر کس من»

  1. سلام.نسترن جان خیلی متاسفم .جات بودم همون شب سقطش میکردم

  2. مهرداد

    سلام ميگم زنگ بزن آدرس بده بريم كون ناپدريتو پاره كنيم انقدر رفيق دارم كه تنشون براي اينكارا ميخاره كاري ميكنم كه كردن از يادش بره هر وقت تورو ببينه به پات بيفته التماس كنه ببخشيش ماذر جنذه كوني كون خوخهر شو جلوش پاره ميكنيم 09386787790

  3. هزار راه بود که بتونی ازخودت دفاع کنی توباید توغذاش خواب اور یا هرکوفت دیگه میریختی یا به مادرت میگفتی زندگی با ذلت بهتر از زندگی با لذته … خدایی هم هست همون خدایی که کرونایی‌ها رو داره شفا میده فقط تو سر خودت بزن گریه کن حرم برو و همه جای حرم رو بلیس تا بتونی راحت بشی منم حرم رو میلیسم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا