داستان قمیش که با مادر زن خود جماع میکرد

در زمانهای دور مردی بود که حسرت تن و بدن مادر زن خویش را میخورد …روزی به مادر زن خویش گفت من طلاق دخترت را میدهم او از پس کارهای خانه بر نمی اید و از او راضی نیستم…مادر زن به التماس او افتاد و گفت ما بسیار فقیریم هر کاری بگویی میکنم اما دختر من را طلاق نده…

قمیش که منتظر چنین حرفی بود گفت از تو میخواهم خود را یکبار هم که شده در اختیار من قرار دهی و من به راحتی تو را از روی هوس در اغوش بگیرم..زن حسابی جا خورد سرخ شد و خجالت کشید..او که میدانست اگر این کار را نکند همیشان از گرسنگی میمیرند خود را در اختیار قمیش گذاشت

دیری نگذشت که زن به بیماری لا علاجی دچار گشت و طبیبان از مداوای او نا امید شدند..بنابراین او را نزد شیخی بردند..زن تصمیم گرفت ماجرا را برای شیخ بگوید…شیخ وقتی متوجه داستان شد گفت ای زن چرا از خداوند غافل گشتی؟مگر رزق تو نزد خداوند نیست؟

 

زن به ناگاه هراسان گشت و یا شیخ! چه نادان بودم و گناهی بس کبیره نمودم! مرا چاره چیست؟ شیخ شاگردان را بفرمود تا خارج گردند و به آن زن گفت روزی تو همین‌جاست و دستی بر سر صندوقچه ی خمس و زکات و دستی دیگر بر سر آلت نعوظ کرده ‌اش کشید. مادرزن زیبا روی از شیخ پرسید یا شیخ این چه حالت است؟ و شیخ گفت خمس و زکات این پول سهم توست و زکات کس دادن آن به نماینده خدا و ولی فقیه روی زمین است. چون زکات کس خویش را به نماینده خدا ندادی این است که مریض و رنجور گشته ای. مادرزن زیبا که از شدت تب میسوخت و همین داغ بودن بدن زیبایی و سکسی بودنش را دو چندان کرده بود به ناگاه شل شد و خود را برای جماع مقدس در اختیار نماینده ی خدا بر روز زمین قرار داد. شیخ هم با خواندن صیغه‌ای در طرفه العینی او را لخت کرد و دستانش را بر دو زانوی شل شده و ناتوان زن گذاشت. عبای خود را بالا زد و قضیب خود را بدون هیچ رحمی تا خایه بر فرج زن وارد نمود و مادرزن زیبا بدانست که زکات کس دادن است و اگر به داماد ندهد باید به نماینده ی خدا بدهد.

 

و ان اللاهه خیر الرازقین و الفاکرین.

 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «داستان قمیش که با مادر زن خود جماع میکرد»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا