بازی جرئت یا حقیقت

سلام
من شاهینم این داستان برای همین به مدت پیشه. #بیست سالمه من پسری با پوست تقریبا روشن قیافه هم یکم از عادی بهتره قد ۱۷۵
دختر داییم #مهسا #پونزده سالشه
البته میگم پونزده ولی خب قدش برای یه دختر بلند اندامش مثل یه #دختر بیست بیستو پنج ساله اس
کسی ندونه فکر نمیکنه بره مدرسه این
یکم از رابطه ی خانوادمون بگم من با پسر داییم فوق العالاده رابطه ی نزدیکی دارم همیشه با هم هستیم
بعضی شبت من میرم خونشون یا اون میاد خونمون

 

 

با دختر داییم که اوایل شبیه خواهرم بود هم راحت بودم کلا
ماجرای اینکه چجوری من رابطه م با مهسا یکم جلو رفت از زمانی شروع شد ک همین مدت سامان رفته سربازی
تولدت دختر عموم بود همه بچه های فامیل دعوت کرده بود هممون بالای بیستو دو سه سن نداشتیم تو فامیل ما تعداد پسر ها کمتر از دختر های خیلی کمتر.
خلاصه ده نفری بودیم تو تولدت سه تا پسر بودیم بقیه دختر دایی دختر عمو و عمه و دوستای دختر عموم ک تولدش بود
تولدش هم مشروب بود من کلا زیاد اهل خوردن نیستم فقط باهاشون چند تا پیکی خوردم ک ناراحت نشن و اینا خیلی کم خوردم مهسا هم سنش پایین بود بهش ندادیم
البته هدف خوردن هم اگر داشت جلو من نمیخورد پسر عموم اشکان یکم بیشتر از همه خورده بود
تولدت کلی رقصیدیم کیک زدیم تو صورت دختر عمو این حرفا بعد از ظهر بود که گفتن #بازی #جرئت یا #حقیقت
ماهم گفتیم باش مقداری بازی کردیم سوالای الکی و کارهای الکی انجام دادیم اشکان گفت من حالم خوش نیست بخوابم دوستای دختر عمو هم رفتن اون یکی پسر عموم هم رفت توی بازی شدیم پنج نفر فقط من پسر
اینجا بود سوالات و کاراها یکم عجیب تر شد مثلا یکیش این بود ک دختر عمم باید با زبون روی صورت هممون میکشید دیگه کم کم رفتیم جلوتر این دختر عمویی ک تولدش بود(سمیرا)اوایل بود ک مشروب میخورد شایدم دومین یا سومین بارش بود سوالای عجیبی میپرسید نوبت یکی دیگه بود میگفت من باید بپرسم ماهم کفتیم تولدته باشه قبول تو هرکاری میخوای بکن
نوبت من رسید گفتم حقیقت پرسید نظرت درمورد ما چیه منظورش این بود به چه چشمی میبنم عشق یا نه
گفتم شماها همتون دختر عمو و عمه هستید یهو پرسید مهسا چی اونم پیشم بود تو بازی
گفتم اون یکم بالاتره بیشتر دوسش دارم و مث خواهرمه بیشعور گفتن نامرد پس ما دوست نداری کفتم #بابا این چ حرفیه ولی خو بازم مهسا فرق میکنه
اینم #بدمست بود یکم لج کرد

 

 

چند دوری کذشت خورد به مهسا کفت جرئت سمیرا گفت من میگم چیکار کنه گفت باید با زبون پنج ثانیه محکم رو لب شاهین بکشی من گفتم نه قبول نیست سنیرا کفت انجام نده قهر میکنم اصن. مهسا کفت باشه قبوله انجام میدم من راضی نبودم چون شبیه خواهرم بود با التماس بقیه قبول کردم لحظه ای ک زبون زد به لبم محکم یه شرم عجیب و خجالت عجیبی گرفتم مهسا هم بعدش خجالت کشید من گفتم خوب بازی شروع شد نشونت میدم سمیرا بازی افتاد نوبت دختر عمه چون قانون داشتم نمیشه دوبار سه بار پشت هم یه چی انتخاب کنی مجبور شد بگه جرئت
منم گفتم خوب خوب جلو روی همه باید یه گوش سمیرا رو پنج ثانیه بخوری همه خندیدن گفتن گوه نخور من گفتم نوبت منه باید انجام بدی باز دعوا شد اخر سر راضی شدن انجام دادن اینطرفم دختر عمه عصبی شد بازی شده بود پورن هاب برا خودش
رسید به من منم حقیقت گفتم سوال پرسید دوست داری لب بگیری از مهسا گفتم نه اصلا
باز چرخید رسید به من مجبوز بود جرئت بگم این بشعورا کلیک کرده بودن رو منو مهسا دختر عمه گفت باید بغلش کنی پنج ثانیه ازش لب بگیری مث این فیلما دستت رو‌کونش
من گفتم اصن قبول نیست اینا چیه میخواید از من خواستم از خونه برم جلومو‌گرفتن گفتن امکان نداره اخرش راضی شدم فقط یه پنج ثانیه لب بگیرم بدون بغل
ولی خیلی جالب بود مهسا ک بلد نبود خوب لب بگیره ولی خوشم اومد یه جوری شدم ولی بازم منو مهسا بیش از حد خجالت کشیدیم رسید به سمیرا اونم گفت من نمیترسم جرئت مهسا کفت من باید بگم حتما کفتم باشه تو بگو
گفت باید زبون اون یکی دختر عمو ک اصلا کار خاصی نمیکرد زو پنج ثانیه تو دهنت باشه و بخوری من خیلی تعجب کردم این دیگه چی بود از مهسا انتظار نداشتم خلاصه بازی اخراش بود رسید به مهسا. مهسا کفت حقیقت قبلش قسم خورده بودیم واقعیت بگیم ابن بیشعورا با هم مشورت کردن یهو از مهسا اینو پرسیدن دوست داری یه بار دیگه لب بگیری از شاهین و چطور بود. اونم خواست هیچی نگه مجبورش کردن
اونم گفت خوشم اومد و خجالت کشیدم. یهو دختر عمو گفت پس اپن یه بار دیگه چی دوست داری یا نه هیچی نکفت کفت بگو‌میگم اینم با خجالت گفت اره. چرخید رسید به سمیرا دختر عمه گفت من باید بگم یهو گفت باید بزاری پنج ثانیه شاهین دست بزه به سینه هات یهو سکوت عجیبی همه جا گرفت. اونم گفت خیلی نامردی من دست زدم حقیقتا خیلس خوشم اومد خنیدم سمیرا گفت چیه خوشت اومده
همینجوری گذشت رسید به من گفتم حیقیت سوال الکی پرسیدن بازم چرخید چند دوری رسید به من گفتم حقیقت گفتن تو دوست داری مهسا رو بوس کنی من چون دیگه بازی زیاد رفته بود جلو بی معطلی کفتم اره خندید مهسا
چرخید چند دوری نوبت همه شد رسید به من من گفتم جرئت یهو بیشعورا (البته الان ک‌نمیگم بیشعورا اپن موقع میگفتم)گفتن باید دست بزنی به کون مهسا تکونش بدی منم انجامش دادم شق کردم کلا کون نرم و بزرگی داشت بازی ک تموم شد من کنار مهسا بودم چند دقیقه ای نشستم تا کیرم بخوابه بعد برم تو این مدت دیدم مهسا یه جوری نگام میکنه
خلاصه گذشت تو مدت چند باری من رفتم مهسا از مدرسه بردم خونه چون داداشش نبود سربازی بودش اون موقع کار اون بود الان باباش میبرد میاوردش موقع امتحانا ک رسید حدود یکی دو ماه بعد بازیمون بود زنگ زدن من گفتن برو دنبالش چند بازی بعد اون بازی رفتم دنبالش
وقتی سوارش کردم تو راه سمیرا زنگ زد گفت کجایی و این حرفا یه سوالی ازم داشن پرسید جواب دادم گفت منم چون کفته بودم مهسا پیشمه گفت گوشی بده دستش سلام علیک ک کردن یه جند ثانیه ای حرف زدن دیدم مهسا میخنده قطع ک کرد کفتم چی گفت گفتی هیچی
گفتم چرا خندیدی هیچی نگفت
گفتم حتما منو مسخره کرده

 

 

گفت نه درمورد بازی گفت به شوخی چی شد دوباره لب گرفتی از شاهین یا نه خندم گرفت
منم گفتم ببخش این بیشعوره و این حرفا شرمنده در رابطه با اون روز گفت نه این چه حرفیه خوش گذشت یه خنده ای زد فهمیدم خوشش اومده ولی من هنوز یکم اونو شبیه خواهرم میدیدم تابستون شد یه روز زنگ زد بریم سینما فیلمه رو ببینیم منم کفتم باشه رفتیم وسط فیلم دستم رو کنار دستی صندلی بود یهو مهسا دستش اورد بالا خورد به دستم گفت ببخشید گفتم اشکال نداره من دستمو میبرم پایین کفت نه و این حرفا اصا هردومون میاریم بالا خلاصه این شد تقریبا اولی جرقه ای ک ذهنیتم یکم نسبت به شبیه خواهر بودنش عوض شد
دستم رو همونجوری گرفت((فقط نمیدونم چی بگم درمورد این دهه هشتادیا خیلی عجیبین))البته اون بالا اشتباه گفتم پونزده سالشه شونزده سالشه یه ماه دیگه هفده میشه
من خوشم اومد رفتیم بیرون تو ماشین کفت یکم دور دور کنیم رسوندنش خونه کفت بیا داخل کسی نیست گفتم نه عجله دارم گفت حداقل یه چایی بخور منم قبول کردم در همین حین که رفتیم داخل رفت لباس راحتی پوشید روش نوشته بودkiss (بوس)
چایی اورد خوردم من اومدم گفتم بوس چیه زشته دختر(مثلا میخواستم یاداوری کنم اون روزو ک گفته بود یه بار دیگه دوست دارم لب بگیرم چون خودمم بعد اون اتفاق همون روز سینما دوس داشتم یه بار دیگه تکرار کنم و لب گرفتنو حسم یکم عوض شده بود)
اونم زرنگی کرد گفت هم پشته نوشته همون کیس می منو ببوس گفتم یع بار بوسیدمت به خنده گفتم کفت
اونم خجالت کشید و خندید

 

موقع رفتن گفتم یه چیزی یادت نرفته دیکه روم باز شده بود کفت چی کفتم همون حرف گفت کدوم منم گفتم همون لب اون روز بیا کیس می رو روت انجام بدم کفت برو بیشعور زشته گفتم بیا دیگه بدت نمیاد با اصرار اومد‌ یه ده پونزده ثانیه ای لب گرفتیم رفت دیکه روابطمون‌ تو یه ماه به حایی رسیده بود که اکثر روزا لبو پایه بودیم
وسط تابستون تو اوج رابطمون پسر دایی اومد مرخصی منم رفتم خونشون ((اگر قبلا برا خودش میرفتم الان برای مهسا هم میرفتم))
وقتی رسید خونه سلام عیلک گرم و این حرفا بود نیم ساعتی پیشش بودم کار پیش اومد رفتم گفتم فردا شب میام بریم بیرون
فردا شب که رفتم دیدم بدجوری مریضه اخه لرز شدید داشت و حالت تهوع کفت ببر دکتر ماهم بردیمش اونجا طوری حالش بد شد جلو در که خورد زمین من بردمش داخل پیش دکتر گفت شب بستری باید بشه منم زنگ زد دایی و زن دایی ک اینجوری شده درجا همه اومدن با مهسا داییم کفتم خودم میمونم
من اصرار کردم نه فردا پنج شنبه اس باید بری سر کار من ک دانشگاه ندارم تابستون خودم میمونم زن دایی هم فرستادم دنبال نخود سیا تا صبح بیدار بودم ساعت دوازده زن دایی اومد جای من گفت برو خونه ما غذا اماده اس بخور همونجا خواستی بخواب شاید شب دیر بیام مهسا اومد خونه پیشش باشی نترسه من رفتم خونه مهسا درو باز کرد گفت به موقع اومدی غذا داد من خوردم گفتم من برم بخوابم مهسا کفت خوبه تو خونه ای من برم پیش داداش رفت من ساعت دو خوابیدم ساعت نمیدونم چند بود حدودای پنج و‌نیم #شیش صدای در اومد یه لحظه نکاه کردم مهساس دوباره خوابیدم
ده پونزده دقیقه بنظرم نگذشته بود(البته مهسا میگفت یه ساعت هم کذشت بعد اومدنم) یه چیزی سنگین روم نشست چشامو باز کردم دیدم مهساس گفتم برو خوابم میاد کفت نه. گفتم بابا الان دایی یا زن دایی میان تو اتاق شر میشه
گفت اینجا نیستن پیش داداشن
من بیدار شدم دست و صورتم شستم اومدم رو مبل دراز کشیدم دوباره از خستکی خوابم برد مهسا اومد کنارم گفت عزیزم پاشو من به خاطر تو داداشم ول کردم اومدم گفتم بیخیال اومد کنارم جوری رو مبل دراز کشید که افتادم پایین بیدار شدم به شوخی باهاش بازی کردم یکم زدمش اروم بعد لب گرفتیم دوباره شق کردم بدجور مهسا دید خندید کفت شدی شبیه روز اول که دیدمت من گفتم کی گفت همون روز بازی خندیم گفتم چیکار کنم کونت شفاس بوسش کردم گفتم مهسا من بدجوری زدم بالا یه کاری کن برام باید بخوریش گفت نه چندشم میشه به اصرار قبول کرد (رابطه ی ما کلا عوض شده بود شده بود عشق و عاشقی) وقتی در اوردمش قیافش دیدنی بود منم اروم اروم لختش کردم قبلا سینه هاشو دیده بودم داشت ساک میزد برام همزمان شلوارش دراوردم شرت پاش بود کفت نکن من گفتم تو ادامه بده وای دستم خورد به کونش کلا نظرم در مورد ساک زدن عوض شد کفتم مهسا کون میکنمت تو مال منی کلا بدجوری زده بودم #بالا نمیدونستم چیکار میکنم میکفت نه نمیخوام خوابوندمش شرتشو کشیدم پایین وای کون سفید سفید و خوش فرم شبیه همین پورن استارا بود مردم براش یهو رفتم برا خوردن کونش تکون زیاد خورد کفتم نترس نمیکنم توش میخوام بخورمش در حین خوردن گفتم بیا کست بخورم برات خوشش اومد گفت باشه کسیش بی مو تازه پشماش زده بود
کسش به خوبی کونش نبود در حین خوردن‌ کوسش صداش در اومده بود البته اروم.
من با دستم با کونش ور میرفتم با اب کسش دستم خیس کرده بودم میخواستم اماده کردن باشه ده دقیقه ای خوردم براش چون میخواستم ابش بیاد و بیجون بشه یکم نتونه جلومو بگیره ابش اومد خیلش تو دهن من ریخت مزه عجیب و لزج مانندی داشت اون یه طرف دراز کشید گفتم حالا نوبت من چرخوندنش کونشو یه تف انداختم گفت نکن منم ک بالا زده بود حشرم کاری نداشتم کذاشتم رو کونش اومد بره چون جون زیادی نداشت راحت کرفتش‌سرشو دادم تو کیرم از تنگی کونش داشت پرس میشد

 

مهسا هم داد زد با دست جلو دهنشو کرفتم کفتم عزیزم عشقم نکن زشته دستمو برمیدارم هیچی نکو برادشتم دیدم گریه میکنه شدید دراوردمش چون حشرم زده‌بود بالا زیاد کاریش نداشتم ک گریه میکنه بالاتنشو گذاتم رو مبل زانو هاش رو زمین دوتا دستشو با یه دست گرفتم مردم تو باز داد زد شرتش کنار دستم بود چپوندش تو دهنش کاری نداشتم بازم دستشو گرفتم سر میرمو کردم تو چند ثانیه ای نگه داشتم میگفتم دختر دایی خودمی عزیزم و این حرفا میکنمت عشقم چ کونی
کیرمو بیشتر فشار دادم بنده خدا دیگه سرخ شده بود صورتش از درد و گریه کونش خیلی خیلی بزرگ بود منو تحریک میکرد بیشتر همزمان یه گاز محکم از بازوش گرفتم ک جاش موند
کیرمو تا ته کردم تو این دیگه شرت تو دهنش بود یه لحظه فکر کردم خفه شده تکون نخورد ترسیدم دراوردمش شرتو دیدم نه از حال رفته از شدت شروع کردم به خوردن سینه ش تا اینم یکم زمان گذره حالش جا بیاد حالش ک جا اومد میگفت نکن بیشعور دردم میکنه عوضی اصن عشقت نیستم پاره شدم فقط گریه دوباره
منم هنوز ابم نیومده بود با دیدنش گفتم اصن نمیکنم ولش کردم رفتم گفتم منو باش تا ارضا ت نکردم نرفتم ولی تو چی
چون زن دایی کفت پیشش باش کسی نمیاد تا شب نرفتم خونه وگرنه قهر کرده بودم یکی دو ساعتی گذشت اومد پیشم صدام میکرد جوابش نمیدادم
گفتم قهرم
گفت بیا برات ساک میزنم تا ابت بیاد گفتم نه دیگه زحمت نکش نمیخوام نزاشتی بکنمت نمیخوام ساک زدنتو
اونم دوباره فوشم داد گفت برو بیشعور میخوای از پشت بکنی دردم میگیره منم گفتم خو برو اونطرف کاریت ندارم رفتم جلو تلوزیون نشستم زدم ماهواره فیلم میدیدم یهو مهسا لخت اومد جلوم با گریه گفت بیا همش برا خودت فقط قهر نکن. سینه هاشو و کسش ک دیدم دوباره شق کردم ولی گفتم نه نمیخوام
رفت یه گوشه زد زیر گریه با صدای بلند رفتم نازشو کشیدم دست کرد تو شلوارم با کیرم بازی کرد و دراوردش گفت باید بکنی منم ار خدا خواسته بودم ولی کفتم نه دوباره رفتم جلو تلوزیون. اومد جلوم خم‌شد کونشو کرد سمتم وقتی دوباره اون کون سفید دیدم نتونستم جلو خودم بگیرم گفتم میخوام بکنمت اونم گفت جون خودت اروم این دفه یه نرم کننده گفت وایسا خودم بیارم رفت اورد با کونش ور رفتم زدم رو کونش با نرم کننده و‌رو‌کیر خودم بردمش تو اتاق خودش یه ساپورت دادم گفتم بپوش گفت جرا کفتم سوال نپرس پوشید گفتم حالا رو #کیرم با #زبون بکش زبون زد رو کیرم گفت نرم کننده زدی بدجوره کفتم حرف نزن انجام بده بعد کفتم تخمامو بخور میخواستم دوباره حشرم برنه بالا وقتی زدم بالا گفتم خوب حالا وقتشه دستو باز رو کمد کمرو خم کن کونو بد بالا گفت باشه ولی تروخدا اروم کفتم باشه ساپورتشو دقیقا اندازه جای کیرم پاره کردم یکم بیشتر البته جوری ک روی سوراخ کونش باشه دستو گزاشتم رو کمرش ک اونو بالا نیاره بعد با اون دستم سر کیرو هل دادم تو بزور یه صدای عحیبی کرد مهسا گفتم اروم باش چته گفت باشه من چون میدونستم چیزی نمیگه دیگه و نمیگه نکن با ارامش کار خودمو شروع کردم کیرمو هل دادم بعد یمی دو دقیقه ک اروم تو کونش بود
کاملا هل دادم تا اخر به دادی زد دیت کزاشتم جلو دهنش باز گریه کرد کشیدم بیرون گفت نه نه ادامه بده من دیگه نمیدونستم چیکار کنم ساپورتش پاره مردم که با دست باهاش بازی کنم تا اماده ی کردن بشه در همین حین یه جوراب ساق بلند دیدم خودش ک بعدا بهم گفت میرم #ورزش اینو میپوشمش

 

من ک دیکه ساپورتو پاره کرده بودم تقریبا در اوردم جوراب پاش کردم تا سر زانوش رسید خیلی سکسی شده بود گفتم مهسای من عشق من کیه مهسا با صدای کرفته گفت مهسا و عشقت نیستم من جنده ی تو ام من ک یهو صد برابر شد حشرم بلند شدم مهسا رو کمرشو جوری گذاشتم ک بره توی کمد دیدم باز یکم ارتفاع کندش پایینه چند تا بالش گذاشتم زیر کمرش ک بیاد بالا بعد پاهاشو به صورت هفت باز کردم جوری ک سیه هاش کسش و کونش تو دید بود گفتم حالا با دستات پاهان بگیر اونم گرفت منم دوباره نرم کننده زدم اروم گزاشتم تو کونش راحت تر رفت این دور فشار دادم اروم تو کونش بازم راحت تر میرفت میومد صورتشو‌که دیدم درد رو احساس میکردم تو صورتش ولی من کاری نداشتم شروع کردم به اروم تلمبه زدن کیرمو تا ته نمیبردم داخل وقتی احساس کردم اماده اس بعد سه جهار دقیقه دیگه کیرمو تا ته فشار میدادم جوری ک تخمام میپسبید به لپای کونش خیلی حال میداد دیکه اروم اروم سرعت زیاد کردم سینه هاس شصتو پنج بود یا هفتاد بود چ تکونی میخوردن منم ک برا اولین بار بود یه دخترو میکردم خیلی بهم حال نیداد بقیه رابطه هام فقط در حد ساک بودن
منم کیرم حدود سیزده چهارده سانته ولی یکم کلفت
رفت و برکشت کیرم تو کونش و برخورد پاهام و تخمام با کونش صدایی خیلی خوشکلی درست کرده بود گفتم اه اه کن تا زودتر ابم بیاد اونم اه اهی با درد میکرد منم خیلی خوشم اومد بعد حدود ده دقیقه ای ابم اومد همشو خالی کردم تو کونش میکفت وای چ داغه
وقتی اومدم تمیزش کنم دیدم ای وای چقد اب ریختم توش تمیزش کردم سینه هاشو خوردم ازش معذرت خواهی کردم بنده خدا وقتی میخواست بره همون بد راه میرفت. رفت حموم منم رفتم پیشش تو حموم کفتم بیا برام یه ساکی بزن کفت بابا چطور میتونی همزمان یه ساکی برام زد با اون لباس خوشکلش ولی کی دو باری دندون زد پونزده بیست دقیقه ساک زد تا ابم اومد اهمشو‌ریختو تو موهاش گفتم
با هم حموم کردیم اومدیم بیرون یه ساعت بعدش زن دایی اومد گفت فردا مرخص میشه داداشت به مهسا کفت
شب اونجا خوابیدم صب مرخص ک شد من خوابم بودم اوردنش خونه ساعت ده بود کلی قربون بلاش میرفتن مهسا و زن دایی بعد از ظهر به پسر دایی گفتم فردا حالت جا اومد میام بریم دور دور اونم گفت باشه
من گفتم فعلا برم بعد الکی به بهونه ی جا کذاشتن شارژر. رفتم تو اناق مهسا بوسش کردم گفتم عزیزم اون جورابت میدی منم برا موقعی که میخوام جق بزنم بدرد میخوره گفت نه برا باشگاهمه اصرار کردم ده بیست ثانیه کفت بیا این جورابای دیگه ببر منم گذاشتم جیبم یه بوس کردم رفتم از همه خداحافظی کردم
الان وقتی بخوابم جق بزنم و مهسا نباشه برام ساک بزنه جورابا میزارم رو کیرم #جق میزنم ب یادش
البته تا الان دیگه هفت هشت باری از کون کردمش و کونشو فتح کردم

 

الانم عاشقشم مطمئنم زن ایندم خودشه حتی یه بار یکی از دوستاش هم ک عروسی نکرده بود و دختر هم نبود((دهه هشتادیا عجیبن)) اوردش کوس دوستش با کون خودشو کردم خیلی حال داد بهم
مهسا بهم یه سکس تریسام داده بود خیلی خوش کذشت یکیشو میکردم اونیکی همزمان یا گوشم میخور یا تخمام یا سوراخ کونم لیس میزد خیلی بهم خوش کذشت

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «بازی جرئت یا حقیقت»

  1. این بهتری داستان بود که من تا حال خواندم، اگر کدام داستان شبیه این برایتان رخ داده است پس لطفا بنویسید یا هم ادامه اش را تشکر..

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا