نقشه من و عمه

سلام . من متولد ۶٧ هستم . اسمم سعید .ازون آدما نیستم که الکی تعریف کنم از خودم . کاملا معمولی . ٧٠ وزنمه . ١٧۵ قدمه . یه کیرم دارم ١٧ سانتی یا کمتر . اونم دقیق نمیدونم . مثل بعضیا سانت نزدم . صورتمم سادست . با یه کم ته ریش . هیکلم هم خوب نیست در حقیقت چون هیچ وقت ورزش نمیکنم . اما همیشه لباسای خوب و با کلاس میپوشم . دانشجو هم هستم . تهران هم زندگی میکنم . یه خونه دانشجویی کوچیک دارم که تنها بودم توش . تو منیریه . بنده یه عمه دارم به اسم مریم که الان که دارم این داستانو مینویسم کنارم خوابیده . ٣١ سالشه . بسیار لاغر . تقریبا میشه گفت سینه هاش سایز ۵۵ یا کمتر هست .نمیدونم والا . من از سایز سینه ها چیزی سرم نمیشه . به هر حال خیلی لاغره . ١۶ سالش که بود ازدواج کرد . هرچی بهش گفتن بابا طرفت معتاده گوش نکرد و باهاش فرار کرد . آقاجونه خدابیامرز هم مجبور شد به عقد همون پسره در بیارش . بعد دو سال که یه بچه سقط کرده بود سرش خورد به سنگ و مهریشو بخشید و طلاق گرفت .الانم اومده تهران تو یه آزمایشگاه حسابداری میکنه . ما در اصل واسه یکی از روستاهای گیلان هستیم .

 

من با این عمه مریمم خیلی ندار هستم . پنج تا عمه دارم . اینم آخری هست . خلاصه اینقدری باهاش راحت هستم و بودم که چندباری دوس دخترمو جلوش آورده بودم خونه و با دوس دخترم سکس کرده بودم . البته بهم کس نمیداد دوس دخترم . چون پرده داشت . میرفتیم تو اتاق و بعد کلی التماس مجبورش میکردم از کون بهم بده . تازه اونم با کاندومو این بساطا و کلی گریه و درد … خلاصه سرتونو درد نیارم با این عمم خیلی راحت بودم . تا اینجا که خودش میگفت بیا با این دوستم قرار بذار و این اوپن هستو هرچی میخوای کس بکن و اینجور چیزا . اما هیچوقت با خودش سکس نداشتم . یه چند ماهی میشد که سمت لاهیجان نرفته بودیم . هر بارم که میرفتیم با ماشین عمم میرفتیم . یدونه پراید داشت . منم ماشین ندارم . بعد یه مدت مامانم زنگ زد و گفت شما چرا نمیاین لاهیجان و اینا و ما دلمون تنگ شده که من گفتم موقع امتحانامه بعد گوشی و دادم دست عمه . البته من هیچ وقت عمه صداش نکردما . همیشه مریم صداش میکنم . خلاصه مامانمو مریم داشتن صحبت میکردن که مامانم برگشت بهش گفت خبر داری چی شده ؟ مریمو منم که از هیچ جا خبر نداشتیم . خلاصه مامانم به مریم گفت که مرجان زنه عمو جوادم رو با یه نفر تو خونه سر عملیات گرفتن و عمو جواد میخواد طلاقش بده . ما داشتیم شاخ در میاوردیم . چون مرجان یه زنی بود که هیچ وقت فکرشو هم نمیکردیم اینجوری باشه . عمو جوادم نگهبان یه کارخونه بود و معمولا شبا خونه نبود . یه دختر ۶ ساله هم داشت به نام لاله . خلاصه تلفن صحبت کردن مامان و مریم تموم شد و ما تازه حرفامون شروع شد . از مرجان میگفتیم . از غصه ای که تو دل عمو جواد بود . از طلاق . از اون بچه کوچیک …

 

خلاصه اینقد حرف زدیم که نزدیکای صبح شده بود . مریم خوابیده بود . منم داشتم به مرجان فکر میکردم . مرجان یه زنه ٣٧ ساله بود اهل قشم که تقریبا ده سالی از عروسیش با عموم میگذشت . حقیقتا نمیتونم راجبش چیزی بگم چون نه مثل بعضیا سینه هاشو اندازه گرفته بودم نه کونشو . همیشه چادری بود و صورتش سبزه بود . اما چیزی که از روی چادر میشد دید این بود که قد کوتاهی داشت و چاق بود . ابروهای کمونی هم داشت . قیافش هم خوب بود . قشنگ بود . با همین افکار بود که خوابیدم . صبح با لگد مریم بیدار شدم که میگفت پاشو دانشگات دیر شده . منم که دیدم دیر شده گفتم ولم کن و گرفتم خوابیدم تا تقریبا ساعتای دو یا سه بعد از ظهر . البته اون موقع هم با لگد مریم پاشدم . رفته بود سر کار آزمایشگاه و و برگشته بود . بیدار شدم دیدم پیتزا هم خریده . یه بوس هوایی فرستادم و رفتم دستشویی . یه گوز محکم دادم که وقتی اومدم بیرون مریم گفت سعید کونت رگ به رگ نشد ؟؟ کلی خندیدیم . پیتزا رو خوردیمو دوباره حرفای دیشبی راجبه مرجان شروع شد . حرفامون یه ذره سکسی شد و کار رسید به مرجان . گفتم مریم میتونی یه کار کنی ؟ گفت سعید گوه میخوری اگه بگی مرجانو واسم جور کن . گفتم جنده از کجا میدونستی اینو میخوام بگم ؟ گفت اولا جنده اون دوس دختراتن ثانیا من برادرزاده ی خودمو نشناسم کی میخواد بشناسه ثالثا اون کیر کوچولوی تو واسه اون کافی نیست . منم که بهم برخورده بود.گفتم دیدی جنده ای . وگرنه تو کیر منو کی دیدی ؟ گفت میخوام یه اعتراف کنم . وقتی دوس دختراتو میاوردی از سوراخ در نگاه میکریم . منم گفتم حالا که اعتراف کردی تنبیهت اینه که باید کاری کنی من مرجانو لخت ببینم و بعدشم خلاصه یه کارای خصوصی با هم داریم که به تو مربوط نیست . گفت گوه نخور سعید من چجوری مرجان و واست جور کنم ؟ گفتم همینه که هست .مرجان میره به غریبه میده حالا چرا به من نده ؟ خلاصه راضی شد . البته راضی نشد گفت ببینم چی میشه .

 

گفتم چیکار میخوای بکنی ؟ گفت نمیدونم . گفتم الان تا تنور داغه زنگ بزن به مامان بگو تا آبا از آسیاب بیوفته مرجان و بفرستن تهران پیش ما . گفت عمو رو چیکار کنیم ؟ منم گفتم تو به مامان بگو . اون خودش به بابا میگه . بابا هم چون بچه اول هست اگه به عمو بگه اینکارو بکن عمو رو حرفش حرف نمیزنه . گرچه عمو خودشم باید از خداش باشه یه مدت مرجان جلو چشمش نباشه . چون تو روستا بدجور این قضیه افتاده بود سر زبونا . خلاصه کنم . مریم به مامانم گفت و همون اتفاق افتاد .بابا مامانم مرجان رو آوردن ترمینال و فرستادن سمت تهران . عموم حتی ازش خداحافظی هم نکرده بود . حتی یه قرون بهش پول هم نداده بود . البته بابام حدودا پونصد تومن تو ترمینال بهش داد . اینارو از مامانم شنیدیم . مرجان رو از لاهیجان راهیه تهران کردن و من و مریم هم رفتیم ترمینال غرب دنبالش . من پشت فرمون بودم و مریم هم کنارم نشسته بود و منتظر بودیم تا برسه . به مریم گفتم میبینی ؟ اگه نقشه اوکی بشه یه جایزه خوشکل برات میخرم . اونم گفت نیازی به جایزه نیست . من دارم میارم این جنده رو که تو بکنیش یه مقدار دلم خنک بشه که چرا اینکارو کرده دل عمو جواد و خون کرده . از بس عمو جواد افسرده بود این مدت که پیر شد . خلاصه مریم بهم هشدارهای لازم رو داد که فعلا جوری برخورد کن که انگار ما از این قضیه چیزی نمیدونیم و بی خبریم . بعدش که خواستی بکنیش یه جوری بکنش که مثل خر عرعر کنه . منم به مریم گفتم جنده اونموقع که گفتم بیارش گفتی کیرم کوچولوه واسش الان میگی یجوری بکن عرعر کنه ؟ گفت من نمیدونم سعید هرکاری میخوای بکن . اصلا کونشو پاره کن . یجوری بکنش که از کونش خون بیاد . پایه ی تخت خواب و بکن تو کونش .

 

اعصابش به خاطر بلایی که سر عمو جواد اومده بود داغون بود . بهش گفتم خب حالا بس کن . تو فقط بشین و تماشا کن . تو همین حرف زدنا بودیم که مرجان از در ترمینال اومد بیرون و ما رو دید . هموت تیپو قیافه رو داشت . چادر مشکی سرش بود . چشماشم قرمز شده بود . احتمالا از گریه . اما ابروهاش همونطور مثل سابق کشیده بود . از آخرین باری که دیده بودمش انگار لاغر شده بود . اما در کل بازم چاق بود . یه چمدون بزرگ هم همراش بود . پیاده شدیم رفتیم سلام و احوالپرسی و خوش آمد گویی و اینا . خیلیم عادی برخورد کردیم . انگار هیچی نشده و ما از هیچی خبر دار نیستیم . سوار شدیم اومدیم سمت خونه . تو ماشین خیلی ساکت بود . از کارش کاملا ناراحت بود . چون اینو از تو چشماش میشد فهمید . مریم سر حرف رو باهاش باز کرد اما حرفی از اون قضیه نزد . گفت بهمون خبر دادن که به داداش جواد دعوات شده . واسه همینه گریه کردی ؟ حرفی نزد . مریم باز باهاش حرف زد . گفت ما خواستیم تو بیای یه چند وقتی پیشمون باشی تا این قضیه هم حل و فصل بشه تو برگردی پیش شوهرتو بچت . عیبی نداره . دعوا بین هر زنو شوهری پیش میاد . اینجا بود که مرجان به حرف اومد اما خیلی کم و خلاصه . گفت چمدونمو دیدین ؟ همه ی وسایلمو جمع کردم . فکر نکنم هیچ وقت برگردم تو اون خونه . واسم دیگه اونجا جایی نیست . البته منم اگه جای عمو جواد بودم از خونه بیرونش میکردم . اما وقتی مرجان این حرفو زد فهمیدم که پشیمونه از کارش . بعدشم مرجان زد زیر گریه و تا خونه گریه کرد . خبر نداشت چی نقشه ای داریم براش . رسیدیم خونه .مریم و مرجان و من و چمدون رفتیم تو آسانسور . از اونجایی هم که آسانسور کوچیک بود به زور توش جا شدیم . منم نهایت سو استفاده رو کردم و تو آسانسور از بغل چسبیدم بهش که مثلا در آسانسور بسته بشه . اونم هی خودشو جمع میکرد …

 

رسیدیم طبقه ششم و رفتیم تو خونه ۵٠ متری اینجانب . خونه ای که دارم کوچیک و تک خوابه اما طراحیش کار مریم بوده و قشنگه . وقتی مرجان اومد تو یه نگاهی به خونه انداخت و رفت تو اتاقو یه نگاه بندازه . بعد اومد بیرون پرسید شما دو تا باهم رو یه تخت دو نفره میخوابید ؟ گفتم آره . گفت یعنی پیش هم میخوابید ؟ گفتم آره . گفت چه جالب . خجالتتون نمیگیره ؟ گفتم زن عمو حرفایی میزنیا . مریم عمه ی منه . زشته این فکرایی که داری واسه خودت میکنی . یه مقدار با قاطعیت حرف زدم که حساب کار دستش بیاد . اونم دیگه حرفی نزد و رفت تو اتاق تا لباساشو عوض کنه . من و مریم هم تو همون هال خونه لباسامونو عوض کردیم . من طبق معمول همیشه یه شلوارک پوشیدم با یه رکابی . مریم هم مثل همیشه دامن کوتاه و یه تاپ . مرجان هم لباساشو عوض کرد و اومد بیرون و ما چشممون به جمالشون روشن شد . یه روسری قهوه ای گذاشته بود و یه لباس یه سره بلند پوشیده بود . اندامش اما درست حسابی پیدا نبود . مرجان اومد بیرون و وقتی مارو با اون لباسا دید جا خورد . چون تا حالا اونجوری ندیده بود ما رو . من حتی پیش مامانو خواهرم هم با شلوارک و رکابی نمیگردم . پیش بابام که دیگه هیچی . اومد تو هال اما یهو هول شد . جا خورد . اومد رو مبل نشست . من داشتم با تلوزیون ور میرفتم . ساعت نزدیکایه ٩ شب بود . مریم یه شربت آورد نوش جان کردیم . بعدشم شام که طبق معمول پیتزا بود . شام خوریم و یکم ماهواره دیدیم . البته تو همه ی این لحظه ها من و مریم زیر نظر داشتیمش . اونم ما رو زیر نظر داشت . یکم کانالای ماهواره رو عوض کردیم که من به مریم گفتم مریم پاشو چنتا ذغال بذار یه قلیون بکشیم . مریمم گفت چشم . من تعجب کردم . چون مریم هیچ وقت به من چشم نمیگفت . حرف قلیون که اومد چشای مرجان گرد شد . با تعجب پرسید شما قلیون میکشید مگه ؟ منم گفتم چه اشکالی داره مگه ؟ گفت بابات اگه بفهمه چی ؟ گفتم اون چجوری میخواد بفهمه ؟ مگر تینکه یه نفر ما رو لو بده دیگه …

 

خودش فهمید منظورم چی بود . یه نیم ساعتیم منتظر بودیم تا قلیون آماده شه و خلاصه ساعت نزدیکای ده و نیم بود که مریم قلیون و آورد و منم تو این مدت چنتا آهنگ و رقص و اینا گذاشته بودم از ماهواره دیدیم . قلیون که رسید و من و مریم قلیون میکشیدیم با یه بهتی نگامون میکرد باورش نمیشد ما قلیون بکشیم . من تعارف کردم بهش که تو هم میکشی ؟ گفت دوس دارم امتحان کنم اما میترسم . گفتم ترس نداره . بگیر بکش . خلاصه یه کام گرفتو به سرفه افتاد و سرش گیج رفت مریم هم که میخواست مقدمات یه بکن بکن رو فراهم کنه سریع به من گفت سعید پاشو ببین چشه . منم رفتم یه ذره زدم پشتش که سرفش قطع بشه و یکم سر و گردنشو ماساژ دادم . بعد یه خرما دادم بهش و گفتم بیا دراز بکش رو فرش . اینقدر سرش گیج بود که نمیتونست تکون بخوره . من و مریم یکم ترسیدیم . مریم اومد کمکم . تو همین لحظه ها هم همش به من میگفت تو بهم دست نزن . خب به هر حال نامحرم بودم دیگه . اونم که از نقشه ی ما خبر نداشت . آوردیمش رو فرش دراز کشید و من پاهاشو بالا گرفتم . پا بالا رفتن همانا و بالا رفتن لباس یه سره همان . البته خیلی بالا نرفت تقریبا تا نصف رونها . اما زیرش چیزی نپوشیده بود و البته به خاطر سرگیجه ای هم که داشت حواسش اصلا به این نبود که لباسش بالا رفته .

 

مرجان چشماشو بسته بود و عمه که دید حواس مرجان نیست اشاره به من کرد خیلی آروم گفت امشب باید بدجور بکنیش . از الان آماده شو . من یه نگاه به پاهای مرجان کردم دیدم مثل صورت سبزه ای که داره پاهاشم رنگ تیره هست . خیلی حالم گرفته شد . اما اون پاهای گوشتی یه امیدی بپرام باقی میذاشت . خلاصه بعد ده دقیقه حالش جا اومد و دید ما داریم هنوز قلیون میکشیم . اولین چیزی که گفت این بود . گفت شما اینو چجوری میکشید . منم گفتم سخت نیست عادت میکنی دیگه سرتو نمیگیره . بعدش مرجان گفت شرمنده حالم بد شد یهو لباسامم که اینجوری . خلاصه ببخشید . گفتم فدای سرت . تازه یه فیضی هم من بردم . یه لحظه سرخ شد اما به روی خودش نیاورد . بعدش گفت اما قلیونش حال دادا . اولین بارم بود . عجب سرگیجه ی شیرینی بود . تو همین چند دقیقه یه خواب سبک کردم . این صحبتا تموم شد ساعت تقریبا یازده بود . رو کردم به مریم گفتم مریم ویسکی داریم ؟ دیگه مرجان واقعا داشت شاخ در میاورد . مریم گفت آره هست بیارم ؟ منم به مریم گفتم جنده اگه نمیخواستم که سوال نمیپرسیدم . لفظ جنده از دهنم در رفت جلو مرجان . مرجان رو کرد بهم و گفت این چه حرفی بود زدی بی ادب ؟ ویسکی چیه ؟ مشروبم میخورین ؟ منم گفتم په نه په مشروب میاریم نگاهش میکنیم مست میشیم . میخوریمش دیگه …

 

یکم حالت عصبانیت گرفت به خودش گفتم نگران نباش بیا یه ذره بخور اینم مثل قلیون بهت حال میده . گفت نه نمیخورم . من و مریم بهش گفتیم باید بخوری . حقیقتا هم دلش میخواست . اما داشت واسمون حزب اللهی بازی در میاورد . نمیدونست ما از جریانش خبر داریم . خلاصه با اصرار و زور گفتیم بخور که خانوم یه ذره خورد . خوشش اومد . باز ما هی خوردیم و اونم پا به پامون خورد . تا جایی خوردیم که مست شدیم . من اما کمتر خوردم . مریم و مرجان اما ترکوندن . مست مست بودن دوتاشون . ساعت دور و بر دوازده بود . گذاشتم یه کانال آهنگ و گفتم پاشید یکم برقصیم . مرجانی که تا حالا من بدون چادر ندیده بودم انگار منتظر حرفم بود . پاشد دست مریمو هم گرفت اومد وسط حال عربی میرقصید . کونشو خیلی خوب تکون میداد واقعا . حالا دیگه کم کم داشت یه مقدار از اندامشو باسنشو سینه هاش از روی لباس دیده میشد . روسریشم از سرش برداشته بود و داشت با ریتم آهنگ خودشو روسریشو تکون میداد . مریم هم پا به پاش میرقصید . تقابل جالبی بود . لاغر و چاق … چه شود . اینقدر رقص کردن که عرق هر دوتاشون لباساشون و خیس کرده بود . مریم یهو تاپشو در آورد و با سوتین رقص میکرد . حقیقتا مریم در برابر مرجان اصلا رقص بلد نبود . و من محو تماشای اندام مرجان بودم . آهنگ که تموم شد مرجان با لباس عرق اومد نار من رو مبل نشست . مریم هم گفت بچه ها من میرم دستشویی . مریم به کارش وارد بود . اولین بارش نبود مست میکرد . وقتی مست میکرد همه چی حالیش بود بازم . منظورم اینه با خودتون فکر نکنین که حالا تو مستی اومده حتما ده بار به من داده . نه . کارشو بلد بود . منم همینجوری بودم تقریبا . اما مرجان اولین بارش بود . مریم که دستشویی بود به مرجان گفتم پاشو برو لباستو عوض کن . تمام لباست خیسه . اونم پاشد رفت تو اتاق . دو سه دقیقه ای گذشت . مریم هنوز از دستشویی بیرون نیومده بود . مرجان هم رفته بود تو اتاق تا لباسشو عوض کنه . رفتم پشت دستشویی مریمو صدا کردم . جواب نداد . دو سه بار دیگه صداش کردم جواب داد گفت گاییدی سعید منو . گفتم عیبه دختر . گفت دختر خودتی . من زنم . پرسید مرجان کجاست ؟ گفتم رفته تو اتاق لباسشو عوض کنه . گفت احمق برو سر وقتش دیگه . گفتم میترسم . گفت برو بگیر مثل سگ بکنش . تو همین صحبتا بودیم که مریم در دستشویی باز کرد و من یه لحظه جا خوردم . چون فقط سوتینش تنش بود . دامن کوتاه و شورتشو تو دستشویی کنده بود و همینجوری اومد بیرون . جا خوردم واقعا . چون تا حالا اینجوری دیگه ندیده بودمش . خودش فهمید . گفت لاشی نگام نکن . گفتم جنده تقصیر خودته اینجوری اومدی بیرون جلو من . گفت خفه شو بجای نگاه کردن کس من برو بذار تو کس اون مرجان جنده . راست میگفت . من همش نگاهم رو کسش بود . کسش سفید بود . اما پر پشم .

 

 

گفتم میترسم مریم . دستمو گرفت کشیدم سمت اتاق . نرسیده به اتاق گفت انتقام عموتو بگیر . تا کس و کونشو یکی نکردی از اتاق در نیا . بعدش هلم داد تو اتاق . ساعت حدود یک شب بود . رفتم تو اتاق دیدم مرجان روی شکمش و با همون لباسای خیسش خوابیده رو تختم . خواب خواب بود . ازونجا که رو تختم خیلی وسواس دارم ناراحت شدم . خیسی لباسش به تشک تختم هم گرفته بود . در و بستم که مریم و نبینم . اما میدونستم اون مارو نگاه میکنه . لامپ مهتابی اتاق رو روشن کردم . کون مرجان مثل یه تپه بالا زده بود و متمایز از همه ی اندامش بود . اولین بار بود اینجوری به کونش دقت میکردم . البته شاید دلیلش این بود که هیچ وقت فرصت نشده بود که نگاه کنم . آروم دستمو رسوندم به کونش و یه تکون دادمش . خواب خواب بود . صداش کردم . چند بار صداش کردم . خلاصه یه ناله ای ازش بلند شد .خیلی مست بود . اما این بشر هنوز یه مقدار از هوش و حواسش سر جاش بود . بعد چند لحظه سریع برگشت تا منو ببینه . برگشت گفت تو اینجا چیکار میکنی ؟ گفتم گویا شما رو تخت من خوابیدی . گفت پس چرا در اتاق و بستی ؟ چرا به کون من دست میزدی ؟ گفتم همینجوری بود کون نرمی داری . خواستم امتحان کنمش ببینم تنگه یا گشاده . صداشو برد بالا گفت خفه شو آشغال. جلو دهنشو گرفتم گفتم صداتو بیار پایین . ما میدونیم تو روستا چه گندی زدی . میدونیم رفتی سکس کردی با یه غریبه . میدونیم چه خونی به دل عمو کردی . حالا واسه ما داری خودتو پاکدامن جلوه میدی . یه چند لحظه لال شد . اشکش در اومده بود . گفتم یالا لخت شو . یالا . اشکش تبدیل به گریه شد . گفت من گوه خوردم اونکارو کردم . غلط کردم . صداش تو گوشم نمیرفت . یکی محکم زدم در کونش گفتم من حالیم نیست . یالا لخت شو میخوام بکنمت . خیلی وقته کس نکردم .

 

گفت نکن اینجوری . گفتم من حالیم نیست . رفتی به غریبه دادی حالا به من نمیدی ؟ خلاصه با گریه و اینا لختش کردم . البته لخت که نه لباسشو به زور و با در کونیهای محکم زدن دادم بالا . جلو دهنشم گرفته بودم که داد نزنه . شورتش یادم نیست چه رنگی بود . به هر حال شورتشو با زور از پاش دراوردم . کسشو که دیدم خوشم اومد ازش . مو نداشت اصلا . یه کس تپل سیاه که لبای کسش خیلی بزرگ بود . خودمم سریع شلوارک و رکابیمو در آوردم . اما کیر شق نبود . یعنی اصلا کیرم بزرگ نشده بود که بخوام شروع کنم . موهاشو گرفتم سرشو آوردم لبه ی تخت گفت کیرمو بخور تا شق شه تخمامم با دستات بمال . ممانعت نکرد . دیگه مطمئن بود که امشب گاییده میشه . شایدم دلش میخواست . هم دلم براش میسوخت هم دلم سکس میخواست . خلاصه یه ذره کیرمو تو دهنش گذاشت و با تخمام بازی کرد که کم کم کیرم داشت شق میشد . به فکرم زد که یه ذره اسپری بزنم به کیرم که هم یه ذره بزرگتر بشه هم دیرتر آبم بیاد . همونجوری لخت رفتم در اتاق و باز کردم که برم اسپری بیارم . دیدم مریم پشت در داره همه چیو میبینه . گفتم جنده برو اونور . گفت کجا جا زدی . گفتم من تازه اومدم . حالا حالاها کارش دارم این کس سیاهو . رفتم تو کابینتا دنبال اسپری میگشتم . دو سه دقیقه گذشت تا پیداش کنم . تو همین دو سه دقیقه کیرم دوباره خوتبید . اومدم دوباره برم تو اتاق مریم جلو در وایساد با دستش کیرمو گرفت و گفت این کوچولو هم که دوباره خوابید . گفتم این کوچولو اگه بیدار بشه کونتو پاره میکنه جنده . خندید و جلوم زانو زد و کیرمو گذاشت تو دهنش . بهش گفتم مریم حالیته داری چیکار میکنی . ما با هم ازین کارا نداشتیما . گفت خفه شو حالیمه مست نیستم . یه کم ساک زد . کیرم که راست شد مریم گفت سعید میدونی چیه ؟ این کوچولو همچین کوچولو هم نیست . گفتم دوسش داری میتونی برش داری واسه خودت . گفت برو لاشی تا دندون نگرفتمش . برو ببینم چیکار میکنی با این جنده . در اتاق و باز کردم . رفتم تو اما در و نبستم کامل . حدودا بیست سانتی درو باز گذاشتم که مریم راحت ببینه . رفتم تو دیدم مرجان گوشه مبل داره گریه میکنه . شورشم پوشیده بود . داد زدم سرش که جنده کی گفت لباس بپوشی ؟ سرشو آورد بالا من و نگاه کرد . بعد که دید مریم داره از در نگاه میکنه رو کرد به مریم گفت تو به این سعید یه چیزی بگو . تو بهش بگو امشب بی خیال من بشه . تو همین حرف زدن با مریم بود که چشماش کم کم اومد پایین دید مریم کسش لخته . دیگه خودش فهمید که یه نقشه بوده این کارا . گفتم یالا در بیار لباساتو . آروم و با یه گریه مصنوعی شورتشو در آورد . داد زدم گفتم لباسات همین بود ؟ همشونو در بیار .

 

دیدم منو نگاه میکنه گرفتمش برش گردوندم لباس یه سرشو آوردم بالا و از تنش در آوردم. گفت از پشت لباسشو در آوردم و سوتینشو باز کردم . وقتی لباسشو در آوردم یه لحظه دو سه متر ازش فاصله گرفتم اومدم عقب فقط نگاهش کردم . مریم هم داشت نگاهمون میکرد . کیرم راست شده بود . مرجان هم تقریبا رام شده بود . اما بر نمیگشت سمت من . روش به دیوار بود و یه دستشو و گذاشته بود رو دیوار و سرشو آورده بود پایین . چشماشو بسته بود . منو مریم ساکت بودیم . صدایی شنیده نمیشد اصلا . فقط صدای تیک تیک ساعت دیواری میومد که خیلی رو اعصاب بود . به مریم گفتم مریم برو تلوزیونو روشن کن بذار یه کانال که فقط شعر بخونه . مریم رفت و اومد . صدای انریکه میومد از هال . به مرجان گفتم برگرد رو به ما . انگار صدامونو نمیشنید . یا خودشو به نشنیدن زده بود . بلند گفتم پاشو تز جات رو تخت وایسا. پا شد وایساد . کون گنده ی سیاهش و بدن سبزه ش کاملا آدم حشری میکرد . موهای پا و تنشو هم همرو زده بود . به مریم به شوخی گفتم جنده میبینی . اینجوری باید باشیا . نه با اون کس جنگلیت . مریم حرفی نزد . نشنیده گرفت . به مرجان گفتم یه دور بزن . چرخید . گفتم رو کن به ما . وقتی برگشت رو به ما نگاهش به کیرم دوخته شده بود . منم نگاهم به سینه های قهوه ایش بود . خندم گرفت . چون از زنای سیاه بدم میومد . مرجان گفت چرا میخندی ؟ گفتم به تو مربوط نیست . اما بعد شروع کردم به حرف زدن باهاش . گفتم دو تا امشب میخوایم یه حال اساسی با هم کنیم . پرسید یعنی مریم تو کار نیست ؟ گفتم اون به خودش مربوطه . من میخوام یه حال اساسی بهم بدی . خودش دیگه میدونست چاره ای نداره . گفت باشه و خوابید رو تخت . تنش خیس خیس بود از عرق . نمیدونم عرق خجالت بود ؟ یا گرمش بود . خلاصه من رفتم رو کارش . مریم هم نظاره گر بود . اول از همه موهای مرجان و گرفتم و کشیدم سرشو به سمت کیرم . یه کم ساک زد برام منم دستمو بردم سمت کسش . از لیسیدن کس حالم بهم میخوره . کسشو مالیدم چند دقیقه که یه ذره آبش راه افتاد . گفتم عموی من این کس سیاه و میکرد ؟ بدش اومد . گفت همینه که هست . منم گفتم باشه . کیرمو گذاشتم لبه ی کسش یکم بازی کردم . التماس میکرد که آروم فرو کنم تو . اما من یهو تا نصفه کردم تو . دادش در اومد . اما مریم ذوق کرد . کسش تنگ نبود . داشت فیلم بازی میکرد . اما واقعا کسش داغ بود . خوشم اومده بود . کسش خشک بود و اذیت میکرد . مریمو صدا زدم گفتم جنده اونجا وایسادی هیچ کاری نمیکنی . حداقل بیا یه تف بکن اینجا . گفت چشم .

 

 

این دومین بار بود که میگفت چشم . اومد تف کرد و یه مقدار کسش روان شد . یکم تلمبه زدم . یکم از بغل کردم . خسته شده بودم . کمرم درد گرفته بود کیرمم داشت میخوابید به خاطر اسپری بی حسی . مریم اونطرف تخت نشسته بود دستشم رو کسش بود . گفتم مریم کیرم داره میخوابه . گفت همونجوری وایسا . اومد پشتم . همونجوری که کیرم تو کس مرجان بود تخمام و گرفت و یه کم مالید . گفت حالا بکن . کیرم دوباره شق کرده بود . با شدت میکردم تو کسش . مریم دستاشو گذاشته بود رو کونمو به من تو تلمبه زدن کمک میکرد . منم با شدت فراوان میزدم . ناله های حشری مرجان هم در اومده بود . حتی مریم هم خیلی حشری شده بود . ساعت حدود دو نصفه شب بود . صدای شلپ شولوپ میومد . اما آبم نمیومد . شاید زیاد اسپری زده بودم . سینه های مرجان و چنگ میزدم و اونم جیغ های کوچیک میکشید . مریم هم خودشو میمالوند . نمیدونم چند دقیقه بود داشتم میکردم اما خسته شده بودم . مریم کیرمو گرفت گفت از تو کس این جنده در بیار . گفتم خودت میخوایش ؟ گفت نه کار دارم . با کف دست محکم زد تو کون مرجان و بهش گفت برگرد . جای دستش رو کون مرجان سرخ شده بود . مرجان ترسیده بود . فهمید که پای کونش در میونه . گفت نه . التماس کرد گفت نه . ایندفه خودم محکم زدم تو کونش گفتم خفه شو برگرد . با ترس برگشت . مریم سریع تف کرد رو کون مرجان و با دست سوراخ کونشو مالید . این اولین بار تو این سکس بود که مریم به مرجان دست میزد . سوراخ کونشو مالید . کیر منو گرفت گذاشت رو سوراخ کونش گفت سعید فرو کن . من فشار آوردم اما مرجان خودشو سفت کرده بود . مریم یدونه محکم تر از دفعه های قبل زد تو کون مرجان و بعدش رفت سراغ یکی از پستوناشو اونو فشار داد گفت شل کن خودتو . مرجان که شل کرد سریع کیرمو با فشار فرستادم تو کونش . تا نصفه بیشتر نمیرفت . خیلی بد قنبل کرده بود .

 

 

زدم به کونش گفتم خوب قنبل کن . خیلی دردش گرفته بود . اما انصافا داشت حالم میکرد . دیگه مریم هم اومده بود تو کار . مریم با یه دست کس خودشو میمالید با یه دست هم کس مرجانو . مرجان دردش کمتر شده بود و کونش تقریبا برای کیرم جا باز کرده بود . مرجان ناله های حشری بلند هم میکرد . یه لحظه یه لرزش شدید گرفت و از قنبل در اومد و افتاد. اما هنوز ناله میکرد . مریم هنوز کس خودشو میمالید . مریم هم داشت حال میکرد . مرجان دیگه طاقت نداشت که گاییده بشه . التماس کرد که دیگه بسه . یکی دو دقیقه ای با کیرم ور رفتم تا آبم بیاد . اما نمیومد . کیرم هم داشت میخوابید . مریم هم داشت خودشو میمالید . هنوز سوتین تن مریم بود . چشمم به کس پشمالوش خورد . خسته شده بودم . دراز کشیدم . گفتم مریم بیا رو کیرم . مریم گفت بی خیال بیا واست ساک میزنم آبت و میارم . گفتم مریم یه شب دارم یه حال اساسی میکنم ضد حال نشو . دلش برام سوخت . گفت لاشی این اولین بار و آخرین بارته . گفتم چشم . نگاهمون به هم دوخته شد . حالا مرجان داشت ما رو نگاه میکرد . مریم اومد روی من . کسش خیس بود . گفتم زود باش خوابید کیرم . تخمامو مالوند یه ذره . کیرم راست شد دوباره . نشست رو کیرم و آروم آروم و با ناله های عمیق و کشدار کیرمو تو کسش فرو کرد . تنگ بود . هم خودش خیلی خیلی لاغر بود و کسش خیلی خیلی تنگ . کم کم بالا پایین میکرد . به مرجان گفتم دستتو بیار تخمامو بمال . مریم سرعتشو بالا برده بود . هم من ناله میکردم هم مریم . حدود دو دقیقه بالا پایین کرد رو کیرم که گفتم مریم داره میاد . سریع از روی اوکد پایین . گفتم چیکار کنم . گفت پاشو . اومد کیرمو گرفت تو دستش و واسم جلق زد . حس اومدن آبم رفته بود . چون حیلی بی حسی زده بودم . دو سه دقیقه جلق زد . دستش داشت خسته میشد که گفتم آبم داره میاد . به مرجان گفت بیا جلوش زانو بزن دهنتو باز کن .

 

مرجان سریع اومد و آب من با فشار پاشید رو صورتش و تو دهنش . آب سفیدم روی اون صورت سبزه و ابرهای سیاه و کشیده خیلی جالب شده بود . مرجان حالش داشت بهم میخورد . منم از شدت خستگی افتادم رو تخت . شل بودم . خیلی سست شده بودم . نمیتونستم خودمو تکون بدم . مرجان از آب من که تو دهنش بود حالش داشت بهم میخورد . مریم زد تو گوشش و گفت یالا بخورش جنده . قورتش بده . مرجان هم با زور و زحمت آبمو خورد و یکمشو ریخت بیرون . سه تایی روی تخت ولو شده بود . عرق از سر و دست و پامون میریخت . خیس خیس بودم . من وسط خوابیده بودم مرجان پشتش به من بود و میدیدم عرق از لای شیار کونش پایین میریزه . اما دیگه ناراحت نبودم . وسواسمم گذاشته بودم کنار . مریم سرشو گذاشته بود رو دستم. بهم گفت آب تو که اومد اما من ارگاسم نشدم . گفتم جان من بیخیال شو بذار واسه یه دفعه دیگه . گفت شوخی کردم . خیلی خسته شدی . خسته نباشی پهلوون . گفتم بعدا به حسابت میرسم جنده . مرجان گفت اگه بازم خواستین سکس سه نفره کنین منم هستم . مریم کیرمو یه فشار داد و بازومو بوسید و با همون بدنای عرقی و داغ خوابیدیم . یک هفته مرجان پیش ما بود و بعدش برگشت لاهیجان . تو اون یه هفته هم کم و بیش سکس داشتیم . اما دیگه مریم نمیومد . الان نه ماه از این جریان میگذره . عمو جواد بعد از یک ماه از جریان مرجان زنشو طلاق داد و حضانت بچش لاله رو هم گرفت . مرجان برگشت قشم . من و مریم تهران هستیم . اما تو این نه ماه تا الان با هم کمتر از ده بار سکس داشتیم . اونم تازه وقتایی هست که خیلی مست کنیم . مرجان ماهی یک بار با هواپیما میاد تهران و با اتوبوس میره لاهیجان تا بچش رو ببینه . وقتایی هم که میاد تهران میاد خونه ما و برنامه سکس منو مرجان به راهه …. .

 

پایان

نوشته: سعید

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «نقشه من و عمه»

  1. سلام یه زن یا دختر برا سکس و دوستی میخوام اینم شمارمه 09390592634

  2. سلام حسین 32 از قم.زوجهایی که تمایل دارن یک نفر دیگه توسکسشون باشه تماس بگیرن.دوستی با خانم های سن بالا و خانمهای نسبتا چاق
    09193516905

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا