سکس با هدی دختر عموم

سلام این خاطره مال تابستون گذشته اس.اسمم کماله 19سالمه.اولش ما روستایی بودیم بعد پدرم رعیس یه کارخونه شد وما مجبور شدیم که بیایم توی شهر زندگی کنیم به خاطر همین از اقواممون توی شهر دور شدیم.هروقت میرفتیم روستا خلاصه با تستقبال پر شور دایی وعموهام روبه رو میشدیم یه دختر عمو داشتم اسمش هدی بود اندامی کوچیک چشایی قهوهای ولی حشری کننده وقتی کوچیک بودم دو سه بار همینجوری که با هم بازی میکردیم با کسش بازی میکردم ولی اون موقع که متاسفانه نمیدونستم سکس چیه خلاصه بزرگ شدیم من ازش دور شدم.خیلی دوس داشتم زنم بشه اما نشد حتی واسش خاستگاری هم رفتم ولی گفت که یکی دیگه ای رو دوس داره که اسمش رشیده.خیلی ناراحت بودم تا اینکه یه روز بهم زنگ زد گفت یه کارت شارژ میخاد منم واسش فرستادم وشمارشم ذخیره کردم.بدجور توی فکرش بودم.آخه عاشقش بوم.دوسش داشتم.الان دانشگاه درس میخونه.هدی 17سالش بود زیاد اهل بیرون از خونه رفتن هم نبود منم هر وقت میومدم روستا اول میرفتم خونه عموم چون با عموم رابطه ی خوبی داشتم یه بار که اومدم صاف رفتم خونشون در که زدم دیدم هدی با چادر اومد جلوی دربعداز کلی سلام احوال پرسی تارف کرد و ما هم رفتیم تو.
 
 
البته نمیدونستم که تنهاست.و خدایی دختر خوبی بود پاک دامن و دلش صاف وچادری و مذهبی.اما منه خاک بر سر وقتی فهمیدم کسی خونشون نیست فکر بدی زد به سرم کیرم بدجور بلند شده بود.تا رسیدم زود نشستم که نفهمه رفت داخل آشپزخونه واسم چای آوردو شروع کرد به صحبت کردن.بهش گفتم هنوز رشید رو دوسش داری؟سرشو انداخت پایین گفت عاشق رشیدم و عشقم نسبت به اون پاکه.خیلی هدی رو دوس داشتم ولی خایی نه از هوس ولی اون روز بدجور حشری شده بودم.چای رو خوردم گفتم مشه کتاباتو ببینم گفت آره خلاصه رفت یکی از کتاباشو آورد ومنم رفتم نشستم روبهروش و داشتیم بحث میکردیم خدایی باچادر نشست جلوم.خیلی با معرفت بود ومن عاشق همین معرفتش بودم.خلاصه اون داشت راجب درسش توضیح میداد ومنم سر تکون میدادم اما تمام حواسم به سینه هاش بود.یه کم رفتم جلو خودشو کشید عقب.آروم رفتم کنارش رنگش سرخ شده بود البته خودم هم داشتم سکته رو میزدم ولی شیطون هوای نفس مگه میذاره دستمو بردم رو کسش نگام کرد گفت کمال دستتو بردا میدونی من اهلش نیستم.گفتم فقط از رو لباس هیچی نگفت اما بغض گلوشو گرفته بود شرو کردم به ور رفتن با کسش از رو لباس بدجور عرق کرد و داءما خاهش میکرد که تمومش کنم اما من….دستمو بردم زیر چادرش دامن پاش بود بازم مالوندم هدی فقط چشمای پر اشکشو دوخته بود به کتاب و حرف نمیزد.یه کم که مالوندم یهو دستمو کردم زیر شرطش بیش کسش ممانعت کرد ولی با خاهشم کم آورد خیلی داشتم حال میکردم اما اون ناراحت بود
 
 
سیر کسشو که مالوندم انگوشتمو کردم تو سوراخ کسش دستمو گرفت وقسمم داد ولی من گفتم فقط چند دقیقه به خدا اذیتت نمیکنم.بازم کم آورد دلم براش میسوخت اما نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم.دوسه بار دستمو تو سوراخش عقب جلو کردم داشت خاهش میکرد ولی بهش محل نمی ذاشتم.چادرشو ازش جدا کردم داشت روانی میشد دامنشو کشیدم پایین زیر شلواری سیاه پاش بود که منو بدجور حشری کرد اندامش پر لباس زیرش بود تنگه تنگ خابوندمش دستمالشو کندم خیلی تلتماس میکردم کیرم دیگه داشت نصف میشد زیر شلولریشو کشیدم پایین شرتش صورتی بود کندمش تانصفه امده بود گفت کمال میدونی داری چیکار میکنی قبلا که نرفته بودی شهر خیلی باغیرت تر بودی بلند شو نکن آبرومون میره ها ولی من بهش محل نذاشتم یه جورایی دلم ازش پر بود که خاستگاری ردم کرد کیرمو گذاشتم جلو کسش اولین سکس جفتمون بود من خیلی خوشم اومد ولی هدی نه.یه کم فشار دادم آخ کوچیکی گفت زود کیرموکشیدم عقب خاست بلند بشه نذاشتمش خابیدم روش با خودم گفتم اگه.گریه هم کرد باید کارو یه سره کنم دوباره کیرمو گذاشتم جلو کسش آخ گفت محل نذاشتم بعد ردش کردم تو کسش داشتم بدجور حال میکردم کیرم آروم داشت میرفت داخل کسش باورم نمیشد بعد آخ کوچیکی گفت کیرم تا ته رفته بود توش فیلم سوپر زیاد نگاه میکردم و یه کم بلد بودم چیکار کنم شروع کردم به عقب و جلو کردن و داشتم سینه های کوچیکشو میخوردم گفت من پردم سالمه تو رو هرکی میپرستی تمومش کن ولی من بدتر کرده بودم داشتم حال میکردم عقب وجلو کردم کردم کردم آخ اوخ گفتنش شروع شد و من بهش میگفتم جون فداتبشم قربونت برم تحمل کن و داشتم عقب جلو میکردم یه دفه دیدم نوک کیرم خونیه اما به روی خودم نیاوردم
 
 
هدی چشاشو بسته بود و راحت دراز کشیده بود دیگه چیزی نمیگفت بغض داشت اشک توی چشاش بود اما من داشتم حال میکردم کسش خیلی تنگ بود دوس نداشتم آبم و دوس داشتم همینجوری روش درلاز بکشم اما آبم اومد زود کیرمو کشیدم بیرون آبمو ریختم رو شکمش بدجور داشت نگاه میکرد گفت اگه راحت شدی دیگه ولم کن از روش بلند شدم عذاب وجدان داشتم اون رفت توی اتاق پشتی و در بست منم لباسامو کردم اومدم خونمون.بهش اس دادم نارآحت شدی جواب داد ازت متنفرم دیگه ندیدمش تا وسط زمستون تو چشام نگاه نمیکرد و چادرش هم سفت گرفته بود ازش معذرت خاهی کردم گفت چه فایه بیچارم کردی از گونش اشک سرازیر شده بود آره پردشو پاره کرده بودم گفت حلالت نمیکنم.گفتم هرکاری بخای میکنم حتی بگی بمیر میمیرم گفت چه فایده پرده ندارم فردا روز ازدواج آبروم میره.گفتم جبران میکنم.با هر بدبختی بود اعتمادشو جلب کردم بردمش پیش یه دکتر و پردشو واسش مثل روز اول کرد الان هم مثل یه خاهر برادر باهم اس میدیم وصحبت میکنیم من از هدی فقط همینو میخام که باهم باشیم.
 
 
نوشته:‌ کمال

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا