سکس با فامیل شوهرم

راستشو بخواین دلم میخواست تجربه های تازه تری از سکس با مردای دیگه داشته باشم.
توی این چند سالی از ازدواج من و مهرداد می گذشت هرچند خیلی ها بهم پیشنهاد دوستی و رابطه عاشقونه داده بودن اما من فقط ناخواسته تسلیم شوهر دوستم شدم و با اون همبستر شدم البته خودم هم رضایت داشتم و بعدش برای اینکه به شوهرم خیانت نکرده باشم کاری کردم که دوستم با شوهرم رابطه برقرار کنه بعد از اون بود که …….
خلاصه اینو بگم که
توی زن های فامیل اگه تعریف از خودم نباشه تک بودم و
زیبایی خدادادی من باعث شده بود توی هرمجلسی که میرفتیم همه مردها به من نیگا می کردن و می شد از نیگاههای هوس آلودشون فهمید که چقدر دوس دارن منو تو بغلشون بگیرن و باهام سکس کنن
ولی من تا قبل از اون جریان نمی خواستم با مرد دیگه ای هم آغوش بشم و به شوهرم خیانت کنم تا این که اون جریان ها پیش اومد و من مزه کیرعلی شوهر دوستم بنفشه رو چشیدم
مهرداد هم با بنفشه ارتباط برقرار کرد و چندین بار باهم سکس داشتن که بعدا جریان اونو می نویسم
اما حالا میخوام سکس خودم با یکی از فامیلای شوهرم رو تعریف کنم…

***
مدتها بود که ایوب به بهانه های مختلف سعی میکرد برای چندلحظه هم که شده باهام حرف بزنه و میدیدم که چقدر از حرف زدن با من لذت می بره
بغیر از ایوب مردهای دیگه ای از فامیل های شوهرم به من نظر داشتن ولی من بهشون رو نداده بودم اما با ایوب طوری رفتار کرده بودم که امیدوار بود روزی منو بدست بیاره چون واقعاً من هم بهش علاقه داشتم
آدم تو داری بود و دهنش حسابی قرص بود به همین خاطر مطمعن بودم اگه رابطه ای هم بین ما ایجاد بشه نمیزاره کسی بویی ببره
جلو زنش خیلی مودبانه با من حرف میزد و طوری رفتار می کرد که انگار هیچ توجهی به من نداره
اما وقتی در بازار یا جاهای دیگه منو تنها می دید حسابی منو ورانداز می کرد و با نیگاهاش منو میخورد من هم به روی خودم نمی آوردم
تا این که یک روز وقتی با شوهرم رفته بودیم خرید ایوب و زنش رکسانا رو دیدیم
رکسانا دختر دایی شوهرم بود

 
خلاصه بعدازاینکه کلی با همدیگه توی بازار گشتیم مهرداد اونا رو دعوت کرد شام بیان خون ما
با کلی اصرار قبول کردن
وقتی رسیدم خونه رکسانا و ایوب کمک کردن و میوه ها و خرت پرتی که خریده بودیم رو آورن توی خونه ولی ایوب چون فراموش کرده بود سیگار بگیره نیومد توی خونه و رفت دنبال سیگار خریدن
توی این موقع شوهرم با خنده دست رکسانا رو گرفت و اونو بغل کرد و بوسیدش بعدش به شوخی گفت اگه تو و ایوب نبودین تا نیمه شب باید توی خیابونا می گشتیم ولی شما شدین فرشته نجات من که خیلی خسته بودم و حوصله گشتن نداشتم و …

 
شوهرم واسه اینکه خرابکاریشو جبران کنه وقتی ایوب برگشت جلو چشم ما اونو بغل کرد و بوسیدش و همون حرفها رو به اون هم گفت
البته از رفتار رکسانا میشد فهمید که نظری به مهرداد نداره و بوسیدنش عادی بودیه
ولی من با شیطنت به ایوب گفتم این مهرداد ما نمی دونم امشب چش شده بخاطر اینکه زود برگشته خونه قربون صدقه شما و رکسانا میره و از شدت خوشحال شماها رو می بوسه…
ایوب با خنده گفت: یعنی زن منو هم بوسیده
گفتم : آره که بوسیده فک کنم اگه خواهر و مادرت هم اینجا بودن اونها رو هم می بوسید
گفت خدا رو شکر که امروز تونستیم این آقا مهرداد رو تا این حد خوشحال کنیم و …
خلاصه اون شب بدون هیچ مساله ای گذشت…

 
تا این که چن روزبعدش ایوب زنگ زد خونه و سراغ مهرداد رو گرفت
گفت نیستش معلوم نیس کی میاد
گفت چه بهتر میخام یه موضوعی رو بهت بگم
گفتم چه موضوعی
گفت یادته اون شب که اومدیم خونتون گفتی که مهرداد رکسی رو بوسیده
گفتم آره . چظور مگه؟
گفت : اگه من هم شما رو ببوسم ناراحت نمی شی؟
باخنده گفتم: یه بوس که قابل شمارو نداره
گفت پس با اجازه میخام بیام ببوسمت
باخنده گفتم میخای تلافی کنی؟
گفت: هم آره هم اینکه خیلی تورو دوس دارم
گفتم مرسی شما به من لطف دارین
گفت: حالا کی بیام
گفتم: واسه چی؟
گفت دلم میخاد بغلت کنمو و توروببوسم
گفتم: ولی مهرداد جلو چشم من رکسانا رو بوسید تو هم باید جلو چشم مهرداد این کارو بکنی
گفت آخه نمیشه اونا با هم فامیلن ولی منو توچی؟
گفتم خوب ماهم فامیلیم
خلاصه حرفهامون طولانی شد و کم کم یه رابطه عاشقانه بین ما بوجود اومد …

 
همانطور که گفتم بین من و ایوب یکی از فامیلای شوهرم رابطه ای برقرار شد که هر روز مارو بهم نزدیکتر می کرد
اما هنوز نمی تونستیم راحت درباره سکس حرف بزنیم و هرچی بود به شوخی درباره دوست داشتن منو بوسیدن و درآغوش گرفتن بود تا یک شب که
داداش شوهرم در بیمارستان بستری شده بود و مهرداد به عنوان همراه پیشش مونده بود حسابی به خودم رسیدمو یه اس واسه ایوب فرستادم و نوشتم دراین لحظات تنهایی به چه باید فکر کرد؟
اوهم نوشت: به این که من کنارت باشم و یه بوس ازت بگیرم
من هم نوشتم: توهم کشتی منو با این یه بوسی که بهت قول دادم ، خوب بیا بوس کن و راحتمون کن دیگه
جوابداد: ولی من دلم میخواد توی یه شبی که سکوت همه جارو گرفته باشه و ساعت از یک نیمه شب گذشته باشه ببوسمت تاصدای اون بوسه رو در تاريکي و خاموشی شب بشنوم

 
نوشتم: پس رکسی (رکسانا) رو چیکار می کنی؟
نوشت: اون بامن
اس دادم: دوست ندارم جوانمرگ و ناکام بمیری پس اگه میتونی امشب بیا ولی زود برو
جوابداد: مهرداد کجاس؟
نوشتم: نیس
دیدم بلافاصله زنگ زد و بعداز احوالپرسی بهش گفتم که شوهرم همراه داداشش رفته بیمارستان و شب اونجا میمونه
گفت:پس اجازه میدی بیام سراغ اون بوس رویایی
گفتم: اونوکه بابت بوسی که مهرداد از رکسی کرد بهت بدهکارم
خنده ای کرد و گفت: پس برای گرفتن طلبم حتما میام
بعد هم قرار مدارها رو با هم گذاشتیم و قرارشد ساعت 11 شب بیاد خونمون
من هم که میدونستم اومدن ایوب واسه یه بوس خالی نیس یه دس لباس خیلی جذاب و چسبان پوشیدمو منتظرش نشستم
ایوب که اومد من با یه چادر که عمدن خیلی بد اونو گرفته بودم تا از سرم بیفتد و ایوب منو با اون لباس و موهای باز ببینه رفتم جلو در وتا دررو باز کردم ایوب دستشو جلو آورد و با من دست داد و دستمو توی دستش نگه داشت من هم همون لحظه به بهانه اینکه حول شدم چادر از سرم لیز خورده چادرمو انداختم میخاستم خم شم که چادرمو بردارم اما ایوب هنوز دستمو ول نکرده بود

 
برای اینکه عادی جلوه بدم خیلی رسمی گفتم ببخشید آقاایوب میشه دستمو ول کنی چادرمو بردارم
اما گویا حرفمو نشنید و محو تماشای موها و بدنم شده بود
این بار سرمو جلوتر بردمو گفتم آقاایوب حواست کجاس ، چادرم افتاد اجازه بده اونو بردارم
که این بار ایوب معطل نکرد و اون یکی دستشو انداخت دور کمرمو و منو به خودش چسبوند
دستمو ول کرد موهامو از پشت گرفت و زیرگلومو بوسید
گفتم: آقا ایوب چیکار می کنی؟ قرارمون این نبود ها
گفت: تورو خدا چیزی نگو ….. و بعدش شروع کرد به مالوندن من
من هم الکی خودمو گرفتم و گفتم: من بهت اعتماد کردم گفتم بیای قرار نبود این کار رو بکنی ایوب
تو می گفتی یه بوسه میخوای از من
ایوب که دیگه گویا کنترلش دست خودش نبود کمی وایساد و گفت:بذار خیالتو راحت کنم

 
گفتم: بفرما
گفت: بخدا قسم اگه قرار باشه به من بگن امشب تو مال من بشی و فردا بخاطرش اعدامم کنن یا صدنفر بیان بخاطر اینکه من تو رو بکنم جلو خودم رکسی رو بکنن حاضرم.
وبعد بدون اینکه منتظر جواب من بمونه منو بغل کرد و برد توی اتاق خواب و منو انداخت روی تختخواب
دامن کوتاهم بالارفت و ایوب شورتمو درآورد و مث قحطی زده ها شروع کرد به خورد کوسم
من هم الکی دست و پا میزدم که مثلن میخام خودمو از زیرش دربیارمو در همون لحظه بهش گفتم نکن ایوب به رکسی میگم ، گفت به هرکی دوست داری بگو من امشب باید به آرزوم برسم
گفتم: تو زن داری ایوب برو با زنت این کاررو بکن
گفت: امشب زن من تویی عزیزم
گفتم: به مهرداد میگم خون به پا میشه ها
گفت: بذار بکنمت بعدش هرکاری خواستی بکن
و لبشو گذاشت رو لبمو حسابی اونو مکید

 
گفتم نامردی کردی حالا که اینطوره بخدا کاری می کنم مهرداد رکسی رو بکنه
گفت بخدا حاضرم مهرداد صدبار رکسی رو بکنه من یه بار تورو بکنم
گفتم حالا که اینو میخای باشه من تسلیمم
وخودمو ولنگ و واز انداختم رو تختخواب و گفتم پس فقط زود هرغلطی میخای بکنی بکن و برو
ولی توی دلم داشتم خودمو برای لذت بردن واقعی از آغوش ایوب آماده می کردم
ایوب خیلی آهسته تاپ و سوتینمو درآورد وروی من دراز کشیدو شروع کرد به خوردن سینه هام و کیرشو گذاشته بود روی کوسم و باهاش بازی می کرد که من هم یواش یواش آه و ناله می کردم و باهاش همراهی می کردم
بعدش کیرشو فرو کرد توی کسم و حسابی تلمبه زد که بعد حدود ده دقیقه واسه بار اول آبش اومد و اونو ريخت توی کسم من هم همزمان با ایوب به شدت لرزیدمو ارضا شدم و محکم ایوب رو توی بغلم گرفتم که با خنده گفت خوشت اومد جیگرم؟
من هم با حالتی که انگار مجبور شدم باهاش همراهی کنم و آه و ناله شهوانی واسش سربدم گفتم دیگه گذشت چیکار میتونستم بکنم در برابر تو که این همه دیونه شدی مگه میشه توی بازوان آتشین یه مردی که اینهمه عاشقمه لذت نبرم
بکن ایوب جان هرطور که دلت میخاد امشب تا صب من مال توهستم
ایوب هم سنگ تموم گذاشت و تا صب 4 بار منو حسابی گایید
یعنی طوری شده بود که بار آخرحدود دوساعت منو میکرد ولی اصلن آبش نیومد

 
ساعت 5/5 صب بود که با هم رفتیم یه دوش گرفتیم و ایوب رفت
بعداز اون شب تا حالا دیگه فرصتی نشده که بخام بازم در آغوش ایوب ودرمیون بازوان گرمش کیرشو توی کسم حس کنم
اون شب خیلی لذت بردیم
البته توی فکرش هستیم که ببینیم چطور میشه رکسی و مهرداد رو وارد این رابطه بکنیم تاباخیالی راحت درآغوش ایوب بخابم
ایوب که گفته خودش راشو پیدا می کرده
تا بعد که امتحانش کنیم ببینیم جواب میده

 

ادامه بزودی در همین صفحه

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

12 دیدگاه دربارهٔ «سکس با فامیل شوهرم»

  1. جون هركي ميخواد بكنمش با اين شماره تماس بگيره ٠٩٣٩٤١١٦٢٩٢

  2. سلام خوبین? خاطرات قبلیتون روهم خوندم خیلی عالی مینویسی آفرین بارها آبم بیادت اومده!!! دوست دارم مزه ی کیر من رو هم بچشی و منم مزه ی کوست رو بچشم 09385042644

  3. واقعا عالی بود.جوری با جزییات نوشته بودی ک همش خودمو جای شخصیتهای داستان تصور میکردم.کاش این موقعیت واسه منهم پیش میومد.خوشبحالت

  4. حامد اصفهان

    همه داستاناتو خوندم جالب بودن
    اصفهان یا اطرافش کسی هست
    که بخواد لذت سکس واقعی و آتشین
    رو تجربه کنه
    09107867174

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا