حسرت سکس با دامادمون

سلام به دوستان .
 
من فائزه هستم 19 سالمه مجردم این خاطره مربوط میشه به یک سال پیش که من 18 سالم بود من اصلأ اهل سکسو اینا نیستم ولی دوس داشتم با  دامادمون سکس کنم… من پوستم سفیده ..اندامم خیلی خوبه .. تعریف از خودم نباشه خوشگلم هستم.. من یه خواهر دارم به اسم فریبا که 22 سالشه و شوهرشم 22 سالشه هم سن هستن راستش من از روزی که شوهر آبجیمو دیدم عاشقش شدم خیلی خوشگله چشماش خرمایی .. موهاش بلند .. خلاصه از اون بچه سوسولاست خیلی ازش خوشم میاد از اون پسرایه مدرنه هر روز یه لباسی تنشه .مخصوصا که پیرهن زردشو با شلوار سفیدشو میپوشه دل تو دلم نیست فعلأ دارم امسالو میگم دو سال پیش خواهرم که 20 سالش بود ازدواج کرد 1سال بعد هم عروسی کردن..که قبل عروسی این اتفاق برام افتاد.من خیلی سعید و دوس داشتم راستی اسم دامادمون سعید هست….
 
من دوس داشتم بهم توجه داشته باشه ولی اون اصلأ بهم توجه نمیکرد من دوس داشتم حداقل سکس هم باهام نمیکنه یه بار لباشو ببوسم خلاصه بگذریم یه روز که خونه بودیم دامادم اومده بود واسه دیدن خواهرم خب ازدواج کرده بودن دامادم بیشتر خونه ما بود .. بعد اومد بالا سلام کردیم و . . . گفت فریبا کجاس گفتم بالاست پیش مامان بعد رفت پیششو..خلاصه سرتون رو درد نیارم خواهرم رفت بخوابه ساعت حدود 2 بعداظهر بود مادرمم رفت تو اتاق خودش .دامادم گفت من پایین میرم تلویزیون میبینم منم که موقعیت گیر آورده بودم باهاش تنها بشم خوشحال بودم رفتم به خودم عطر زدم رفتم پیشش دیدم رو مبل نشسته داره تلویزیون نگاه میکنه گفتم چه خبر سعیدی گفت چی یه بار دیگه بگو؟گفتم چیو بگم؟ گفت اسممو … دوباره گفتم سعیدی گفت خیر باشه شنگولی تا دیروز آقا سعید الان سعیدی فردا هم حتمأ چیز جدیدتر گفتم خب چیه مگه دوس دارم اینطوری صدات کنم اشکالی داره گفتش باشه هر جور راحتی حالا نزنی ما رو یه وقت
 
منم یکم مثلأ ناراحت شده باشم سرمو انداختم پایین یه گوشه نشستم گفت چته فائزه ناراحت شدی باشه ببخشید دلخور نشو اومد جلو گفت سرتو بالا کن ببینمت دید ناراحتم گفت ناراحت نباش دیگه جون سعیدی اینو گفت خندیدم گفت ایول حالا شد..یک لحظه چشام به لباش خیره شد متوجه نگام شد رنگش پریده بود تا میخواست بلند بشه دستامو دور گردنش حلقه کردم لبامو گذاشتم رو لباش واقعأ انگار تو دنیای دیگه بودم ولی فکر میکردم اونم بهم لب میده اعصابش خورد شد از جاش بلند شد بهم گفت پاشو تا بلند شدم یکی زد تو گوشم وای بد جور سوختم بهم گفت خیانت کار اونایی هست که انسان نیستن بعد گفت دیگه قیافت واسم خفست دوس ندارم ببینمت از اون موقع دیگه با من خوب نیست ولی فکر کنم از ترس خراب شدن رابطش با خواهرم منو زد یا شاید فکر کرده منو خواهرم نقشه کشیدیم که امتحانش کنیم ولی…. ولی مطمئنم که یه روز کیرشو تو کسم حس می‌کنم. مطمئنم …
 
ببخشید طولانی بود همه ی داستانم واقعی بود..
 
نوشته: فائزه HR

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

5 دیدگاه دربارهٔ «حسرت سکس با دامادمون»

  1. سلام.من هم قبل ازدواج به خواهر زنم میرسم هم بعدش .چون از اون باحالاشه….

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا