خاطره انگیز ترین سکسم با زندایی تپل

اسم من محموده و خاطره انگیز ترین سکسم برمیگرده به سه سال پیش اونم با زندایی تپل و خیلی خوشگلم،یادم رفت بگم که من بیست و شیش سالمه و یه پسر با قد 175 و وزن 68 و زن دایی خوشگل و تپل و مپلم و سفید برفی جونم بیست و هشت سالشه با قدی حول و حوش 170 و وزنشم نمیدونم البته شاید شصت و پنج وشیش باشه با صورت گوشتی و سفید و سینه های در حد هفتاد و پنج و یه کون خوش فرم و تپل،خلاصه بریم سر اصل مطلب…
***

داستان از اونجایی شروع میشه که من و داییم خیلی باهم نزدیکیم و اکثر اوقات من میرم خونشون و باهم کلی میگیم و میخندیم و پاستور بازی میکنیم یه چند مدتی بود که من میرفتم خونه داییم و بی هیچ نیت و قصد بدی نسبت به زن دایی،میگفتیم و میخندیدیم و با دایی و زن دایی پاستور بازی میکردیم و انقد با خونواده دایی گرم و صمیمی شده بودم که هر موقعه داییم خونه نبود و زن دایی کاری واسش پیش میومد زنگ میزد بهم که برم کمکش کنم،از خرید کردن گرفته تا تعمیر کولر خونشون و کلی کار دیگه… یه روز زن دایی اومد سراغم و گفت محمود بیا میخام کمد دراور خونمونو جا به جا کنم بیا کمکم، منم رفتم خونشون کمد دراورشون و جا به جا کنم موقعه ای که داشتیم کمد و جابجا میکردیم چون زن دایی زورش نمیرسید کمدو درست تکون بده کمدو کج کرد و یه هو یکی از کشوهای دراور باز شد و سوتین و شرت زن دایی عیان شد و یه هو من که انتظار چنین صحنه ای و نداشتم زدم زیر خنده و کلی خندیدم و زن دایی شیطونمم مثلا خودش و زد به اون راه و عصبانی شد که چرا من خندیدم و ناراحتش کردم ولی خودشم تو این حین دووم نیورد و نیش خندی زد و گفت چیه شیطون توام میدونی این چیزا چیه و اینو که گفت یهو دوتایی زدیم زیر خنده و از اون روز به بعد با زن دایی خوشگل و تپلم راحت حرف میزدیم و خیلی باهم صمیمی شدیم البته موقعه ای که دایی بینمون نبود خلاصه بعد یه مدت که با زن دایی صمیمی شده بودم و منم بدم نمیومد یه سکس توپ با زن دایی داشته باشم تصمیم گرفتم که یه سری جوک های سکسی به تلگرام زن دایی ارسال کنم بینم زن دایی تا چه حد پایست. خلاصه دست به کار شدم و رفتم تو اینترنت یه سرچی کردم و چندتا پیام و جوک سکسی پیدا کردم البته اولش چند تا جوک معمولی واسه زن دایی فرستادم تا یهویی تعجب نکنه و بعدش یه جوک سکسی فرستادم که دیدم زن داییمم همچین بدش نمیاد بعد یه مدت از این اس ام اس های سکسی خسته شدم و با خودم گفتم باید کس زن دایی رو یه بارم که شده بکنم و تو تلگرام بحث و بردم بر سر مشاوره جنسی و نحوه برقراری رابطه سکس و از این حرفا و خودم جوری وانمود زدم تو مخ زن دایی که انگار دکترای مشاوره خانواده از دانشگاه هاروارد دارم و زن داییمم که دید من اطلاعاتم بدک نیست نشست و کلی گلایه از دایی بی اورضه من کرد و که این داییت هیچ وقت به من توجهی نمیکنه و رابطمون سرده و کلی از این حرف و …

 

زن داییم که روش خیلی بازشده بود کم کم بحث برد به اینجا که شوهرم یعنی داییم کیرش کوچیکه و نمیتونه من و خوب ارضا کنه برد و از من میپرسید که محمود سایز استاندار کیر یه مرد چقد باید باشه و منم کلی واسش در مورد سایز و نحوه ارضا کردن زنها گفتم.بعد کلی بحث چرت و پرت زن داییم گفت محمود جان کاش داییتم مثل تو یه کم فهم و شعور داشت و نسبت به این مسایل حالیش میشد،منم که دیدیم زن دایی کسش بدجور میخاره گفتم زن دایی جونم عیبی نداره که بیا جور داییم و من بکشم که زن دایی خودش و به اون راه زد و گفت که نه نمیشه و گناه داره و اگه داییت بفهمه و … من گفتم زن دایی توام که گناهی نداری انقد زجر میکشی و دایی بی اورضمو تحمل میکنی و منم یه جون مجردم که نیاز به سکس دارم، و کلی رو مخش راه رفتم تا آخرش راضی شد که باهم یه بکن بکن مشتی راه بندازیم و اون گفت که منتظر باش تا خبرت میکنم.یه دو سه روز گذشت تا اینکه شب زن دایی داخل تلگرام بهم اس داد که فردا شوهرم میره شهرستان مامان مریضش و ببره دکتر و تا چهار پنج روز دیگه ام برنمیگرده و منم که اسم چهار پنج روز شنیدم تو کونم عروسی بود.صبح ساعت ده و یازده بلند شدم و یه دوشی گرفتم و خودم و تر وتمیز کردم تا عشقم زن دایی کس تپلم بهم زنگ بزنه،ساعت یک بعد ازظهر که شد زن دایی زنگ زد و گفت بیا خونمون داییت رفته و منم سریع لباسامو پوشیدم و رفتم خونشون.از در که رفتم دیدم زن دایی نشسته رو مبل با یه تاپ صورتی و یه شلوار ساپورت تنگ که هر کیری و دیوونه میکرد و از هیکلش بگم که ممه های تپل و خوش فرمش چشام و به خودش خیره کرد و یه کون پل و با روون های کشیده و پوست عین برفش. رفتم پیشش و یه بوس خوشگل ازش کردم و گفتم که خیلی خوشگلی زن دایی جونم و اونم با ناز گفت مرسی و رفت واسمون شراب بیاره

 

.بعد اینکه شراب و آورد دوتایی خوردیم رفتم کنارش و خودم و نزدیک بهش کردم و بی اختیار لبام بردم رو لباش و ازش لب گرفتم و زن داییم که بعد خوردن شراب حشری شده بود من و کشید به سمت خودش و لباش و گذاشت رو لبام و کلی لب و لوچه هم و خردیم و زبونمون و میکردیم تو دهن هم خیلی لذت بخش بود انگار این دنیا نبودم و داشتم پرواز میکردم و بعد کلی لب گرفتن عین این وحشی ها سریع لباس زن دایی رو بیرون آوردم و افتادم به جون ممه های سفید و تپلش،باور نمیشد که انقد ممه های زن داییم خوشگل و خوش فرمه و به زن دایی گفتم خیلی نامردی که اینهمه مدت من و از یه چنین نعمتهایی محروم کردی،زن داییم گفت عیب نداره عشقم از این به بعد هر چقد دلت خواست ممه هام و میتونی بخوری و همین و که گفت کلی حشری شدم و ممه هاش و یکی پس از دیگری تو دهنم میکردم و میخوردم و کلی میکشون زدم.زن داییمم انگار رو هوا بود و عشق میکرد و میگفت محمد جونم عشقم فدات بشم ممه هام بیشتر بخور و منم تند تند میخوردم.بعد کلی ممه خوری دستم و کردم تو شلوار زن دایی با کسش بازی کردم،وای کس زن دایم خیلی تپل و نرم بود خیس خیس شده بود،متم که کیرم شق شق بود سریع شلوار زن دایی رو کشیدم بیرون و با زبون افتادم به جون کس خیسش.بهترین لحظه عمرم بود یه کس تپل و سفید که هیچ وقت به خواب هم نمیدیدم زیر زبونم بود و داشتم میخوردمش و چوچولش و بوس میکردم.زن داییم کلی حشری شده بود و میگفت عشقم کیرت بکن تو کسم خواهش میکنم دارم میمیرم جون من کسم و جرر بده پاره اش کن بکن توش…

 

منم با شنیدن صدای زن دایی حشری شدم و گفتم چشم عزیزیم و خودمو انداختم وسط پاهای تپل و داغش،کیرم و گذاشتم روی کسش و هی میمالونمدم به کسش که زن دایی جیغش دروامد پ گفت کسکش بکن توش کیرت و تا ته بکن تو کسم،منم تا این و شنیدم کیرم و کردم تو کسش و تند تند تلمبه میزدم،کسش انقدر داغ بود که کیرم داشت میسوخت هنوز که یاد اون روز میوفتم کیرم شق شق میشه،عجب کس داغ و تنگی داشت زن داییم خوش به حال دایی بی اورضم.از داستان دور نشیم بعد از کلی تلمبه زن در کس زن دایی کیرم و درآوردم و گفتم از عقبم میخام که زن دایمم چون به دایی کون داده بود گفت باشه،منم برگردوندم زن دایی و به حالت داگی استایل کیرم و گذاشتم دم سوراخ کونش و کم کم هلش دادم تو که یه جیغ کوچیک از روی لذت زد و منم داشتم عشق میکردم کونش خیلی عالی بود تنگ و داغ و منم تند تند کیرم میکردم توو درش می آوردم و زن داییم میگفت عزیزم نفسم قربون کیرت کلفتت برم ،بکن کونمو پاره ش کن، جررش بده همش مال توه،کیرت تو کونم بعد چند دقیقه بدنم شل شد و احساس کردم که آبم داره میاد و بهش گفتم آب داره میاد میخوریش یا نه که گفت عزیزم آبت و بریز تو کونم و این و که گفت منم جشری تر شدم و تند تند تلمبه زدم و تمام آبمو ریختم تو کونش بعد از اون خسته شدم و خودم و انداختم توبغلش و کلی بوسش کردم و کلیی قربون صدقش رفتم. تو اون دو سه روز که داییم نبود هر روز دوسه بار زن دایی رو میکردم و هنوزم بعد سه چهار سال با زن دایی کس تپلم و ممه برفیم سکس میکنم. این بهترین سکس عمرم بود که حیفم اومد که برای دوستان تعریفش نکنم.

 

 

.پایان

 
نوشته:  محمود

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «خاطره انگیز ترین سکسم با زندایی تپل»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا