چاقال زنداییم شدم

سلام، من هانی هستم 21 ساله از تهران، این داستان مربوط به 9 ماه قبل میشه…

من سفید و قدبلندم نه چاق نه لاغر، قیافه م خیلی جالب و سکسی نیست ولی اطرافیام میگن خیلی بانمکی. کیر کوچیکی دارم (ماکسیموم 11سانت) و از دوران راهنمایی متوجه شدم علاقه شدیدی به کون دادن به پسرای خوشگل و خوش اندام دارم. بعدها که یه سری فیلم سوپر دیدم تازه خودمو کشف کردم که عاشق بردگی زنهای خوشگل و درشت اندام با سینه های بزرگ دارم یا کون دادن به دوجنسه هایی با پستونهای بزرگ و قدبلند که جِرَم بدن. و اما اصل داستان…

***

یه زندایی دارم که 10 سال از من بزرگتره، خیلی خیلی خوشگل و خوش اندام و سبزه. زیبایی چهره ش حد و حساب نداره، قد 180، سینه هایی بزرگ ولی متناسب با هیکل درشتش که اصلا افتادگی ندارن، باسنی خوش تراش و موزون، لامصب اصلا شکم نداره. سرتر از همه پورن استارهایی که تا حالا دیدم. یعنی وقتی مانتوی تنگ میپوشه و میبینیش میخوای همونجا تو خیابون در آری جق بزنی. بگذریم. منم مثل همه اهل محلشون و فامیل حسابی تو کف این حوری دلبر بودم. زنداییم اصلا مذهبی نبود و توی مهمونیها و بیرون بدلباس بود. چون خونواده ما کمی مذهبی بودن پدرم نمیذاشت خیلی برم خونشون. داییم هم که مذهبی بود توی یکی از سازمانهای دولتی مدیر یه بخشی بود و هنوزم هست. بخاطر مأموریتهای استانی که برای سرکشی میره زنش زیاد توخونه تنها میمونه و خانواده زنش هم که مشهد هستند. خلاصه نحوه لباس پوشیدنش و شوخیهای فیزیکیش با غریبه ها و فامیلهایی که نامحرمند بارها باعث دعواشون شده بود.

 

مدتها تو فکر یک راهی بودم که کانال بزنم و به زنداییم نزدیک شم. اما راهی دم دستم نبود و بهونه ای پیدا نمیکردم. تا اینکه یه روز زنداییم بهم زنگ زد و گفت برای دخترش که چهارم ابتداییه میخواد کاردستی درست کنه. کسی هم نیست کمکش کنه منم که درسم خوب بود و از بچگی توی درس به بچه های فامیل کمک میکردم قبول کردم. حتی صداش از پشت گوشی آب آدمو به حرکت درمیاره از تو کمرش. با ذهنیت سکسی ای که نسبت بهش داشتم سریع رفتم حمام و با آرزویی که داشتم موهای پاهام و شکم و سینه مو مخصوصا کونمو کامل زدم و بهترین عطرمو زدم. تمام تنم بوی عطر سکسی میداد. یه شورت سکسی بَکلِس که جلوش توری بود و تنگ بود و کیر و تخمها رو بالا نگه میداشت و بشدت نفشار میداد پوشیدم و با عجله راه افتادم. توی راه تمام تنم میلرزید از هیجان. اولین باری بود که با کسیکه بارها به یادش جق زده بودم تنها میشدم. فقط منو اون. درو که بازکرد توی راه پله شون تا برسم طبقه دوم کیرم و تخمامو از شرتم بیرون انداختم. از روی شلوار کتان سفیدی که تنم بود خط کلاهک کیرم کاملا هویدا بود. مخصوصا که بخاطر فکرهایی که توراه کرده بود کیرم نیمه بیدار بود. در آپارتمانو باز کرده بود خودش. منم بدون هیچ در زدن یا حرفی رفتم تو خونش.

***

بعد از ظهر یه روز آبانماه بود. دخترش کلاس زبان بود و قرار بود داداشش بره از آموزشگاه ببردش خونه خودشون، شام دعوت بودن خونه باباش اینا. اینارو خودش پشت تلفن بهم گفته بود. از جزئیات بگذریم. ساعت دو و نیم بعدازظهر بود. خونشون گرم بود و یه تی شرت آستین کوتاه قرمز و نازک و چسبون(استرچ نازک) پوشیده بود با یه دامن چاکدار قهوه ای سوخته. برای حفظ ظاهر یه روسری هم الکی انداخته بود روی سرش که باز بود و روی سینه ش رو هم نپوشونده بود. سینه اش از بین یقه ی گشادش میخواست بزنه بیرون. بااینکه سوتین داشت اما نوک پستوناش قشنگ از روی لباس نازکش خودنمایی میکرد. از همون اول من 1درصد حواسمم پیش کاردستی نبود و دستام و صدام بدجور میلرزید. نمیدونم همیشه تو خونه اونجوری میگشت یا فاز سکسی برداشته بود اونروز. بدنبال کمترین بهونه ای بودم که خودمو بهش بچسبونم و سر سکس رو باز کنم. خودشو که اینور و اونور میکرد چاک سینه ش قشنگ معلوم میشد و منم چشمام همش تو پستونای بزرگش بود.(اینم بگم بخاطر حفظ اندامش به دخترش اصلا یک قطره هم شیر نداده بود) روی زمین نشسته بودیم. به هر بهونه ای دستم رو میزدم به دستشو بازوهاش و پاهاش. حسابی راست کرده بودم ولی برای اولین بار جرئت دادم به خودم و خودمو جمع و جور نکردم. گفتم این بهترین روش برای باز کردن سر داستانه. روبه روش جوری نشسته بودم که کیرم راحت دیده بشه. بعد از یه ربع نوکش یه کم خیس شده بود و چون توی شورت نبود شلوارمم خیس کرده بود و اونم هی نگاهش میکرد و لبخندهای شیطنت آمیزی موقع دیدن کیرم میزد. اونم که خیلی باهوش بود فهمیده بود حشری ام و هی دست به سینه ش میبرد و مثلا سوتینش اذیتش میکنه هی با دستاش پستوناشو بالا و پایین میکرد. انگشت میکرد تو چاک سینه ش و مدام دست میبرد زیر پستونهای قشنگش و هی میاورد بالا. انگار میخواست پستوناشو بندازه بیرون.

 

 

دیگه رسماً جفتمون کاردستی رو ول کرده بودیم همون نیم ساعت اول. از شانسِ من، زنداییم که برای خودش یه پا جنده بود نیازی به مخ زدن نداشت. اولش چای آورده بود ولی هیچکدوممون نخوردیم و سرد شد. تا اینکه پاشد رفت آشپزخونه تا مثلاً شربت و میوه بیاره، موقع رفتن عمداً روسریشو درآورد و با ناز پرت کرد یه طرف. دامنش تنگ و چسبون بود. خودشم با عشوه راه میرفت. وقتی میرفت آشپزخونه تازه خط شورتشو دیدم. روحم داشت از شدت حشریت عالم بشریت رو ترک میکرد. یه دقیقه بعد منم به بهانه شستن دستام پشت سرش رفتم. انتهای آشپزخونه که باریک بود وایساده بود. منو که دید هیچی نگفت و چشمک دلبرانه ای زد. منم رفتم که مثلا دستم رو بشورم کیرمو حسابی مالوندم به کونش. کیرِ راست شده م قشنگ چاک کونش رو حس کرد و اونم خودشو داده بود عقب و بعدش ده پونزده ثانیه ای همونطور موندیم و هی فشار میدادم جلو و اونم کونشو فشار میداد به کیر من. بعدش برگشتم تو اتاق. دیگه اطراف کیرم تابلوی تابلو خیس شده بود و حتی خیسی کیرم روی دامنش هم نشسته بود. باورتون نمیشه وقتی برگشت تو اتاق گفت خیلی گرممه.

 

بعد صورتشو آورد نزدیک صورتم و با دست چونه مو گرفت یه کم آورد بالا و گفت اگه به داییت نمیگی راحت باشم. منم آب دهنمو قورت دادمو گفتم نه بابا راحت باش و با خنده گفتم من که از خدامه. دستش رو از چونم جدا کرد و یه سیلی نرم و جِندوانه زد به صورتم که ای بلا تو هم آره؟ بعد خندید. باورتون نمیشه در یک لحظه تیشرتش رو درآورد. یه سوتین مشکی که پستوناش ازش داشتن از توش فرار میکردن زد بیرون. با اون چهره جذاب و سکسی خیره شد تو چشمام و یهو گفت هانی جون! پاشو وایسا. یه لحظه تو چشماش نگاه کردم و مطمئن شدم راه میده و خطری در کار نیست، آروم پاشدم ایستادم جلوش. جوریکه کیر شق شده م نزدیک صورتش بود. میخواست چیزی بگه که حرفش رو قطع کردم و گفتم الناز جون میخوام بزرگترین راز زندگیمو بهت بگم ولی قول بده نخندی. باشه؟ اونم که فکر میکرد میخوام بکنمش جوریکه انگار میدونه میخوام چی بگم گفت بااااااشششششه!!! هانی جون! بگو عزییییزمممم!
بازم روم نمیشد بگم ولی بخودم گفتم تو که تا اینجا اومدی و مالوندیش. دیگه ادامه بده. چشمامو از خجالت بستم و گفتم میخوام شما منو بکنی. آقا با شنیدن این حرف، چند ثانیه سکوت کرد و گفت چی گفتی؟ دوباره بگو. منو میگی ریده بودم بخودم. ولی دیگه کار از کار گذشته بود. دوباره گفتم میخوام الناز جونم منو از کون بکنه. یهو صدای قهقه ش بلند شد و با دست از زیر محکم زد به کیرم که ای شیطون کونی! منو سرکار گذاشتی چاقال جون؟ بلند شد و جلوم وایساد منم امونش ندادم چسبیدم بهش. بغلش کردمو التماسش کردم و گفتم من تو رو محرم اسرار خودم دونستم. الانم ازت فقط دوتا خواهش دارم. اول اینکه رازمو به کسی نگی دوم اینکه هرجور شده منو امروز بکنی، من عاشقتم ولی نه برای کردن بلکه برای گاییده شدن. دوست دارم برده ت باشم و پاهاتو لیس بزنم. دست خودم نیست از بچگی اینطوری بودم. تو رو خدا. تورو جان دخترت…. نمیدونید یه لحظه دستش رو آورد روی تخمام و محکم گرفتشون و با عشوه زیاد گفت آخه تو کیر داری ولی من ندارم جیگرکوچولو! چطوری بکنمت؟ بلافاصله گفتم هویجی، خیاری بادمجونی چیزی، این دفعه صداش بلندتر شد و کلی مسخره م کرد و گفت من تا حالا از نزدیک پسر چاقال و کونی ندیده بودم.

 

به پاش افتادم و هی پاهاشو میبوسیدم و لیس میزدم و التماس که تو رو جون دخترت منو امروز بکن. داشت از التماس کردن من لذت میبرد. بعد از کلی عجز و لابه رفت توی اتاق خواب و بعد چند دقیقه با یه نایلون مشکی اومد بیرون. ازتوش یه دیلدو درآورد. سیاه رنگ و کلفت بود. فکر کنم برای زمانهای بی کیری خودش خریده بود. هرچند بعید میدونم کیر غریبه ها رو نچشیده باشه و قبلا کس نداده باشه. چیزی حدود بیست و پنج سانت. جلوم ایستاد و پشتشو کرد بهم و با اشاره به سوتینش، بهم گفت سریع بازش کن و منم سوتنیشو باز کردم. دامنش رو درآورد. یه شرت پلنگی جمع و جور پاش کرده بود. دروغ چرا. با دیدن هیکل لختش هوس کردم بکنمش. اما حالا نوبت من بود. مدتها انتظار همچین لحظاتی رو کشیده بودم. سریع پیرهن و شلوارم رو درآوردم و یه آن دیدم داره به کیرم نگاه میکنه. شلوارو که درآوردم گفت وای خدا. تو خودت یه پا جنده ای برای خودت، موهاتم که زدی، چون کیرم تو شرت نبود به محض درآوردن شلوار افتاد بیرون. اومد جلو و زودی گرفت تو دستش و یه کم باهاش بازی کرد و گفت کیرت کوچیکه ولی سفید و نقلی و خوشمزه س، یه کم بهش زبون زد و سرشو کرد توی دهنش. ولی من سریع برگشتم و کونمو نشونش دادم. هی تعریف میکرد از کونم و سیلی میزد بهش. میگفت تو چرا دختر نشدی چاقال من؟ جوووون، خودش حسابی اینکاره بود و مطمئنم کلی فیلم سوپر دیده بود. ..

 

داشت تحریکم میکرد. خودش شروع کرد انگشت کردنم با انگشت سبابه. یواش یواش دوانگشتی تا اینکه گفت برگرد کسمو بخور، گفتم ولی قرار شد تو منو بکنی، گفت عجله نکن دودول کوچولوی من! یه جور میکنمت با برانکارد ببرنت خونتون. یه کم براش خوردم. تا حالا طعم کس نچشیده بودم. بر خلاف تصورم که فکر میکردم خیلی حال میده ولی طعم خوبی نداشت برام. زودی تمومش کردمو طاقباز خوابیدم روی مبل سه نفره شون و پاهامو دادم بالا و گفتم دیگه تحمل ندارم. بیا بکن عشقم. اونم یه تف گنده زد سر دیلدو و آروم آروم سرشو کرد تو کونم. من داشتم جر میخوردم. خیره بودم توی چشمای لبریز از شهوتش. با دستام پستوناشو محکم گرفته بودم و اونم عمدا ناله میزد که شهوت سکس رو بالاتر ببره. هر از گاهی از کونم درمیاورد و میکرد تو کسش، کسش خیس شده بود و با آب کسش میکرد تو کونم. شرت خودمو به زور میکرد تو دهنمو خودشم هر از گاهی لیسش میزد. با اشاره گفتم تخمامو بگیره. اونم نامردی نکرد و محکم گرفتشون و فشار داد. میخواستم داد بزنم ولی جلوی خودمو گرفتم. تخمام توی یک مشتش جا میشد. نمیشه توصیفش کرد. تو حرف نمیگنجه که چه لذتی داشت. اونایی که عاشق کون دادن هستن میفهمن چی میگم. اونقدر با دستش دیلدو رو عقب جلو کرد که دیگه درد نداشت و فقط لذت بود. مدام بهش میگفتم چاقالتم عزیزم. کونم مال تو اه. پاره م کن. جرم بده نازنین. الان من زنتم تو هم شوهرمی. اما دفعه بعد من میکنمت عشقم ….اونم هی میخندید و کارش رو ادامه میداد.

 

 

با دستش با تخمام داشت بازی میکرد و محکم میکشیدشون بالا و منم از درد و لذتی که داشت فقط لبمو گاز میگرفتم و چشمامو میبستم. آب بیرنگی که از کیرم میومد رو با انگشتش میمالید زیر کلاهک کیرم و باهاش ور میرفت. بعد ده دوازده دقیقه گفتم آبم داره میاد. حدس بزنید چیکار کرد؟ یهو خم شد و کیرمو کرد تو دهنش. کیر منم چون کوچیک بود تا آخر رفت تو دهنش. سه چهار تا عقب جلو کرد که آبم اومد. زیاد بود. اصلا به کیرم نمیخوره اینهمه آب بیاد ازش. ولی اومد. همشو خورد. برعکس خیلی از فیلم سوپرها، یه قطره ش رو هم نریخت بیرون. تا سه چهار دقیقه داشت کیرمو میخورد. سر کیرم بنفش بادمجونی شده بود خایه هام میخواست بترکه. بعدش بلند شد و بهم گفت دفعه بعد نوبت منه ها. من که تازه داشتم به خودم میومدم گفتم من با این کیرکوچولو از پس پستونای شما هم برنمیام عشقم. کس تورو کیری قده کیر اسب میتونه ارضا کنه که با شنیدن این حرف یه ضربه شیطنت آمیز زد به تخمام و منم از درد جمع شدم تو خودم.
ساعت نزدیکای 5 بود. شرتمو پیش خودش نگه داشت. منم که حس زنونگیم گل کرده بود شرتش رو سریع پام کردم و از روش شلوارمو پوشیدم… باورم نمیشد که بالاخره چاقال و جنده ی زن داییم شده باشم ولی این پایان کارمن با الناز جون نبود….

 

 

نوشته: هانی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

6 دیدگاه دربارهٔ «چاقال زنداییم شدم»

  1. سلام مردی چهل ساله هستم مجرد دنبال خانم محترم و با شخصیتی هستم برای یک ارتباط احساسی و عاطفی و جنسی و صد البته صادقانه لطفا با من تماس بگیرید09302761821منتظر شما هستم که داری میخونی همین الان زنگ بزن اشکال نداره هر ساعتی است بزنگ من تنهام

  2. سلام خوبی عزیزان کیوانم 25 سالمه 208 قدمه 140 کیلو هستم کیرم 22 سانته دنبال زن های شوهردار و بیوه هستم اینم بگم استاد سکسم به همین زودی ارضا نمیشم 1 ساعت و بیشترم طول میکشه هرکی میخواد یه خاطره ی خوش با من داشته باشه در خدمتم 09016150359

  3. ﺳﻼﻡ ﭘﺴﺮﻱ 22 ﺳﺎﻟﻪ…ﺣﺸﺮﻱ و ﺩاﻏﻢ ..ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎﻱ ﺳﻦ ﺑﺎﻻ .
    اﺯ ﺳﻲ ﺳﺎﻝ ﺑﺒﻌﺪ…ﻋﺎﺷﻘﺸﻮﻧﻢ ..ﺑﺪﻧﻢ ﺧﻴﺬﻱ ﺳﻜﺴﻲ .. ﻫﺮﻛﺎﺭﻱ ﺑﺮاﻱ ﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎﻱ ﺟﻴﮕﺮ وﭘﺴﺮﺮﻫﺎﻱ ﻣﺜﻞ ﻫﺎﻧﻲ ﻗﺼﻪ ﻣﺎ…ﻛﻮﻥ ﻃﻼﻫﺎﻱ ﻋﺰﻳﺰ… ﻣﻴﻜﻨﻢ..ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪﻥ ﺳﻜﺴﻲ ﺩاﺭﻡ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺿﺮﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻦ.. ﻣﻔﻌﻮﻝ ﻫﺎﻱ ﻋﺰﻳﺰ ﻣﻨﺘﻆﺮم [email protected]

  4. من عاشق خانومایه تپلم
    ۲۵ سالمه قددم ۱۸۰ وزنم۷۵
    استاد سکسم امتحانش مجانیه
    ضرر نمیکنی بزنگ
    ۰۹۲۱۶۹۳۱۶۶۴

  5. سلام یه خانوم سن بال با هر سنی برای دوستی صادقانه و سکس میخام یا دختر زنگ بزنه09369660215

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا