چرا نکردمش

سلام اسمم پوریاست. ساکن اصفهان. …

 

کلا هیچوقت اعتقادی به پرده داشتن دختر نداشتم. برام سوال بود چرا پسر میتونه با صد تا دختر باشه ولی آخرش باید بره یه دختر باکره (ظاهرا) رو بگیره. این خودش یه جور هرزگیه. هر موقع هم که با دوستام بحث میکردم آخرش میگفتن تو مرد نیستی. مردی یعنی اینکه صدتا کوس بکنی و آخرش زن ات آفتاب مهتاب ندیده باشه. خلاصه من رفتم دانشگاه. پسر خیلی معمولی با قیافه معمولی بودم. سرم تو کاره خودم بود. ترم 3 دانشگاه بود که یکی از دختر های دانشگاه از من خوشش میومد. اسمش ندا بود. ولی میدونستم اهل سکس نبود و من میخواستم دوس دخترم اهل سکس باشه. خیلی دختر خوبی بود. باکره بود و کلی هم دوسم داشت. بالاخره دلم رو زدم به دریا و بهش گفتم که من اهل سکسم. با کمال تعجب قبول کرد. وقتی فهمیدم باکره است قبول نکردم. حاضر بود به خاطره من پرده اش هم بیخیال بشه ولی قبول نکردم. مسئولیت سنگینی بود. چون میدونستم خیلی به بکارت اهمیت میده. خیلی از دستم ناراحت بود. پیش همه بدگویی ام رو میکرد. یه شب یه شماره ناشناس بهم پیام میداد. احساس کردم یکی از بچه های دانشگاه است. هر چی فحش بود بهش دادم. میگفت دخترم. میگفتم غلط کردی. تا آخرش بهم زنگ زد. اسمش مرجان بود.صدای قشنگی داشت. پر از غم و غصه. کفت بهم تجاوز شده. دلم ریخت. فهمیدم دوست نداست. شماره ام رو از گوشی ندا برداشته.

 

یه کم باهاش حرف زدیم. انگار با یه پسری که 2 هفته بود آشنا بوده رفته باغ و ….. خیلی ناراحت شدم. فهمید آدم مهربونیم. دوس داشت با من باشه. اهل سکس هم بود ولی چون بهش تجاوز شده بود از سکس باهاش بدم می اومد اونم فقط دلش میخواست من رو ارضا کنه نه خودش رو. خداییش برای من که تا حالا سکس نداشتم هم جذاب بود. یه بار با ماشین اومد سر خیابون ما. بنده خدا نیم ساعت تو راه بود تا بهم برسه. توی ماشین سمند اش نشسته بودیم. هی اصرار میکرد ببوسمش. منم اصلا تا حالا کسی رو نبوسیده بودم. آخه تو ماشین!!!!!!!!! مردم میبینن. میگفت ولشون کن گوسفندن. بالاخره بوسیدمش. خیلی داغ و آتشین می بوسید. زبون میزد. لبام رو میخورد. حرفه ای بود. کم کم یخ ام باز شد. سینه های خوبی داشت. دلم میخواست بهش دست بزنم. ازش اجازه گرفتم. خندید و یواش اومد دم گوشم گفت همش ماله خوده توله سگ!!!! بهش دست زدم. سفت بود. طرفای 75 بود. با دستش سرم رو هول داد سمت سینه اش.

 
-بخورشون.-بلد نیستم.
– تو بخور. با زبونت
خوردم. مک زدم. لیسیدم. حال میکرد. زیر چشمی نگاش کردم. دلش میخواست باز حس عشق بازی بهش دست بده نه تجاوز. منم کم کاری نکردم تا میشد براش خوردم. خیلی دلم براش سوخت.
– خب بسه دیگه حالم داره بد میشه.
با دستاش سرش رو توی آغوش خودش برد. حشری شده بود ولی سکس نمیخواست. تجاوز لعنتی.
سرش رو بلند کرد.
-حالا نوبت منه.
فرصت نداد. شلوارم رو در آورد. شرت مامان دوزم رو دید خندید.
-قربونش برم الهی.
کیرم رو دید. زیاد دراز نبود ولی کلفت بود. با دستاش محکم گرفتش. فشار میداد.
– چی دوس داری عزیزم؟
– هیچی
– مگه میشه؟ بخورمش
خداییش زاضی بودم به خوردنش. ولی میترسیدم یکی ببینه.
– نه نمیخوام. جایی نیست خالیش کنم.
– الهی قربونت برم. نگران نباش بریزم رو سینه هام.
– نه نمیخوام
دلم نمیخواست 1 هفته نبود منو میدید حالا میخواد برام بخورشون.

 
فحشم داد و فرصت نداد رفت سراغش و خوردشون. چه حسی خوبی داشت. میگم من زیاد اهل دختر بازی و سکس و … نبودم. بدجور حشری هستم و نیازم رو با جق برطرف میکنم. ولی این یه چیز دیگه بود. خیلی عالی بود ولی آبم نمیومد. نیم ساعت داشت میخورد و زبون میزد. تا بالخره اومد. نامردی نکرد و تا آخرین قطره اش رو خورد. بلند شد. حالم دست خودم نبود. تمام مولکول های بدنم داغ بودن.
– الهی فدات شم عزیزم. معلومه اولین بارته یکی ارضات میکنه نه دستات.
خلاصه یه مدت باهاش بودم. نه سکس. حتی دیگه برام ساک هم نزد. دوس نداشتم. چون میدونستم حس تجاوز توی وجودشه. تا اینکه یه بار گوشیش رو چک کردم و دیدم دوس پسره سابقش داره بهش اس میده. بهش گفته بود “دوست دارم”. همون روز بهش گفتم که باید بره سراغ همون پسره. پسره هم بدجور دوسش داشت. خیلی گریه کرد. منم خداییش خیلی بچه بودم. یادمه وقتی ازم جدا میشد صورتش پر از اشک بود. فکر میکرد خیلی اذیتم کرده ولی خوشحال بودم که به مراد دلش میرسه. ولی ناراحت بودم که مزه سکس رو نچشیده بود.

 

اعصابم خرد بود. چند بار خواستم بهش زنگ بزنم ولی بیخیال شدم. روزای خوبی نداشتم. بعد از هزار سال یه دختر اهل سکس باهام بود و من فرستادمش دست یکی دیگه. یکی دیگه از بچه های دانشگاه خانوم ابراهیمی بود. متاهل بود و هیکل خیلی خوبی داشت. باهام مهربون بود. حقیقتش یادم نمیاد چطور سر صحبت رو باهاش باز کردم. شوهر صبح تا شب کار میکرد. ولی بدجور سر و گوشه شوهره میجنبید. قد 175 با وزن 56 کیلو بود. خیلی خوش هیکل بود. یادمه همیشه تا دم در دانشگاه پیاده میرفتیم. با خودم میگفتم یعنی میشه من با این دختر باشم. خلاصه روابطمون خیلی صمیمی بود. بهش نخ میدادم اونم طناب میفرستاد. ولی حس خیانت به شوهرش عذابم میداد.بهش زنگ زدم
-نمیتونم دیگه باهات حرف بزنم چون احساس میکنم یه حسی بینمون هست.
پشت تلفن خیلی ناراحت شد. همش میگفت تو رو خدا نه. تو خیلی خوبی و مهبربون و ….
آخرش گفت باشه ولی کلی فحشم داد. عمع و خاله و همه رو آورد جلوی چشمام.
ولی من بدجور توی کف اش بودم. من سکس ندیده. تا یه بار موقع برگشت از دیدم توی کلاس تنها نشسته و داره کارش رو تنهایی انجام میده و اعصابش خرد بوده
– سلام چی شده؟
– کارم خیلی عقبه. الان هم تحویل دارم

 
معطل نکردم و کمکش کردم. خیلی خوشش اومده بود. ولی ترسید که ازش چیزی بخوام. چون این روزا هر پسری که برای دخترا کار انجام میده آخرش به کس و کون دخترا ختم میشه.
دلش میخواست باهاش باشم تا خیانت های شوهرش یادش بره ولی نه سکسی یه دوست خوب. شاید در حده لب و … ولی نه سکس
گذاشتم کارش رو تحویل بده و دل و زدم به دریا و بهش گفتم. من سکس نداشتم و ….
گفت پس باید جدا بشیم. یه لحظه ناراحت شدم که چرا گفتم. اشک تو چشمام حلقه زد. با دیدن اشکام سریع پاکشون کرد.
– وای پوریا. چت شده. خوب من متاهلم. من یه دوست میخوام ولی نه اینجوری…
این کیر لا مصب روانی ام کرده بود. وجدان و همه چیزم رو میزاشت زیر پا. نباید باهاش باشم. ولی میخواستم باشم. خیلی دختر خوبی بود. خیلی. دلم میخواست باهاش عشق بازی کنم. خیلی دوسش داشتم. همون موقع توی کلاس بوسیدمش. اونم تا میتونست جوابش رو داد. زبون زدو …

 
بدجور عاشق هم بودیم. شوهرش یه باغ داشت. با ترس و لرز فراوان کلیداش رو برداشت و رفتیم سراغ باغ. خیلی میترسید. بهم گفت برو از ماشین آب معدنی بیار. رفتم و اومدم دیدم یه تاپ مشکی دو بندی پوشیده با یه شلوارک سیاه. یه سوتین و شرت صورتی هم زیرشون.اولین بارش بود با کسی غیر از شوهرشه. بردمش توی ویلا. یه پتو پهن کردیم روی زمین و افتادیم روی هم. خیلی عاشقانه همو میبوسیدیم.
– مرسی که برام این همه وقت گذاشتی و کارهای دانشگاهم رو انجام دادی.
– گفتم : نکنه جایزه ام همینه. برسم به نازگل تو؟
– نه بخدا. نه اینطور نیست.
ناراحت شدم. یهو تلفن اش زنگ زد. شوهرش بود از سر کار. خاک تو سر من. شوهرش از صبح تا شب کار میکنه که من زنش رو بگام. زنگش تموم شد. اومد تو بغلم . بوسیدمش. تپش قلبش زیاد شده بود.نفس نفس میزد. گردنش رو بوسیدم و رفت سراغ سینه هاش. میمکیدم و زبون میزدم. هی قربون صدقه ام میرفت.
– بی شرف.( عاشق ای کلمه اش بودم چون یعنی داشت حال میکرد) الهی قربونت برم. الهی قربون جای اون واکسن روی دستت برم. خیلی دوست دارم پوریا. بخور، بیشتر بخور.

 
بیشتر تحریک میشدم و بیشتر میخوردم. اومدم تاپ رو بدم بالاجای زخمش روی شکم رو دیدم.
– این چیه؟
– ماله سزارینه. ببخشید عزیزم. دوس نداشتم ببینمش.
بچه و شوهره. عذاب شوهر کم نبود. حالا بچه هم داشت.
اومدم بالا. بوسیدمش. چشاش یه جوری بود. بس که سینه ها و گردنش رو کبود کرده بود. این دو قسمت براش خیلی حساس بودن.
– عزیز فقط میخوام ببوسمت و بریم. کاری نمیکنیم.
– چرا؟
– وقتش نیست ( اره جون خودم)
خیلی اصرا کردم. تپش قبل اش و نفس نفس زدناش بهم گفت:
– باشه عزیز. امروز روزه توئه. هر چی بخوای همون میشه.
اومد پایین و شلوارم رو در آورد و تا میتونست خورد. حتی بیضه هام رو. بدم میومد از خودم. بدجور خیانت کرده بودم. انصاف نبود ولی بدجور دوس داشت برام ساک بزنه.
– نمیخواد بخوری پاشو بریم.
سرشو آورد بالا
– چرا؟ دوس دارم بخورمش. مال خودمه.

-نه بریم دیرم شده….

ناراحت شد. ولی رفتیم. رسوندمش نزدیکای خونشون. پیاده شد و خدافظی کرد. فکر کنم فهمید چرا ناراحتم. فکر کنم هنوز به خونه نرسیده بود که دو دست جق زده بودم تو ماشین. از خودم بدم میومد. فرداش رفتم دفترچه پست کرم برای خدمت. بعد از 18 ماه که برگشتم خونه ( چون لب مرز خدمت کردم و زیاد نمیومدم خونه، شانس منم همش آماده باش بودیم) از دوست مشترکمون پرس و جو کردم فهمیدم که بچه ی دوم اش هم بارداره ولی دوستم میگفت خودش که میگه فقط زنده ام هیچ حسی به زندگی ندارم. نمیدونم چی شده بود. شاید رفته بود سراغ کسی دیگه و شوهرش فهمیده بود. نمیدونم. فقط میدونم که زندگیش بدجور خراب شده بود. و من هنوزم رنگ سکس رو ندیدم ولی زیاد عذاب وجدان ندارم. نمیدونم تا حالا خیلی زیاد به خودم فحش دادم که چرا نکردمش. اونم همچین موقعیتی…

 

به قول شکسپیر “بهشت و جهنم همینجاست. روی زمینه”

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «چرا نکردمش»

  1. داستان های با حالی هستند اگه امکان داره داستان های زن که جلوی شوهرش کس میده بیشتر بزارین متاهل ها حال میکنن

  2. من خودم به زنم وقتی میریم مهمونی میگم زیر دامنش هیچی نپوشه خیلی حال میکنم دوست دارم نظر بقیه رو در مورد کونش بدونم

    1. خاک تو سرت بی شرف و بی غیرت و بی ناموس
      مردای بی غیرتی مثه تو جامعه رو به گند کشیدن
      اکثر این داستانا ساخته و پرداخته ی اسرائیل و انگلیسه مخصوص هم برای
      ایرانیا و مسملونا طراحی میشه ما هم کودن تشریف داریم و داستانا رو باور می کنیم
      منم یه کودنم که این داستان رو باور کردم طوری که کلی‌ به فحش کشیدمت ولی خودمونیم اگه این داستانا الکیه و واقعیت نداره من چرا عصبانی شدم؟ قرصمو خوردم یعنی‌؟ اصلا ولش کن مرگ بر آمریکا این داستانا همش کار آمریکاس ما اصلا تو ایران این چیزا رو نداریم ایران با اسلام خیلی‌ هم خوبه مرگ بر اسرائیل آای یکی‌ بیاد بکنه تو کونم یا مهدی ادرکنی وای وای حسین وای

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا